درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۰۶۴ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »حسنین علیهما السلام »امام حسین (ع) »عاشورا و کربلا | تعداد بازدید: ۸۲۶ |
سؤال كننده: محمد سبحان
سلام يکي از افراد گفته است که تمام شهداي کربلا شيعه نبودند؛ بلكه عثماني ها نيز در ميان آنها وجود داشته اند، مثل زهير بن قين، حر بن يزيد، يزيد بن زياد بن مُهاصر کِندي، سعد بن حارث، ابوالحَتوف بن حارث، عبدالله بن عمير کلبي. اگر امکانش هست دلايلي را كه شيعه بودن اين افراد را ثابت ميكند، بفرماييد. ممنون. بدون ترديد، محبت اهل بيت عليهم السلام دلهاي شيفتگان و عاشقان را مجذوب آنها ميكند؛ اما تنها محبت، باعث نميشود كه انسان، جان خود را در راه محبوب تقديم نمايد؛ بلكه امري بالاتر از محبت كه همان قبول ولايت و اطاعت باشد، اين آتش را در دل و جان او شعله ور ميسازد؛ يعني محبت به علاوهاي ولايت، نتيجه اش اطاعت از فرمان و دستورات آن بزرگواران را به ارمغان ميآورد. از اين رو، در حادثه عاشورا، وقتي امام حسين عليه السلام از مكه به سوي كربلا ميآمد، در هر منزلي كه فرود ميآمد، با افرادي ملاقات ميكرد و براي شركت در اين جهاد بزرگ از آنها دعوت مينمود، در حالي كه بسياري از آنان، ايشان را ميشناختند و محبت اهل بيت عليهم السلام را نيز در دل داشتند؛ اما كساني كه جذب مكتب حسيني شدند، تنها محبت، آنها را در اين قربانگاه عشق نكشاند، بلكه بالاتر از آن، ولايت الهي آن حضرت اين همه شور حسيني را در دل آنان بر پا كرد، تا جايي كه جانشان را در كف اخلاص گذاشته، در راه دين و هدف امام زمان شان فدا كردند. نكته دوم اين كه كلمهاي «شيعه» به كساني اطلاق ميشود، كه از شخصي پيروي و متابعت نمايد و صرف اين كه فردي محبت آن شخص را داشته باشد، به او «شيعه» نميگويند. با توجه به اين دو نكته، افرادي كه قبل از واقعهي كربلا عثماني و يا از پيروان اديان ديگر بودند (همانند وهب نصراني) وقتي در كربلا به امام پيوستند و در حزب و سپاه آن حضرت قرار گرفتند، ولايت امام را پذيرفتند و با تمام وجود (در اعتقاد و عمل) از ايشان پيروي كردند و خط و انديشهاي طرف مقابل و تمام وابستگي ها را از اديان و مذاهب و رنگ و بوي ديگر رها كردند و با نثار جان و دفاع از حريم اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله پيروي و شيعه بودنشان را ثابت كردند. بنابراين، شهداي كربلا همه شيعه بوده اند و آنهايي كه به امام پوستند، شيعه شدند. از ميان افرادي كه نامبرده ايد، تنها در كتب شيعه و اهل سنت، زهير بن قين، عثماني معرفي شده است. ايشان پس از اين كه با امام حسين عليه السلام در ميان راه مكه به كربلا ملاقات داشتند، زندگي خودش را رها كرد و به امام پيوست. بلاذري در كتاب انساب الاشراف، در باره زهير مينويسد: «قالوا: وكان زهير بن القين البجلي بمكة، وكان عثمانياً» «گفته اند: زهير بن قين بجلي در مكه بود و عثماني بود.» البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر _متوفاى۲۷۹ ق_، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۴۱۳، طبق برنامه الجامع الكبير. اما بر اساس شواهد تاريخي، زهير بعد از اين كه به امام حسين عليه السلام پيوست، از قيد «عثماني بودن» رها و شيعهاي آن حضرت شد و با همين عقيده در ركابش جنگيد تا به شهادت رسيد. بلاذري گفتگوي زهير را با عزره بن قيس، (يكي از افراد لشكر عمر بن سعد كه براي امام حسين عليه السلام نامه نيز نوشته بود)، نقل كرده و زهير در خطاب به او تصريح ميكند، كه من حسيني شده ام و حسين را ياري ميكنم: «وقال عزرة لزهير بن القين: كنت عندنا عثمانياً فما بالك ؟ فقال: والله ما كتبت إلى الحسين ولا أرسلت إليه رسولاً ولكن الطريق جمعني وإياه فلما رأيته ذكرت به رسول الله صلى الله عليه وسلم وعرفت ما تقدم عليه من غدركم ونكثكم وميلكم إلى الدنيا، فرأيت أن أنصره وأكون في حزبه حفظاً لما ضيعتم من حق رسول الله.» «عزره به زهير بن قين گفت: تو كه عثماني بودي پس چه شد كه به حسين پيوستي؟ زهير گفت: به خدا سوگند من به حسين نامه ننوشتم و كسي را هم نزدش نفرستادم، بلكه اين راه بود كه ما را به هم رسانيد. وقتي ايشان را ديدم، به ياد رسول خدا صلي الله عليه وسلم افتادم و دانستم كه شما نيرنگ به كار برديد و با ايشان عهد شكستيد و به سوي دنيا روي آورديد. از اين جهت تصميم گرفتم كه ايشان را ياري كنم و در حزب ايشان باشم تا آن حقي را كه شما از رسول خدا صلي الله عليه وسلم ضايع كرديد، حفظ كنم.» البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر _متوفاى۲۷۹ ق_، أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۴۱۸، طبق برنامه الجامع الكبير. طبري گفتگوي عزرة بن قيس و زهير را چنين مينگارد: يا زهير ما كنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت إنما كنت عثمانيا. اي زهير تو شيعهي اهل بيت نبودي (كه اكنون در سپاه ايشان هستي) بلكه عثماني بودي. الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۳، ص ۳۱۴، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. از اين گفتهي عزرة بن قيس به دست مي آيد كه حتي دشمنان حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام نيز ميدانند كه سپاهيان آن حضرت همگي شيعه هستند. از اين رو است كه عزره با ديدن زهير به او ميگويد تو شيعه نبودي چرا در اين سپاه شمشير ميزني؟!. طبري در ادامه پاسخ زهير را چنين نقل ميكند: «فرأيت أن أنصره وأن أكون في حزبه وأن أجعل نفسي دون نفسه حفظا لما ضيعتم من حق الله وحق رسوله عليه السلام. ...» «تصميم گرفتم كه ايشان را ياري كنم و در حزب ايشان باشم و خودم را فدائي ايشان قرار دهم تا حقوق خدا و رسولش را كه شما ضايع كرديد، حفظ نمايم.» الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۳، ص ۳۱۴، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. زهير، در اين سخنانش دو مطلب را بيان ميكند: اولا: دشمنان امام حسين عليه السلام را نكوهش ميكند كه شما افراد فريب كاري هستيد و پيمان شكستيد. از اين جا روشن ميشود كه در ميان پيروان بني اميه افرادي بوده اند كه امام را دعوت كردند، اما در مقابلش شمشير كشيدند. ثانيا: تعبيرهاي: «واكون في حزبه» ، «وان اجعل نفسي دون نفسه»، صراحت دارند كه «زهير حسيني و شيعهاي حسين عليه السلام شده» و دست از «عثماني بودن» برداشته است. لذا اگر ايشان بر عثمانيتش باقي مانده بود، هرگز حاضر نبود به خاطر امام حسين عليه السلام جانش را از دست بدهد. شاهد ديگر، اشعار و رجزهاي حماسي اوست كه در ميدان نبرد، امام حسين عليه السلام را امام و پيشواي هدايت معرفي ميكند و از اين كه به دست ايشان هدايت شده است، افتخار ميكند. نويري رجزهاي او را چنين نقل كرده است: وقاتل زهير بن القين قتالاً شديداً وجعل يقول : أنا زهير وأنا ابن القين أذودهم بالسيف عن حسين و جعل يضرب على منكب الحسين ويقول: أقدم هديت هادياً مهدياً فاليوم تلقى جدك النبيا و حسناً والمرتضى عليا و ذا الجناحين الفتى الكميا و أسد الله الشهيد الحيا «زهير بن قين با دشمنان جنگ شديد و سختي كرد و ميگفت: من زهير و پسر قين هستم، از حسين در برابر دشمن، با شمشير دفاع ميکنم. و دستش را به بازوي حسين مي زد و ميگفت: پيش بيفت [پيشواي من باش] در حالي كه هدايت شدم، اي هدايت كنندهي هدايت شده، امروز جدت رسول خدا و امام حسن و امام علي مرتضي [عليهم السلام] و آن جوان صاحب دو بال [جعفر بن ابي طالب] و شجاع و [حضرت حمزه] شير خدا و شهيد زنده را ديدار ميكنم.» النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب _متوفاى۷۳۳ ق_، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج ۲۰، ص ۲۸۳، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م. در بارهي ايشان مطلبي نيافتيم كه به عثماني بودنش تصريح كرده باشد. بنابراين، ادعاي عثماني بودن ايشان ادعاي بدون دليل است؛ بلكه در منابع تاريخي مطالبي نقل شده، كه نشان ميدهد عثماني نبوده است. نخستين گروه از جنگجويان سپاه كوفه، لشكر هزار نفري حر بن زياد رياحي بود كه قبل از رسيدن امام حسين عليه السلام به كربلا، سر راه حضرت را گرفت. حر، فرمانده اين لشكر بود و به امام گفت: تا با يزيد بيعت نكني، دست از تو بر نميدارم. اما در همان اولين برخورد با امام، وقتي نماز ظهر و عصر فرا رسيد، در نماز به امام اقتدا ميكند و ايشان را امام خود ميداند. طبري مينويسد: «فقال الحسين عليه السلام للحر أتريد أن تصلي بأصحابك قال لا بل تصلي أنت ونصلي بصلاتك قال فصلى بهم الحسين ثم إنه دخل واجتمع إليه أصحابه وانصرف الحر إلى مكانه الذي كان به.» «حسين عليه السلام به حر فرمود: آيا ميخواهي با يارانت نماز بخواني؟ حر گفت: نه؛ بلكه ميخواهيم به نماز شما اقتدا كنيم. رواي ميگويد: حسين [عليه السلام] با آنها نماز خواند، سپس امام وارد خيمهاي خود شد و اصحابش نزد حضرت گرد آمدند و حر به جايگاه خود برگشت.» الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۳، ص ۳۰۶، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. ابن كثير دمشقي نقل كرده است، حر بن يزيد رياحي نماز عصر را نيز به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد. «... فلما كان وقت العصر صلى بهم الحسين ثم انصرف فخطبهم وحثهم على السمع والطاعة له وخلع من عاداهم من الادعياء السائرين فيكم بالجور.» «وقتي نماز عصر فرا رسيد، حسين [عليه السلام] با آنها نماز برگزار كرد، سپس برگشت و براي شان خطبه ايراد نمودند و آنها را به اطاعت و شنيدن سخنان و ترك دشمنانش فراخواند، همان دشمناني كه ظلم و ستم را سيره خودشان قرار داده بودند.» ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر القرشي _متوفاى۷۷۴ ق_، البداية والنهاية، ج ۸، ص ۱۷۲، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت. طبق روايتي كه مرحوم شيخ صدوق نقل كرده، حر بن يزيد پس از نماز، خودش را به امام معرفي كرد و سخناني گفت كه نشان ميدهد، وي نسبت به امام ارادت خاصي داشته است: «فَلَمَّا سَلَّمَ وَثَبَ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ أَنَا الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ يَا حُرُّ أَ عَلَيْنَا أَمْ لَنَا فَقَالَ الْحُرُّ وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ بُعِثْتُ لِقِتَالِكَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرَ مِنْ قَبْرِي وَ نَاصِيَتِي مَشْدُودَةٌ إِلَى رِجْلِي وَ يَدَيَّ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِي وَ أُكَبَّ عَلَى حُرِّ وَجْهِي فِي النَّارِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَيْنَ تَذْهَبُ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ فَإِنَّكَ مَقْتُولٌ.» «وقتي امام عليه السلام از سلام نماز فارغ شد، حر بن يزيد از جا برخاست و گفت: سلام بر تو اي پسر رسول خدا و رحمت و بركات خدا بر شما باد. حسين عليه السلام فرمود: سلام بر شما باد، اي بندهاي خدا شما چه كسي هستيد؟ حر گفت: من حر بن يزيد هستم. امام فرمود: اي حر! بر ضد ما هستي يا همراه ما؟ حر گفت: به خدا سوگند اي پسر رسول خدا من براي جنگ با شما فرستاده شده ام و به خدا پناه ميبرم از اين كه از قبرم بيرون آورده شوم در حالي كه پايم را به موى سرم بسته باشد و دستم بگردنم و مرا با صورت در آتش جهنم اندازند. اى فرزند رسول خدا ! كجا ميروى برگرد به حرم جدت زيرا تو را ميكشند.» الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاى۳۸۱ ق_، الأمالي، ص ۲۱۹، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ. بر فرض اين كه حر بن يزيد رياحي عثماني بوده است، اما در آخرين لحظاتي كه يقين ميكند، عمر بن سعد با امام حسين عليه السلام وارد جنگ ميشود، خودش را از صف او جدا كرده و به امام ميپيوندد و از گذشته اش نادم و پشيمان و نزد ارباب عالميان توبه ميكند. دينوري در كتاب الاخبار الطوال، مينويسد: «وانحاز الحر بن يزيد الذي كان جعجع بالحسين إلى الحسين، فقال له: قد كان مني الذي كان، وقد أتيتك مواسيا لك بنفسي، أفترى ذلك لي توبة مما كان مني؟. قال الحسين: نعم، إنها لك توبة، فأبشر، فأنت الحر في الدنيا، وأنت الحر في الآخرة، إن شاء الله.» «حر بن يزيد كه حسين را [در سرزمين كربلا] نگه داشته بود، به حسين پيوست و به ايشان گفت: سر زد از من آنچه سر زد؛ اما من آمده ام تا با نثار جانم تو را ياري كنم، آيا اين برگشت را از من ميپذيري؟ حسين [عليه السلام] فرمود: بلي، اين كار تو توبه است، من به تو بشارت ميدهم، تو در دنيا آزاد هستي و ان شاء الله در آخرت نيز آزادي.» الدينوري، أحمد بن داود _متوفاي ۲۸۲ق_، الأخبار الطوال، ج ۱، ص ۳۷۸، تحقيق : د.عصام محمد الحاج علي، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان، الطبعة : الأولى، ۱۴۲۱هـ-۲۰۰۱م شيخ صدوق رحمة الله عليه نقل كرده است كه حر دست خود را بر سر گذاشت و فرياد زد: خدايا به سوي تو توبه كردم، توبه ام را قبول كن: «قال: فضرب الحر بن يزيد فرسه، وجاز عسكر عمر بن سعد (لعنه الله) إلى عسكر الحسين (عليه السلام)، واضعا يده على رأسه، وهو يقول: اللهم إليك أنيب فتب علي، فقد أرعبت قلوب أوليائك وأولاد نبيك. يا بن رسول الله، هل لي من توبة؟ قال: نعم تاب الله عليك. قال: يا بن رسول الله، أتأذن لي فأقاتل عنك؟ فأذن له، فبرز وهو يقول : أضرب في أعناقكم بالسيف * * عن خير من حل بلاد الخيف فقتل منهم ثمانية عشر رجلا، ثم قتل، فأتاه الحسين (عليه السلام) ودمه يشخب، فقال: بخ بخ يا حر، أنت حر كما سميت في الدنيا والآخرة.» «راوي ميگويد: حر بن يزيد، با اسب تاخت و از سپاه عمر بن سعد عبور كرده به سوي سپاه امام حسين عليه السلام آمد درحالي كه دستش را روي سرگذاشته بود، ميگفت: خدايا به سوي تو توبه كردم، پس توبه ام را قبول كن، من دلهاي دوستان و فرزندان پيامبر را ترساندم. اي پسر رسول خدا! آيا راه توبه براي من باز است؟ حضرت فرمود: بله، خداوند توبه ات را قبول ميكند. عرض كرد اي پسر رسول خدا ! آيا اجازه ميدهيد كه در راه شما با دشمنان تان بجنگم؟ امام اجازه داد و وارد ميدان شد و رجز ميخواند. من با شمشير به گردن شما مي زنم و از بهترين فردي كه در سرزمين خيف [منا] وارد شده دفاع ميكنم. آنگاه هجده تن از آنها را كشت پس از آن خودش كشته شد. امام حسين عليه السلام بالاسرش آمد در حالي كه خون از بدن حر ميريخت. حضرت فرمود: مبارك باد [اين شهادت] بر تو اي حر، همان گونه كه حر ناميده شدي، در دنيا و آخرت آزاد هستي.» الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاى۳۸۱ ق_، الأمالي، ص ۲۲۴، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ. اسم اين شخص، در تاريخ به نام هاي: يزيد بن زياد بن مهاجر، مصاهر، و يا يزيد بن مهاجر، ذكر شده است. وي نيز از ياران امام حسين عليه السلام در روز عاشورا بود كه به درجه رفيع شهادت نائل آمد. در اين كه ايشان همانند برخي ديگر از سپاه عمر بن سعد به لشكر امام پيوستند و يا از ابتدا از كوفه مستقيم به اردوي امام ملحق شدند، به خوبي روشن نيست و طبري دو نقل در باره ايشان دارد كه اين دو احتمال از آن برداشت ميشود. طبري در يكجا مينويسد: «قال لهم الحر هذا كتاب الأمير عبيدالله بن زياد يأمرني فيه أن أجعجع بكم في المكان الذي يأتيني فيه كتابه وهذا رسوله وقد أمره ألا يفارقني حتى أنفذ رأيه وأمره فنظر إلى رسول عبيدالله يزيد بن زياد بن المهاصر أبو الشعثاء الكندي ثم البهدلي فعن له فقال أمالك بن النسير البدي قال نعم وكان أحد كندة فقال له يزيد بن زياد ثكلتك أمك ماذا جئت فيه قال وما جئت فيه أطعت إمامي ووفيت ببيعتي فقال له أبو الشعثاء عصيت ربك وأطعت إمامك في هلاك نفسك كسبت العار والنار قال الله عز وجل (وجعلناهم أئمة يدعون إلى النار ويوم القيامة لا ينصرون) فهو إمامك.» «حر، به سپاه امام گفت: اين نامهاي امير عبيد الله بن زياد است كه دستور داده شما را در مكاني كه اين نامه به دستم برسد، نگهدارم و اين هم فرستادهاي اوست و دستور داده تا از من جدا نشود مگر اين كه نظر و دستورش را اجرا كنم. يزيد بن زياد بن مهاصر (ابو الشعثاء كندي) به فرستادهي عبيد الله نگاه كرد و گفت: آيا شما مالك بن نسير بدي هستي؟ او گفت: بله، ابو الشعثاء يكي از افراد قبيلهي كنده بود. يزيد بن زياد به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، چيست آنچه را آوردهاي؟ او گفت: امام خود را اطاعت كرده ام و به بيعتم وفا نموده ام. ابو الشعثاء به او گفت: پروردگارت را عصيان كردي؛ و با اطاعت از پيشوايت خود را به هلاکت افکندي و ننگ و عار و افتادن در آتش را به جان خريدي؟ بعد اين آيه را خواند « و آنان را پيشوايانى كه به سوى آتش مىخوانند گردانيديم، و روز رستاخيز يارى نخواهند شد.» و در پايان گفت: امام تو اين است.» الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۳، ص ۳۰۹، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. از اين متن استفاده ميشودكه يزيد بن زياد، قبل از اين كه حر بن يزيد رياحي راه را بر امام ببندد، به امام پيوسته است. اما طبري در جاي ديگر بعد از اين كه جريان تير اندازي او را در صف ياران امام حسين عليه السلام در روز عاشورا نقل كرده، پس از آن ميگويد: «وكان يزيد بن زياد بن المهاصر ممن خرج مع عمر بن سعد إلى الحسين فلما ردوا الشروط على الحسين مال إليه فقاتل معه حتى قتل.» «يزيد بن زياد بن مهاصر از جمله كساني بود كه با عمر بن سعد براي جنگ با حسين آمده بود. وقتي عمر بن سعد شرايط حسين را رد كردند، به حسين پيوست و همراه ايشان جنگيد تا كشته شد. الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۳، ص ۳۳۰، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. به نقل ابو مخنف، ابو الشعشاء در روز عاشورا در مقابل امام حسين عليه السلام روي دو زانو صد تير را به سوي دشمن رها كرد و امام اينگونه برايش دعا ميفرمود: «اللهم سدد رميته، واجعل ثوابه الجنة، فلما رمى بها قام فقال: ما سقط منها الا خمسة أسهم. ولقد تبين لي اني قد قتلت خمسة نفر وكان في أول من قتل وكان رجزه يومئذ: انَا يزيدُ وابِي مُهاصر اشْجَعُ مِنْ ليثٍ بِغَيلٍ خادِرْ يا رَبِّ انّي لِلْحُسين ناصر وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِكٌ و هاجر.» «خداوندا تيرش را به هدف بنشان و پاداش وي را بهشت قرار ده!) پس از پرتاب تيرها برخاست و گفت: جز پنج تير، بقيه به هدف اصابت كرد و برايم روشن شد که - دست کم- پنج تن از نيروهاي دشمن را کشتم. او از جملهاي نخستين افرادي بود كه كشته شد. رجز او در روز عاشورا اين بود: منم يزيد که پدرم مهاصر بود، دليرتر از شير بيشه هستم؛ خدايا من ياور حسينم، و از ابن سعد دوري گزيده ام.» الأزدي، أبو مخنف _متوفاي۱۵۷ ق_، مقتل الحسين (ع)، ص ۱۵۸، چاپخانه : مطبعة العلمية – قم، بر اساس مكتبه اهل البيت. اين دو تن نيز از جملهي شهداي كربلا نام برده شده اند. مرحوم نمازي، پيشينه اين دو را خوارج ميداند؛ اما در كربلا در صف ياران امام حسين عليه السلام داخل شدند و امام زمان شان را ياري كردند: ۶۱۰۷ - سعد بن الحارث بن سلمة الأنصاري: هو وأخوه أبو الحتوف العجلاني خرجا من الكوفة مع عمرو بن سعد وكانا من الخوارج فلما كان يوم عاشوراء سمعا استنصار مولانا الحسين عليه السلام و بكاء اهل بيته ، أدركتهما السعادة ولحقا بالحسين عليه السلام وقاتلا مع أعدائه و فازا بسعادة الشهادة . «سعد بن حارث بن سلمه انصاري و برادرش ابو الحتوف عجلاني از كوفه با عمر بن سعد خارج شدند در حالي كه اين دو از جمله خوارج بودند. وقتي روز عاشورا فرا رسيد، فريادخواهي مولاي ما حسين عليه السلام را شنيدند و گريهي اهل بيت آن حضرت را ديدند، سعادت نصيب شان شد و به امام حسين عليه السلام پيوستند و با دشمنان ايشان جنگيدند و به سعادت شهادت نائل آمدند.» الشاهرودي، الشيخ علي النمازي _متوفاي۱۴۰۵ق_، مستدركات علم رجال الحديث، ج ۴ ص ۲۷، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ ابو مخنف در كتاب «مقتل الحسين» و برخي ديگر نيز آورده اند كه ايشان از كوفه به قصد ياري حضرت سيد الشهدا عليه السلام همراه همسرش ام وهب، به كربلا آمده است: «قال أبو مخنف - حدثني أبو جناب قال : كان منا رجل يدعى عبد الله بن عمير من بني عليم كان قد نزل الكوفة واتخذ عنه بئر الجعد من همدان دارا ، وكانت معه امرأة له من النمر بن قاسط يقال لها أم وهب بنت عبد ، فرأى القوم بالنخيلة يعرضون ليسرحوا إلى الحسين ، قال فسأل عنهم فقيل له : يسرحون إلى حسين بن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله فقال : والله لو قد كنت على جهاد أهل الشرك حريصا واني لأرجو الا يكون جهاد هؤلاء الذين يغزون ابن بنت نبيهم أيسر ثوابا عند الله من ثوابه إياي في جهاد المشركين . فدخل إلى امرأته فأخبرها بما سمع وأعلمها بما يريد فقالت : أصبت أصاب الله بك ، أرشد أمورك ، افعل وأخرجني معك ، قال : فخرج بها ليلا حتى أتى حسينا فأقام معه.» «ابو جناب گفته است: شخصي از ما كه به نام عبد الله بن عمير از قبيلهاي بني عليم بود، وارد كوفه شد در نزد چاه جعد (بئر الجعد) خانهاي براي خودش ساخت. همسرش كه به او ام وهب بنت عبد (از قبيله نمر بن قاسط) ميگفتند، نيز همراه وي بود. مردم را در نخيله ديد كه براي جنگ با امام حسين ميشتابند. از آنها علت را سوال كرد. به او گفته شد: براي جنگ با امام حسين فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله ميشتابند. او گفت: به خدا سوگند من براي جهاد با اهل شرك حريصم، اميدوارم پيكار با آنهايي كه به جنگ پسر دختر پيامبرشان ميروند، ثوابش كمتر از جهاد من با مشركان نباشد. نزد همسرش آمد و از آنچه شنيده بود و از تصميمش به او خبر داد. همسرش گفت: تصميم درستي گرفته اي، ان شاء الله خداوند به سبب تو افرادي را اصلاح كند و امورت را نيكو گرداند، اين كار را انجام بده و مرا نيز همراه خود ببر. پس از آن شبانه از كوفه خارج شدند تا نزد امام حسين عليه السلام آمد و در ركاب ايشان ماند.» الأزدي، أبو مخنف _متوفاي۱۵۷ ق_، مقتل الحسين (ع)، ص ۱۲۳، چاپخانه : مطبعة العلمية – قم، بر اساس مكتبه اهل البيت. طبق اين روايت، روشن است كه ايشان از شيعيان امام حسين بن علي عليهما السلام بود و با اعتقاد به جهاد، در ركاب امام زمانش در كربلا حاضر شده است. از ميان افرادي كه در اين سؤال آمده، تنها زهير بن قين عثماني بود كه ايشان هم پس از ملحق شدن به امام حسين عليه السلام، دست از عثماني بودنش برداشته و شيعهاي حسيني شده است. و نيز سعد بن الحارث و برادرش ابو العطوف از خوارج بوده اند، اما با آمدن در صف عاشورائيان، از شيعيان حضرت گشته و روح و جانشان رنگ و بوي حسين گرفته وقلبهايشان مالامال از عشق و ولايت آن حضرت شد. بنابراين، همهاي كساني را كه نامبرده ايد، شيعه آن حضرت بوده اند؛ زيرا معناي شيعه اين است: شيعه يعني پيرو، يعني همگام با امام ، يعني مطيع و فرمانبردار دستور امام و شهداي كربلا همان كساني بودند كه اين ويژگيها را داشتند. موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) |