درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۰۹۹ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام زمان و مهدویت | تعداد بازدید: ۷۷۴ |
سؤال كننده : سيد محمد مهدي در اين نوشته مجموعه به شبهاتي كه يكي از علماي اهل سنت در مقاله خويش در مورد امام زمان عج الله تعالي فرجه الشريف طبق نظر شيعه مطرح كرده است و مي خواهد به وسيله اين شبهات القاء كند كه مهدي شيعه همان دجال (مسيح دجال) يا پادشاه يهود است ، پاسخ داده شده است . خلاصه شبهات : ۱- مهدي شيعه به جاي احكام دين ما به احكام آل داود حكم مي كند . ۲- مهدي شيعه به زبان عبري يعني همان زبان يهود سخن مي گويد . ۳- طرفداران مهدي شيعه يهودي اند ؛ پس او همان مسيح دجال است . ۵- مهدي شيعه ، عده اي از مردگان را زنده مي كند تا او را ياري كنند . ۶- مهدي شيعه مردگان دشمنانش را زنده نموده عذاب مي كند . ۷- مهدي شيعه مانند مسيح دجال خونريز است . ۸- مهدي شيعه در جنگ ها از تابوت بني اسرائيل كمك مي گيرد . ۹- قدرت ياوران مهدي شيعه از مردمان عادي بيشتر است . ۱۱- مهدي شيعه در هنگام ظهور لخت خواهد بود !!! ۱۲- در روايات اهل سنت شيعيان طرفداران دجال ذكر شده اند . ما در اين متن در هر قسمت هر آنچه را كه در مورد آن شبهه در اين مقاله عربي مطرح شده بود در يك جا جمع آوري كرده و يك يك اين شبهات را مطرح نموده به آن ها پاسخ خواهيم گفت : أ - مهدي الشيعة الرافضة سيحكم بشريعة داود وآل داود و بتوراة موسي : روي بخاري الرافضة الكليني في كتاب الحجة من الأصول في الكافي - الجزء الأول ص ۳۹۷|۳۹۸ - ما يلي : ۱- علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن منصور عن فضل الأعور عن أبي عبيد الحذَاء قال : كنا زمان جعفر عليه السلام حين قبض نتردد كالغنم لا راعي لها، فلقينا سالم بن أبي حفصة فقال لي : يا أبا عبيدة من إمامك ؟ فقلت : أئمتي آل محمد، فقال : هلكت وأهلكت أما سمعتُ أنا وأنت أبا جعفر عليه السلام يقول : من مات وليس له إمام مات ميتة جاهلية ؟ فقلت : بلي لعمري ، ولقد كان قبل ذلك بثلاث أو نحوها لدخلت علي أبي عبد الله عليه السَلام فرزق اللهُ المعرفة ، فقلت لأبي عبد الله عليه السَلام : إن سالما قال لي كذا وكذا، قال : يا أيا عبيدة إنَه لا يموت هنا ميت حتي يخلف من بعده من يعمل بمثل عمله ويسير بسيرته ويدعو إلي ما دعا إليه ، يا أبا عبيدة إنَه لم يمنع ما أعطي داود أن أعطي سليمان . ثم قال يا أبا عبيدة إذا قام قائم آل محمد عليه السلام حكم بحكم داود وسليمان ولا يُسأل بيننة. ۲- محمَد ين يحي عن أحمد بن محمَد عن محمد بن سنان عن أبان قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : « لا تذهب الدنيا حتي يخرج رجل مني يحكم بحكومة آل داود ولا يُسأل بيّنة ، يعطي كل نفس حقها » . ۳ - محمد عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن عمَار الساباطي قال : قلت لأبي عبد الله عليه السَلام : بما تحكمون إذا حكمتم قال : بحكم الله وحكم داود ، فإذا ورد علينا الشَيء الذي ليس عندنا تلقَانا به روح القُدُس . ۴ - محمد بن أحمد عن محمد بن خـالد عن النَضر بن سويد عن يحي الحلبي عن عمران بن أعين عن جعيد الهمداني عن عليَ بن الحـسين عليه السَلام قال: سألته بأي حكم تحكمون ؟ قال << بحكم آل داود، فإن أعيانا شيء تلقاا به روح القُدُس . ۵ - اًحمد بن مهران رحمه الله عن محمَد بن عليَ عن ابن محبوب عن هشام ين سالم عن عمَار السَاباطي قال قلت لأبي عبد الله عليه السلام : ما منزلة الأئمَة ؟ قال كمنزلة ذي القرنين وكمنزلة يوشع وكمنزلة آصف صاحب سليمان. قلت : فبما تحكمون ؟ قال : بحكم الله وآل داود وحكم محمَد صلي الله عليه وسلم ولتلقَانا به روح القُدُس. الأصول في الكافي للكليني الجزء الأول ص۳۹۷-۳۹۸. ... ۳- أنه يحكم بحكم آل داود عليه السلام ... ۱- يحكم بشريعة آل داود ، وبقرآن جديد ليس هو الذي بين أيدينا ، ولو سأل سائل فأين شريعة آل داود لوجد الإجابة ولا شك أنه التلمود ، ولذلك يبايع الناس علي كتاب جديد ففي كتاب الغيبة للنعماني عن أبي جعفر أنه قال : « فوالله لكأني أنظر إليه بين الركن والمقام يبايع الناس بأمر جديد شديد ، وكتاب جديد ، وسلطان جديد من السماء .» الغيبة للنعماني ص۱۰۷. در مورد روايت اول ، بايد ترجمه قسمت آخر آن ( يعني همان قسمت سوال برانگيز كه مي گويد مهدي به حكم داود و سليمان حكم مي كند ) مشخص شود : اي ابا عبيده وقتي كه قائم ما قيام كند به همان حكم داود و سليمان حكم مي كند و ( براي حكم كردن ) از شاهد سوال نمي پرسد. آيا مقصود جاري كردن احكامي است كه بزرگان يهود براي خود وضع كرده بودند ؟ يا مقصود همان طريقه عدالتي است كه داوود و سليمان به امر خدا آن را اجرا مي كردند ؟ اين روايات در مورد طريقه حكم كردن است : زيرا طبق آيات قرآن داوود و آل وي در هنگام حكم كردن از طريق الهام الهي حق را شناخته و به آن حكم مي كردند . به خلاف حكم كردن عادي ؛ زيرا در اين طريق حكم كردن ممكن است دو شاهد به دروغ شهادت دهند و قاضي را گمراه كنند . وقوله وفصل الخطاب اختلف أهل التأويل في معني ذلك فقال بعضهم عني به أنه علم القضاء والفهم به ذكر من قال ذلك حدثني محمد بن سعد قال ثني أبي قال ثني عمي قال ثني أبي عن أبيه عن بن عباس وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب قال أعطي الفهم حدثنا أبو كريب قال ثنا بن إدريس عن ليث عن مجاهد وفصل الخطاب قال إصابة القضاء وفهمه حدثنا محمد بن الحسين قال ثنا أحمد بن المفضل قال ثنا أسباط عن السدي في قوله وفصل الخطاب قال علم القضاء حدثني يونس قال أخبرنا بن وهب قال قال بن زيد في قوله وآتيناه الحكمة وفصل الخطاب قال الخصومات التي يخاصم الناس إليه فصل ذلك الخطاب الكلام الفهم وإصابة القضاء والبينات تفسير الطبري ج۲۳/ص۱۳۹ و كلام خداوند فصل الخطاب اهل تاويل در مورد آن اختلاف كرده اند . پس عده اي آن را به معني علم قضاء و فهم آن دانسته اند . كسانيكه اين نظر را دارند : ... فصل خطاب يعني به هدف زدن در قضاوت و فهميدن آن ... فصل خطاب علم قضاوت است . ... فهم و به هدف زدن در قضاء و شهود است . همين مطلب در تفاسير بسياري از جمله در الدر المنثور ج۷/ص۱۵۴ و تفسير أبي السعود ج۷/ص۲۲۰ و... در ذيل آيه ۲۰ سوره صاد آمده است . كه لازمه به هدف زدن در قضاوت اين است كه شخص بتواند بينه و شاهد و مدرك ِ صحيح را از غلط تشخيص دهد . واين همان طريقه قضاوت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است . در همين زمينه اهل تسنن در صحيح مسلم از رسول خدا روايت جالبي دارند : فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم إني لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم قال ثم نظر إليه وهو مقف فقال إنه يخرج من ضئضئ هذا قوم يتلون كتاب الله رطبا لا يجاوز حناجرهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرمية قال أظنه قال لئن أدركتهم لأقتلنهم قتل ثمود صحيح مسلم ج۲/ص۷۴۲ كتاب الزكاة باب ذكر الخوارج وصفاتهم چاپ دار احياء التراث العربي بيروت رسول خدا فرمودند : من مامور نيستم كه راه به قلب هاي مردمان باز كنم ( از قلب هاي ايشان خبر دهم) و نه اينكه دل هاي ايشان را باز گردانم . سپس به او نگاه كرده و گفتند از قبيله اين شخص افرادي بيرون مي آيند كه قرآن را ( با نوايي ) تازه مي خوانند اما از گلوهاي ايشان بيرون بيشتر پيش نمي رود ( به قلب ايشان نمي رسد ) از دين خارج مي شوند همانطور كه تير از كمان بيرون مي رود . گفت : گمان مي برم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمودند اگر ( زمان ) ايشان را درك كنم مانند كشتن قوم ثمود ايشان را مي كشتم . نووي مهمترين شارح صحيح مسلم در شرح اين روايت مي گويد : قوله صلي الله عليه وسلم اني لم أومر أن أنقب عن قلوب الناس ولا أشق بطونهم معناه أني امرت بالحكم بالظاهر والله يتولي السرائر شرح النووي علي صحيح مسلم ج۷/ص۱۶۳ چاپ دار احياء التراث العربي بيروت كلام رسول خدا كه فرمودند من مامور نيستم كه راه به قلبهاي مردم باز كنم و نه اينكه دلهاي ايشان را باز گردانم معنايش اين است كه من مامور شده ام كه به ظاهر حكم كنم ( حتي اگر واقع را بدانم لازم نيست كه به آن حكم كنم) و خداوند خود در امر درون را به عهده مي گيرد . كلام رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم واضح است كه ايشان مامور نبوده اند كه در بر خورد با مردم ( كه يكي از مصاديق آن قضاوت است ) به واقع عمل نمايند و اين منافات ندارد با اينكه بتوانند به اختيار خودشان و با اذن الهي به واقع عمل كنند ؛ همانطور كه سليمان و داود عليهما السلام چنين مي كرده اند . و در مورد قضاوت هاي امير مومنان علي عليه السلام هم مواردي از اين قبيل ذكر شده است . جالب توجه در بعضي از اين روايات اين است كه در آنها گفته شده است به حكم خداوند و حكم آل داوود . و اين اشاره به يكي بودن اين دو دارد . و همانطور كه از روايت صحيح مسلم به دست آمد حكم خداوند ، همان حكم به واقع است : «والله يتولي السرائر» و اين عبارت به خوبي مقصود را واضح مي نمايد . اما اينكه ايشان ادعا دارند كه اين شخصي كه به حكم خداوند و ال داوود حكم مي كند دجال است !!!! اين را ايشان بايد اثبات بنمايند با اينكه در كتب اهل سنت آمده است كه دجال اصلا خداوند را قبول ندارد و خود را خدا مي داند . اينكه اين دجال چگونه به حكم خداوند و انبيا حكم مي كند جاي تعجب است . نيز اتهام دجالي و دروغي بودن احكام آل داوود نيز از جساراتي است كه اين مولف به خود اجازه آن را داده است كه قطعا بايد از آن توبه كند . اما آنچه كه در آخرين روايت ذكر شده است كتاب جديد مقصود قرآن جديدي نيست ، بلكه همان قرآني است كه توسط امير مومنان نوشته شده است - و در آن تمامي شان نزول ها ، تاويل ها و نسخ ها و... ذكر شده است و قرآن موجود در آن همين قرآن ، تنها قرار گيري آيات آن به ترتيب نزول است ؛ اما تفاسير آن غير اين تفاسير موجود در دست اهل سنت است - ؛ همان قرآني كه علماي اهل سنت آرزوي ديدن آن را مي كردند : وقال محمد بن سيرين لما توفي رسول الله صلي الله عليه وسلم أبطأ علي عن بيعة أبي بكر فلقيه أبو بكر فقال أكرهت إمارتي فقال لا ولكن آليت لا أرتدي بردائي إلا إلي الصلاة حتي أجمع القرآن فزعموا أنه كتبه علي تنزيله فقال محمد لو أصبت ذلك الكتاب كان فيه العلم ابن سيرين گفته است كه وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت علي در بيعت ابو بكر تاخير كرد ، پس ابو بكر گفت : آيا از خلافت من ناراضي هستي؟ گفت: نه ولي من قسم خورده بودم كه عبا به دوش نگيرم مگر براي نماز تا اينكه همه قرآن را جمع كنم ؛ پس چنين گمان كرده اند كه وي اين كتاب را بر طبق نزول آيات جمع كرده است . ابن سيرين گفت : اگر به اين كتاب دست مي يافتم ، ( تمام) علم در آن بود. تاريخ الإسلام ج۳ ص۶۳۷ همين مطلب در كتب ذيل نيز آمده است : تاريخ الخلفاء ذهبي ج۱ ص۱۸۵ و الصواعق المحرقة ج۲ ص۳۷۵ پس مقصود اين است كه مهدي طبق معاني حقيقي قرآن عمل مي كند كه براي بيشتر مردم ناشناخته است . و اين با آنچه ادعا كرده بودند كه مهدي شيعه قرآن جديدي (تلمود) مي آورد منافات دارد . ب - مهدي المنتظر يتكلم العبرانيةّ : في كتاب (الغيبة) للنعماني : «إذا أذَن الإمام دعا الله باسمه العبراني (فانتخب ) له صحابته الثلاثمائة والثلاثة عشر كقزع الخريف ، منهم أصحاب الألوية، منهم من يفقد فراشه ليلا فيصبح بمكة ، ومنهم من يُري يسير في السحاب نهارا يعرف باسمه واسم أبيه وحليته ونسبه ...» ... ۲ - لسان المهدي وهو العبرانية . ... ومما يؤكد صلة مهدي الرافضة باليهود ما يلي : ۱- عندما يخرج مهدي الرافضة ينادي الله باسمه العبراني كاش نويسنده اين نوشته كمي با كتاب خداوند متعال و روايات رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و صحابه آشنايي داشت و چنين كلماتي را نمي نوشت . اسم خداوند به زبان عبراني در قرآن موجود است و آن كلمه « ايل » است . تفسير اين لغت در اكثر تفاسيري كه كلمه اسرائيل ، جبرائيل ، ميكائيل و .... را ترجمه كرده اند به وضوح مشخص است . اين روايت مي گويد كه مهدي نام خداوند متعال به زبان عبري را ( كه خداوند هم اسم خود را در قرآن به زبان عبراني آورده است) بر لب مي آورد . آيا اين به معني دجال بودن وي است ؟ إسرائيل يعقوب عليه السلام ممنوع الصرف للعلمية والعجمة وقد ذكروا أنه مركب من إسرا وهو العبد وإيل اسم من أسماء الله تعالي فكأنه عبدالله وذلك باللسان العبراني فيكون مثل جبرائيل وميكائيل وإسرافيل وعزرائيل عليهم السلام وقيل غير ذلك التبيان في تفسير غريب القرآن ج۱/ص۸۰ و تفسير البحر المحيط ج۱/ص۳۲۵ اسرائيل اسم يعقوب عليه السلام است ممنوع التصرف است زيرا علم و عجمه دارد و گفته اند كه اين اسم مركب است از اسرا به معني عبد و ايل كه اسمي از اسماء خداوند است . پس مانند عبد الله است و به زباني عبري است . مانند جبرائيل و ميكائيل و... و نكته ديگر اينكه آيا اگر شخصي يك يا دو كلمه به زبان ديگري سخن گفت يعني آن زبان ، زبان اصلي وي است ؟ و اگر اين شخص به اقرار خود شما اولين كلمه اي كه بعد از ظهور بر زبان مي آورد نام خداست ، آيا مي توان وي را مسيح دجال دانست ؟ ج - اليهود من أتباع المهدي الشّيعي المنتظر : روي الشَيخ المفيد في (الإرشاد ، عن المفضّل بن عمر عن أبي عبد الله قال يخرج مع القائم عليه السلام من ظهر الكوفة سبعة وعشرون رجلا من قوم موسي، وسبعة من أهل الكهف ويوشع بن نون وسليمان وأبو دجـانة الأنصاري والمقداد ومالك الأشتر فيكونون بين يديه أنصارا . الإرشاد للمفيد ص۴۰۲ . ۳ - أتباعه من اليهود ، فهو ملك اليهود ( المخلص) المنتظر وهو نفسه المسيح الدجال الذي أخبر به الرسول صلي الله عليه وسلم. اينكه عده اي از قوم موسي عليه السلام (۲۷ نفر) و اطرافيان وي همراه مهدي مي شوند به اين دليل است كه ايشان به حقيقت دين موسي آشنايي دارند : وَإذ أخَذَ اللهُ مِيثَاقَ النَبِيّيّنَ لَما آتَيتُكُم مِن كِتَابٍ وَحِكمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُم رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ سوره آل عمران آيه ۸۱ و هنگامي كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتي دادم ، سپس شما را فرستاده اي آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد البته به او ايمان آوريد و حتما ياريش كنيد . مهدي خليفه رسول خداست و به دين وي عمل مي كند و ياري وي جزو دستورات خداوند بر موسي و قوم وي و عيسي و تمامي انبياي گرامي است . آيا اين به معني دجال بودن مهدي است ؟ يا اينكه اطرافيان موسي و اصحاب كهف و يوشع بن نون وصي موسي و سليمان نبي و... گرد دجال جمع مي شوند . اين شخص ، جرات را بر ضد انبيا به نهايت رسانده است و كاش كه خود اهل سنت با وي مقابله مي نمودند . البته بايد توجه داشت كه در اين روايت كه سربازان ابتدايي حضرت را بيان مي كند آمده تنها ۲۷ نفر از قوم موسي ، پس نمي توان مهدي را پادشاه يهود - يا همان دجال به نظر مولف- دانست ؛ و اگر بنا باشد به خاطر وجود اين تعداد اندك از طرفداران كه منسوب به حضرت موسي هستند ( نه يهودي ، زيرا در روايت دارد اطرافيان موسي پس ظاهرا مقصود اين است كه ايشان پس از رجعت اسلام مي آورند ؛ همانطور كه ظاهر روايات اطرافيان مهدي در آخر الزمان همين مطلب را مي رساند ) بايد طبق نظر ايشان رسول خدا را نيز العياذ بالله مسيح دجال يهود دانست ؛ زيرا تعداد زيادي از يهود هم به ايشان اسلام آوردند و گرد ايشان جمع شدند . اما نكته مهم در دشمني اصل يهود با ايشان است ؛ در روايات مهدي هم مهترين دشمن وي يهود شناخته شده است . و مي گويد وي با يهود جنگ مي كند . و حتي ذلت دنيايي يهود كه در قرآن هم آمده است به نابودي حكومت ايشان توسط مهدي تاويل شده است . در اين زمينه به ذيل آيه شريفه «لَهُم فِي الدُّنيَا خِزيٌ» آيه ۱۱۴ سوره بقره مراجعه شود . اما اينكه ايشان پادشاه يهود را مسيح دجال ناميدند : ايشان يا به عمد يا از روي جهل خلط صورت داده اند . زيرا در روايات مسلمانان و باقي مذاهب دو مسيح ذكر شده است : ۱- المسيح الدجال ۲- المسيح المبشر والصديق ۵۵۶۲ حدثنا عبد الله بن يوسف أخبرنا مالك عن نافع عن عبد الله بن عمر رضي الله عنهما أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال أراني الليلة عند الكعبة فرأيت رجلا آدم كأحسن ما أنت راء من آدم الرجال له لمة كأحسن ما أنت راء من اللمم قد رجلها فهي تقطر ماء متكئا علي رجلين أو علي عواتق رجلين يطوف بالبيت فسألت من هذا فقيل المسيح بن مريم وإذا أنا برجل جعد قطط أعور العين اليمني كأنها عنبة طافية فسألت من هذا فقيل المسيح الدجال صحيح البخاري ج۵/ص۲۲۱۱ كتاب اللباس باب الجعد امشب در كنار كعبه به من نشان داده شد ؛ پس مردي را ديدم گندمگون به زيباترين چهره اي كه از مردمان ديده اي ؛ و در او جذابيتي بود مانند بهترين جذابيت هايي كه ديده ايي ؛ پاهاي كشيده اي داشت كه از آن قطرات آب مي ريخت ؛ بر دو مرد يا شانه دو مرد تكيه كرده بود ، و به خانه خدا طواف مي كرد ؛ پس پرسيدم اين كيست گفته شد كه مسيح بن مريم است . و مردي را ديدم با موهاي مجعد و پراكنده و چشم لوچ مانند ميوه عنبه نا رسيده ، پس پرسيدم كه اين كيست گفته شد مسيح دجال حاكم الهي بر يهود مسيح مبشر است كه در همان زمان مسيح دجال ( آخر الزمان ) از آسمان به زمين آمده و به ياري مهدي مي شتابد ؛ يهوديان اعتقاد دارند كه وي هنوز نيامده و مسيحيان مي گويند آمده و كشته شده است . اما مسلمانان مي گويند كه وي زنده است و خداوند وي را به آسمان برد و در آخر الزمان پايين آمده و با مهدي به جنگ مسيح دجال مي رود . خداوند در قرآن مي فرمايد : وَإن مِن أهلِ الكِتَابِ إلَّا لَيُؤمِنُنُّ بِهِ قَبلَ مَوتِهِ سوره نساء آيه ۱۵۹ كسي از اهل كتاب( يهود و نصاري) نيست مگر اينكه قبل از مرگ وي ( عيسي ،در آخر الزمان و بعد از نزول وي) به وي ايمان مي آورند . الأخبار تظاهرت برفعه وأنه في السماء حي وأنه ينزل ويقتل الدجال تفسير القرطبي ج۶/ص۳۷۶ اخبار در زمينه بالا رفتن مسيح و اينكه او در آسمان زنده است و اينكه به زمين مي آيد و دجال را مي كشد بسيار زياد است . نمي دانم آيا نويسنده اين نوشته ، يهودياني را كه به عيسي ايمان مي آورند كافر مي داند ؟ يا اين عيسي را همان دجال مي داند؟ يا به نظر ايشان خداوند اشتباه كرده كه گفته است اهل كتاب ( يهود و نصاري) به وي ايمان مي آورند ؛ بلكه بايد مي گفت نصاري به وي ايمان مي آورند . اين در مورد حاكم الهي بر يهود و نصاري ؛ اما حاكم شيطاني بر يهود همان مسيح دجال است . كه در مورد وي هم روايات بسياري در كتب اهل سنت و صحاح سته موجود است با اين مضامين كه يهود وي را به عنوان پادشاه خود بر مي گزينند : وهم في الحقيقة إنما ينتظرون مسيح الضلالة الدجال فهم أكثر أتباعه وإلا فمسيح الهدي عيسي بن مريم عليه السلام يقتلهم ولا يبقي منهم أحدا والأمم الثلاث تنتظر منتظرا يخرج في آخر الزمان فإنهم وعدوا به في كل ملة والمسلمون ينتظرون نزول المسيح عيسي بن مريم من السماء لكسر الصليب وقتل الخنزير وقتل اعدائه من اليهود وعباده من النصاري وينتظرون خروج المهدي من أهل بيت النبوة يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا إغاثة اللهفان محمد بن أبو بكر زرعي متوفي ۷۵۱ ج۲/ص۳۳۸ يهود و نصاري در واقع انتظار مسيح گمراهي و دجال را مي كشند ، پس ايشان بيشترين اتباع وي هستند ، وگرنه مسيح هدايت و عيسي بن مريم ايشان را مي كشد و از ايشان كسي را زنده نمي گذارد . مسلمانان، يهود و مسيحيان انتظار منتظري را مي كشند در آخر الزمان ، پس بدرستيكه ايشان وعده داده شده اند به آن در هر امتي . و مسلمانان منتظر نزول مسيح عيسي بن مريم از آسمانند تا صليب را بشكند و خوكها را بكشد و دشمنانش از يهود را بكشد و كساني را كه از نصاري وي را پرستيدند بكشد و منتظر خروج مهدي هستند كه از اهل بيت نبوت است و زمين را پر از عدل مي كند همانطور كه پر از جور شده است . پس بايد دانسته شود كه يهود دو حاكم دارند ؛ حاكم الهي و حاكم شيطاني و نه مهدي حاكم شيطاني بر يهود است و نه مسيح عيسي بن مريم ، بلكه حاكم غير الهي مسيح دجال است و حاكمان الهي همان مسيح و مهدي هستند كه بسياري از يهود و ميسحيان به ايشان ايمان آورده همراه با لشكر مهدي مي شوند . و اگر مقصود مصنف دجالي دانستن اين عده است ، اين عمل در نظر اهل سنت تكفير مسلمانان است . ۱۰۵۰ حدثنا يحيي بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسي قال بلغني أنه علي يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتي يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي الفتن لنعيم بن حماد ج۱/ص۳۶۰ به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي كنند همگي غير از اندكي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد. اين روايت اهل سنت صريحا اعلام مي كند كه بسياري از يهود به خاطر معجزات الهي مهدي به ايشان ايمان مي آورند و مسلمان مي شوند ؛ و لازمه كلام مولف ، كافر و يهودي دانستن همه اين مسلمانان است . أدلة أخري عن السمات اليهودية لمهدي الرافضة: أولا : عندما يعود مسيح اليهود يضم مشتتي اليهود من كل أنحاء الأرض ويكون مكان اجتماعهم مدينة اليهود المقدسة وهي القدس وعندما يخرج مهدي الرافضة يجتمع إليه الرافضة من كل مكان ويكون مكان اجتماعهم المدينة المقدسة عند الرافضة الكوفة ... الأدلة: ۱-جاء في بحار الأنوار عن أحد موالي أبي الحسن عليه السلام قال : سألت أبا الحسن عليه السلام عن قوله تعالي { أينما تكونوا يأت بكم الله جميعا } قال : وذلك والله أن لو قد قام قائمنا يجمع الله إليه شيعتنا من جميع البلدان وعن رفيد مولي أبي هبيرة عن أبي عبدالله عليه السلام أنه قال له : يا رفيد كيف أنت إذا رأيت أصحاب القائم قد ضربوا فساطيطهم في مسجد الكوفة جالب است كه خود ايشان دليلي ارائه مي كنند بر دجال نبودن مهدي ؛ چون همگان مي دانند كه كوفه ، مكاني غير از قدس است . پس مهدي غير دجال است . البته اين طبيعي است كه هر حاكمي محلي را براي حكومت خود قبول كند ؛ حال چون ابو بكر و عمر مدينه را محل خلافت قرار داند اين مي شود شباهت با دجال؟ اين مولف سني يا به عمد و يا از روي جهل مطلبي را بيان مي كند كه طعن بر امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام دارد ؛ زيرا وي مي گويد چون مهدي به جاي مدينه پايتخت را در كوفه قرار مي دهد ، پس او پادشاه و خليفه بر مسلمانان نيست !!! و درست همين كلام وي در مورد امير المومنين علي بن ابي طالب عليه السلام نيز جاري مي شود ؛ زيرا ايشان بودند كه پايتخت را از مدينه به كوفه منتقل نمودند و اين مولف سني ناچار است كه ايشان را نيز حاكم بر غير مسلمانان بداند !!! البته در كتب اهل سنت آمده است كه مهدي و عيسي در بيت المقدس سكني خواهند گزيد كه اگر ادعاي ايشان در مورد مسيح دجال درست باشد ، مهدي و عيساي ايشان بيشتر به دجال شباهت دارند تا مهدي و عيساي شيعه: ويتسلم الأمر من المهدي ويكون المهدي مع أصحاب الكهف الذين هم من أتباع المهدي من جملة أتباعه ويصلي عيسي وراء المهدي صلاة الصبح وذلك لا يقدح في قدر نبوته ويسلم المهدي لعيسي الأمر ويقتل الدجال ويموت المهدي ببيت المقدس وينتظم الأمر كله لعيسي عليه السلام ويمكث في الأرض بعد نزوله أربعين سنة ثم يموت ويصلي عليه المسلمون الفواكه الدواني ج۱/ص۷۰ او حكومت را از مهدي مي گيرد و به همراه اصحاب كهف جزو همراهان مهدي خواهد بود و عيسي در پشت سر مهدي نماز صبح را مي خواند و اين در مقام نبوتش ضرر نمي زند و مهدي حكومت را به عيسي مي سپارد و او دجال را مي كشد و مهدي در بيت المقدس مي ميرد و امر تمامش به دست عيسي مي افتد و او در زمين بعد از نزولش چهل سال زندگي مي كند سپس از دنيا رفته و مسلمانان بر وي نماز مي خوانند . ۱۰۵۰ حدثنا يحيي بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسي قال بلغني أنه علي يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتي يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي الفتن لنعيم بن حماد ج۱/ص۳۶۰ به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي كنند همگي غير از اندكي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد. پس جواب اساسي همان است كه در پادشاه يهود گفته شد : كه نويسنده بين مسيح دجال و مسيح صديق يا همان عيسي مسيح خلط كرده اند . ثانيا : عند خروج مسيح اليهود يحيي الأموات من اليهود ويخرجون من قبورهم لينضموا إلي جيش المسيح وعندما يعود مهدي الرافضة يحيي الأموات من الرافضة ويخرجون من قبورهم لينضموا إلي معسكر المهدي ... ۲- روي العاملي عن أبي عبدالله عليه السلام أنه سئل كم يملك القائم قال سبع سنين تطول الأيام …. إلي أن قال : فينبت الله به لحوم المؤمنين وأبدانهم من قبورهم فكأني أنظر إليهم مقبلين من قبل جهينة ينفضون شعورهم من التراب وعن المفضل بن عمر قال : ذكرنا القائم عليه السلام ومن مات ينتظره من أصحابنا فقال لنا أبو عبدالله عليه السلام : إذا قام أتي المؤمن في قبره فيقال له : يا هذا إنه قد ظهر صاحبك فإن شئت تلحق به فالحق وإن تشأ تقيم في كرامة ربك فأقم اين ادعايي است كه ايشان نموده اند كه مسيح يهود يا همان دجال مردگان را زنده مي كند تا به وي بپيوندند!!! البته اگر مقصود عيسي مسيح باشد كه مردگان را به اذن خداوند زنده مي كرد - همانطور كه در قرآن آمده است -، وبگويند كه ايشان را زنده مي كند تا در راه خدا بجنگند همانطور كه مهدي چنين مي كند اين مطلب درست است ، چون در روايات ايشان به صراحت آمده كه عيسي مسيح از ياوران مهدي است و حتي پشت سر وي نماز مي خواند و هيچ استبعادي ندارد كه همان طور كه در گذشته مردگان را زنده كرده ، در آينده هم زنده نمايد : اما اينكه عيسي مسيح از ياوران مهدي است و پشت سر وي نماز مي خواند : ولابن ماجة في حديث أبي أمامة الطويل في الدجال قال وكلهم أي المسلمون ببيت المقدس وإمامهم رجل صالح قد تقدم ليصلي بهم إذ نزل عيسي فرجع الإمام ينكص ليتقدم عيسي فيقف عيسي بين كتفيه ثم يقول تقدم فإنها لك أقيمت وقال أبو الحسن الخسعي الأبدي في مناقب الشافعي تواترتالأخبار بأن المهدي من هذه الأمة وأن عيسي يصلي خلفه فتح الباري ج۶/ص۴۹۳ و ابن ماجه رواتي طولاني از ابي امامه دارد در مورد دجال و مي گويد كه همه مسلمانان در بيت المقدس اند و امام ايشان مردي صالح است كه جلو رفته تا با ايشان نماز بخواند ، در اين هنگام عيسي از آسمان نزول مي كند پس امام عقب رفته تا عيسي جلو بايستد ، پس عيسي در پشت سر وي ايستاده مي گويد تو جلو برو ، پس بدرستيكه نماز براي تو به پا شده است ، و ابو حسن خسعي ابدي در كتاب مناقب شافعي گفته است كه روايات متواتر است در اين زمينه كه مهدي از اين امت است و عيسي در پشت سر وي نماز مي خواند . ۳۷۶۴۹ حدثنا أبو أسامة عن هشام عن بن سيرين قال المهدي من هذه الأمة وهو الذي يؤم عيسي بن مريم مصنف ابن أبي شيبة ج۷/ص۵۱۳ ابن سيرين گفته است كه مهدي از اين امت است و اوست كه امامت مي كند بر عيسي بن مريم اما زنده شدن مردگان به دست عيسي مسيح : ۳۸۸۶۳ - ينزل عيسي ابن مريم ثمانمائة رجل وأربعمائة امرأة أخيار من علي الأرض وأصلحاء من مضي الديلمي - عن أبي هريرة كنز العمال ج۱۴/ص۱۴۸ عيسي (به همراه خود) ۸۰۰ مرد و ۴۰۰ زن از بهترين افراد روي زمين و نيكان در گذشته را از آسمان نازل مي كند البته در مورد اصحاب كهف خود اهل سنت گفته اند كه در عصر مهدي از ياوران حضرت خواهند بود كه لازمه اين مطلب زنده شدن ايشان در آن زمان است . آيا اين مطلب كه در كتب اهل سنت آمده شباهت به دجال است يا تنها اگر در كتب شيعه باشد چنين اشكالي گرفته مي شود ؟ وأخرج ابن مردويه عن ابن عباس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم أصحاب الكهف أعوان المهدي الدر المنثور ج۵/ص۳۷۰ أصحاب كهف ياوران مهدي اند يا در مورد عيسي عليه السلام گفته اند كه : ويتسلم الأمر من المهدي ويكون المهدي مع أصحاب الكهف الذين هم من أتباع المهدي من جملة أتباعه ويصلي عيسي وراء المهدي صلاة الصبح وذلك لا يقدح في قدر نبوته ويسلم المهدي لعيسي الأمر ويقتل الدجال ويموت المهدي ببيت المقدس وينتظم الأمر كله لعيسي عليه السلام ويمكث في الأرض بعد نزوله أربعين سنة ثم يموت ويصلي عليه المسلمون الفواكه الدواني ج۱/ص۷۰ او حكومت را از مهدي مي گيرد و به همراه اصحاب كهف جزو همراهان مهدي خواهد بود و عيسي در پشت سر مهدي نماز صبح را مي خواند و اين در مقام نبوتش ضرر نمي زند و مهدي حكومت را به عيسي مي سپارد و او دجال را مي كشد و مهدي در بيت المقدس مي ميرد و امر تمامش به دست عيسي مي افتد و او در زمين بعد از نزولش چهل سال زندگي مي كند سپس از دنيا رفته و مسلمانان بر وي نماز مي خوانند . آيا اين مهدي كه اصحاب كهف را زنده مي كند و با وي خواهند بود و عيسي از ياوران وي است و با يهود مي جنگد و ... ( همانطور كه تمامي اين مطالب در كتب اهل سنت آمده است ) همان دجال است؟ ثالثا : عند خروج مسيح اليهود تخرج جثث العصاة ليشاهد اليهود تعذيبهم وعندما يعود مهدي الرافضة يخرج أصحاب النبي (صلي الله عليه وسلم) من قبورهم فيعذبهم رابعا : يحاكم مسيح اليهود كل من ظلم اليهود ويقتص منهم ويحاكم مهدي الرافضة كل من ظلم الرافضة ويقتص منهم ... ۳- روي المجالسي عن أبي عبدالله عليه السلام قال : هل تدري أول ما يبدأ به القائم عليه السلام قلت : لا . قال : يخرج هذين رطبين غضين فيحرقهما ويذريهما في الريح ويكسر المسجد . - هذين أي أبي بكر وعمر رضي الله عنهما - ۴- يروي المفيد عن أبي عبدالله أنه قال : إذا قام القائم من آل محمد عليهم السلام أقام خمسمائة من قريش فيضرب أعناقهم ثم خمسمائة أخر حتي يفعل ذلك ست مرات در مورد اين اشكال دو پاسخ مي توان داد : در ابتدا در مورد اين روايت بايد گفت كه اين روايت در دو كتاب غيبت نعماني و ارشاد شيخ مفيد با دو سند نقل شده است كه هر دو سند آن ضعيف مي باشد : ۱- سند كتاب غيبت نعماني ص ۲۳۵ باب ۱۳: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال : حدثنا القاسم بن محمد بن الحسن بن حازم قال : حدثنا عبيس بن هشام ، عن عبدالله بن جبلة ، عن علي بن أبي المغيرة قال : حدثنا عبدالله بن شريك العامري ، عن بشر بن غالب الاسدي قال : قال لي الحسين بن علي عليهما السلام : در اين سند سه شخص مجهول وجود دارد : الف) قاسم بن محمد بن حسن بن حازم ب) عبيس بن هشام ج) بشر بن غالب الاسدي لذا اين سند از درجه اعتبار ساقط است . ۲- سند كتاب ارشاد شيخ مفيد ص ۳۶۴: وروي عبدالله بن المغيرة عن أبي عبدالله عليه السلام اين روايت مرسله بوده و راويان اين روايت از جناب شيخ مفيد تا امام عليه السلام مشخص نمي باشد . لذا اين روايت از درجه اعتبار ساقط مي باشد . همچنين بايد اضافه كرد كه رواياتي كه در آن ها به مهدي نسبت خونريز بودن داده شده است همگي داراي سندي ضعيف و عمدتا با روات اهل سنت بوده اند . اما در رواياتي كه با سند صحيح آمده است چنين مطلبي ديده نمي شود و تمام آن ها اشاره به رافت و رحمت حضرت دارند . نيز مي توان گفت كه باز در اينجا خلط شده است بين مسيح دجال و مسيح صديق ؛ آنكسي كه مردگان را زنده مي كند - تا عذاب شوند يا جزو ياوران مهدي باشند - مسيح صديق است نه مسيح دجال و او نيز از ياوران مهدي است همانطور كه در عنوان مهدي مرده زنده مي كند و عنوان مهدي پادشاه يهود به آن اشاره شده است . اما در مورد قصاص كردن دشمنان شيعه بايد گفت :رسول خدا نيز هر كس را كه بر مسلمانان تعدي مي كرد عذاب مي نمود و از وي قصاص مي كرد . آيا اين به معني دجال بودن وي است ؟ اين شان هر حاكمي است كه از طرفداران خود دفاع كند . البته اگر شما مهدي را مخصوص شيعه - يا همان رافضه - مي دانيد بسيار جاي خوشحالي است ؛ زيرا علماي شما وي را حاكم به حق ، از ذريه رسول خدا و هم شان بزرگان صحابه مي دانند . و اين نشانگر حقانيت شيعه است. خامسا : يقتل مسيح اليهود ثلثي العالم ويقتل مهدي الرافضة ثلثي العالم ... ۵- روي الأحسائي عن أبي عبدالله قال : لا يكون هذا الأمر حتي يذهب ثلثا الناس فقيل له : فإذا ذهب ثلثي الناس فما يبقي قال : أما ترضون أن تكونوا الثلث الباقي بايد دانسته شود كه طبق نظر اهل سنت آن مسيحي كه اعداي خود همگي را مي كشد مسيح صديق است ، نه مسيح دجال ؛ همانطور كه اين مطلب در كتب اهل سنت آمده است : وهم في الحقيقة إنما ينتظرون مسيح الضلالة الدجال فهم أكثر أتباعه وإلا فمسيح الهدي عيسي بن مريم عليه السلام يقتلهم ولا يبقي منهم أحدا والأمم الثلاث تنتظر منتظرا يخرج في آخر الزمان فإنهم وعدوا به في كل ملة والمسلمون ينتظرون نزول المسيح عيسي بن مريم من السماء لكسر الصليب وقتل الخنزير وقتل اعدائه من اليهود وعباده من النصاري وينتظرون خروج المهدي من أهل بيت النبوة يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا إغاثة اللهفان محمد بن أبو بكر زرعي متوفي ۷۵۱ ج۲/ص۳۳۸ يهود و نصاري در واقع انتظار مسيح گمراهي و دجال را مي كشند ، پس ايشان بيشترين اتباع وي هستند ، وگرنه مسيح هدايت و عيسي بن مريم ايشان را مي كشد و از ايشان كسي را زنده نمي گذارد . مسلمانان، يهود و مسيحيان انتظار منتظري را مي كشند در آخر الزمان ، پس بدرستيكه ايشان وعده داده شده اند به آن در هر امتي . و مسلمانان منتظر نزول مسيح عيسي بن مريم از آسمانند تا صليب را بشكند و خوكها را بكشد و دشمنانش از يهود را بكشد و كساني را كه از نصاري وي را پرستيدند بكشد و منتظر خروج مهدي هستند كه از اهل بيت نبوت است و زمين را پر از عدل مي كند همانطور كه پر از جور شده است . آيا ايشان جرات دارند كه چنين اتهامي را به عيسي مسيح بزنند كه چون همه دشمنان خود را مي كشد ، پس او دجال است ؟ در روايات شيعه نيامده است كه مهدي ايشان را مي كشد ؛ بلكه در آن است كه در آخر الزمان به سبب طاعون و جنگ و بيماري ها دو سوم مردم ، مرده و تنها يك سوم باقي مي مانند : وبهذا الاسناد ، عن الحسين بن سعيد ، عن صفوان بن يحيي ، عن عبد - الرحمن بن الحجاج ، عن سليمان بن خالد قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول : قدام القائم موتتان : موت أحمر وموت أبيض ، حتي يذهب من كل سبعة خمسة ، الموت الأحمر السيف ، والموت الأبيض الطاعون . وبهذا الاسناد ، عن أبي أيوب ، عن أبي بصير ، ومحمد بن مسلم قالا : سمعنا أبا عبد الله عليه السلام يقول : لا يكون هذا الامر حتي يذهب ثلث الناس ، فقيل له : إذا ذهب ثلث الناس فما يبقي ؟ فقال عليه السلام : أما ترضون أن تكونوا الثلث الباقي . كمال الدين وتمام النعمة - الشيخ الصدوق - ص ۶۵۵ - ۶۵۶ الباب السابع و الخمسون قبل از قائم دو مرگ است : مرگ سرخ و سفيد تا اينكه از هر هفت نفر پنج نفر بميرند ؛ مرگ سرخ شمشير است و مرگ سفيد طاعون . پس به امام گفته شد : اگر دو سوم مردم بميرند پس كه باقي مي ماند ؟ حضرت فرمودند آيا دوست نداريد كه از يك سوم باقي مانده باشيد؟ أخبرنا علي بن الحسين ، قال : أخبرنا محمد بن يحيي ، عن محمد بن حسان الرازي ، عن محمد بن علي الكوفي ، عن إبراهيم بن أبي البلاد ، عن علي بن محمد بن الأعلم الأزدي ، عن أبيه ، عن جده ، قال : قال أمير المؤمنين ( عليه السلام ) : بين يدي القائم موت أحمر ، وموت أبيض ، وجراد في حينه ، وجراد في غير حينه ، أحمر كالدم ، فأما الموت الأحمر فبالسيف ، وأما الموت الأبيض فالطاعون . كتاب الغيبة محمد بن إبراهيم النعماني ص ۲۸۶ باب ۱۴ ما جاء في العلامات. امير مومنان فرمودند كه در پيش روي قائم ( جلو تر از وي ) دو مرگ است : مرگ سرخ و سفيد و ملخ به هنگام - در فصل آفت - و ملخ نا بهنگام - در غير وقت - كه سرخ است مانند خون . اما مرگ سرخ با شمشير است و مرگ سفيد طاعون . و اين نيز مخالف ادعاي ايشان در مورد دجال بودن مهدي است . اما اهل سنت چون مي خواهند مهدي شيعه را خونريز معرفي كنند چنين مطالبي را مطرح مي كنند ؛ اما همانطور كه در بعضي روايات اهل سنت موجود است ، اكثريت يهود با ديدن تابوت بني اسرائيل - كه از معجزات موسي بود - به همراه مهدي ، ايمان آورده مسلمان مي شوند : ۱۰۵۰ حدثنا يحيي بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسي قال بلغني أنه علي يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتي يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي كنند همگي غير از اندكي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد. الفتن لنعيم بن حماد ج۱/ص۳۶۰ پس اين ادعا نيز باطل است . ۲- أنه يستفتح المدن بتابوت اليهود ويخرج عصا موسي ... ۷- روي المجلسي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جدة عليهما السلام قال : إذا قام القائم بمكة وأراد أن يتوجه إلي الكوفة نادي مناديه : ألا لا يحمل أحد منكم طعاما ولا شرابا ويحمل حجر موسي … إلي أن قال : فإذا نزلوا ظاهرها أنبعث منه الماء واللبن دائما فمن كان جائعا شبع ومن كان عطشانا روي تابوت بني اسرائيل ، صندوق ، سلاحي و معجزه اي بود كه خداوند آن را تنها به دست پيامبران و پادشاهان الهي بني اسرائيل مي داد و حتي وقتي بني اسرائيل سركشي نمودند تا مدتي اين نعمت الهي از ايشان گرفته شده و ايشان سرگردان بودند ؛ اما وقتي دوباره توبه نمودند ، خداوند به دست طالوت (پادشاه عادل و الهي بني اسرائيل) اين تابوت را باز گردانده و دوباره شوكت گذشته آنان ، به ايشان بازگشت . اين صندوق معجزه اي بود كه سبب آرامش قلوب مومنين يهود در هنگام جنگ و شكست دشمنان مي شد و در آن آثار بعضي از انبياي الهي يافت موجود بود ؛ نيز اين صندوق به اعجاز الهي بر دوش فرشتگان حمل مي شد و بدون آنكه كسي اين فرشتگان را ببيند ، تنها آن را مي ديدند كه از زمين بلند شده و در حال حركت است . وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آَيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آَلُ مُوسَي وَآَلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ سوره بقره آيه ۲۴۸ و پيامبرشان بديشان گفت : در حقيقت نشانه پادشاهي او اين است كه آن صندوق كه در آن آرامش خاطري از جانب پروردگارتان و بازمانده اي از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون بر جاي نهاده اند - در حاليكه فرشتگان آن را حمل مي كنند - به سوي شما خواهد آمد . به تحقيق اگر مومن باشيد ، براي شما در اين نشانه اي است . اين آيه شريفه از قرآن ، تابوت را نشانه اي براي مومنان مي داند و مي گويد كه اين معجزه و كرامت تنها به دست پادشاهي الهي به دست ايشان خواهد رسيد ؛ ولي اين عالم سني ، اين آيه شريفه و امثال آن را كنار گذاشته و به مجرد آن كه اين تابوت مربوط به بني اسرائيل شد ، حكم به دجال بودن صاحب آن يعني مهدي نمود . ۱۰۵۰ حدثنا يحيي بن سعيد العطار البصري عن سليمان بن عيسي قال بلغني أنه علي يدي المهدي يظهر تابوت السكينة من بحيرة الطبرية حتي يحمل فيوضع بين يديه ببيت المقدس فإذا نظرت إليه اليهود أسلمت إلا قليلا منهم ثم يموت المهدي الفتن لنعيم بن حماد ج۱/ص۳۶۰ به دست مهدي تابوت سكينه از درياچه طبريه بيرون مي آيد پس حمل مي شود و در جلوي وي در بيت المقدس گذارده مي شود ؛ پس وقتي يهود به آن نظر مي كنند همگي غير از اندكي اسلام مي آورند ؛ سپس مهدي مي ميرد. وقال حدثنا نعيم قال حدثنا أبو يوسف المقدسي عن صفوان بن عمرو عن عبد الله بن بسر الحمصي عن كعب قال المهدي يبعث بقتال الروم يعطي قوة عشرة يستخرج تابوت السكينة من غار بأنطاكية فيه التوراة التي أنزل الله علي موسي والإنجيل الذي أنزل الله علي عيسي بغية الطلب في تاريخ حلب ج۱/ص۵۱۸ مهدي عده اي را به جنگ روم مي فرستد ، و به وي قدرت ده مرد داده شده است ؛ تابوت سكينه را از غاري در انطاكيه بيرون مي آورد كه در آن توراتي است كه خداوند بر موسي نازل كرد و انجيلي كه خداوند بر عيسي نازل فرمود . اين مطلب نيز در كتب خود اهل سنت موجود است ، پس ربطي به مهدي شيعه يا سني ندارد ، بلكه مهدي اسلام چنين مي كند . سادسا : عندما يخرج مسيح اليهود تتغير أجسام اليهود فتبلغ قامة الرجل منهم مائتي ذراع وكذلك تطول أعمارهم وعندما يخرج مهدي الرافضة تتغير أجسام الرافضة فيصير للرجل منهم قوة أربعين رجلا ويطأ الناس بقدميه وكذلك يمد الله لهم في أسماعهم وأبصارهم ۶- جاء في الكافي عن أبي عبدالله عليه السلام يقول : إن قائمنا إذا قام مد الله عز وجل لشيعتنا في أسماعهم وأبصارهم …الخ وفي بحار الأنوار عن علي بن الحسين عليهما السلام قال : إذا قام قائمنا أذهب الله عز وجل عن شيعتنا العاهة وجعل قلوبهم كزبر الحديد وجعل قوة الرجل منهم قوة أربعين رجلا … الخ اگر بنا باشد كه د لطف خدا را در قدرت دادن به مومنين به صورت خارق عادت ، دجالي شدن ايشان به حساب آوريم بايد عرض بنماييم كه شما خودتان مشابه اين را در مورد عمر بن الخطاب نقل كرده ايد ؛ زيرا ماجراي يا سارية جبل را در مورد با آب و تاب نقل نموده و آن را در بيشتر كتب تاريخي يا روايي خود آورده ايد . اين قصه آن قدر معروف شده است كه حتي كتاب هاي لغت نيز آن را نقل كرده اند . ما آن را از كتاب البداية و النهاية ابن كثير نقل مي كنيم : ذكر سيف عن مشايخه أن سارية بن زنيم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأكرادـ عظيمة و دخم المسلمين منهم أمر عظيم و جمع كثير، فرأي عمر في تلك الليلة فيما يري النائم معركتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم في صحراء و هناك جبل إن اسندوا اليه لم يؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادي من الغد الصلاة جامعة، حتي اذا كانت الساعة التي رأي أنهم اجتمعوا فيها، خرج الي الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفة ما رأي، ثم قال: يا سارية! الجبل الجبل!!! ثم اقبل عليهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن يبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علي عدوهم و فتحوا البلد. ساريه بن زنيم به سمت فسا و دار آبگرد رفت ؛ پس لشكريان فارس و كرد در مقابل او جمع شدند و جمعيت زياد ايشان بر مسلمانان فشار آورد ؛ پس عمر در آن شب در خواب ، جنگ ايشان و تعدادشان را ديد ؛ پس از روز بعد ( آنچه كه در روز بعد اتفاق خواهد افتاد ) و اينكه ايشان در بيابان بودند نگران شد ؛ و در آنجا كوهي بود كه اگر مسلمانان به آن تكيه مي كردند تنها از يك جهت با دشمن درگير مي شدند . فردا عمر همه را به مسجد خواند ؛ پس براي مردم سخن گفت و ايشان را به آنچه ديده بود آگاه ساخت ؛ سپس گفت اي ساريه !! كوه !! سپس رو به ايشان كرد و گفت : خداوند لشگرياني دارد كه شايد بعضي ايشان اين خبر را به آنها برساند . گفت : پس ايشان ( مسلمانان در جنگ) همان را كه عمر گفته بود انجام دادند پس خداوند ايشام را بر دشمنان پيروزي بخشيد و شهر را فتح كردند !!! البداية و النهاية، ج۷، ص۹۴، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج ۱۰ ، ص ۵۵۲ و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج ۱۰ ، ص ۳۸۷ و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج ۴ ، ص ۶۶۴ و تفسير الرازي ، الرازي ، ج ۲۱ ، ص ۸۷ و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج ۲ ، ص ۱۴۰ و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج ۲ ، ص ۲۴۴ و الإصابة ، ابن حجر ، ج ۳ ، ص ۵ - ۶ و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج ۲ ، ص ۱۵۶ و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج ۳ ، ص ۴۲ - ۴۳ و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج ۱ ، ص ۳۸۴ و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج ۱ ، ص ۱۱۰ و تاج العروس ، الزبيدي ، ج ۱۶ ، ص ۳۲۷ . بنا بر اين نمي توان لطف الهي را در مورد اعطاي نيروي خارق عادت به مومنين ( حتي به اقرار شما ) دجالي شدن ايشان به حساب آورد . سابعا : في عهد مسيح اليهود تكثر الخيرات عند اليهود فتنبع الجبال لبنا وعسلا وتطرح الأرض فطيرا وملابس من الصوف وفي عهد مهدي الرافضة تكثر الخيرات عند الرافضة وينبع من الكوفة نهران من الماء واللبن يشرب منهما الرافضة اهل سنت نيز اعتقاد دارند كه در زمان عيسي مسيح ( كه سابقا ذكر شد ايشان از ياوران حضرت مهدي است ) لطف الهي بر مردم زياد شده و نعمت ها فراوان مي گردند ؛ آيا اين مطلب را بايد به معني دجال بودن حضرت عيسي عليه السلام و يا حضرت مهدي دانست ؟ وفي بعض الآثار أنه يتزوج ويولد له ويحج لتحقيق التبعية ثم يموت ويدفن في روضة النبي صلي الله عليه وسلم وصاحبيه رضي الله عنهما والناس في زمانه في أمن وخصب وروي مسلم أنه يقال للأرض أنبتي ثمرتك فيومئذ تأكل العصابة من الرمانة ويستظلون بقحفها بكسر القاف وهو قشرها الشبيه بقحف الرأس ويبارك في اللبن حتي أن الناقة لتكفي الجماعة الكثيرة من الناس ويقع الأمن في زمنه في الأرض يرعي الأسد مع الإبل والنمر مع البقر والذئب مع الغنم ويلعب الصبيان بالحيات ولا يصاب أحد منهم الفواكه الدواني ج۱/ص۷۰ در بعضي روايات است كه عيسي ازدواج مي كند و فرزند مي آورد و حج مي كند تا تبعيت وي از رسول خدا مشخص شود و سپس در روضه در كنار رسول خدا و دو همراه او دفن مي شود و مردم در زمان او در امن و نعمت خواهند بود . و مسلم روايت كرده است كه به زمين گفته مي شود كه گياهانت را برويان ، پس در آن زمان جمعيت بسياري يك دانه انار مي خورند ( و سير مي شوند ) و در زير پوست يك انار سايه مي گيرند ؛ و خداوند در شير بركت مي گذارد به حدي كه يك شتر كفايت بسياري از مردم را مي كند ؛ و امنيت در زمين ايجاد مي شود كه شير چوپان شتر مي شود و ببر همراه گاو و گرگ همراه گوسفند و كودكان با مارها بازي مي كنند و كسي از ايشان آسيبي نمي بيند . أيا اين مطالب كه از كتب اهل سنت نقل شده است مربوط به مسيح دجال است ؟ العياذ بالله. كاش نويسنده نا محترم اين نوشته كمي از روايات كتب خودشان آگاهي داشت تا مطالبي را كه مربوط به مسيح صديق و مهدي است به مسيح دجال نسبت نمي داد و بالعكس . ۸- و من المضحكات التي يقولها الرافضة عن مهديهم المزعوم ما رواه الشيخ الطوسي والنعماني عن الإمام الرضي عليه السلام (أن من علامات ظهور المهدي أنه سيظهر عاريا أمام قرص الشمس) حق اليقين، لمحمد الباقر المجلسي، ص۳۴۷. و لا أدري هل الشيعه سرقوا ملابسه و هو في السرداب؟ كل شئ جائز! اين مطلب نيز از دروغهايي است كه اهل سنت به سبب پاسخ نداشتن در مقابل ادله شيعه مطرح كرده و آن را به صورت گسترده در اينترنت پخش نمودند و اكنون آن را جزو مسلمات مي دانند و حتي براي آن از كتب شيعه آدرس مي دهند !!! مانند قضيه كسي كه به مردم گفت در فلان محل حلواي نذري پخش مي كنند . وقتي همه رفتند با خود گفت نكند شايد واقعا در آنجا حلوا بدهند و خود نيز به دنبال مردم روان شد !!! اين روايت در هيچ يك از كتب شيعه ديده نمي شود ؛ نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف ؛ و كاش اين جاعل ِ سني كمي دقت به خرج داده و براي آدرسي كه داده بود شماره جلد را نيز مشخص مي كرد ؛ زيرا كتاب حق اليقين دو جلد دارد و مطالب مربوط به امام زمان در جلد دوم آن ذكر شده است ؛ اما اين جاعل ِ سني ، با ناشي گري تمام آدرس را بدون شماره جلد بيان مي كند !!! البته يكي از معجزاتي كه در مورد زمان ظهور مطرح شده و شايد از جهت متن كمي شبيه مطلب ادعا شده توسط ايشان باشد مطلب ذيل است كه ما آن را نيز با جستجوي فراوان پيدا نموديم: أن من علامات ظهور الإمام المهدي أن الناس : .... يرون بدنا بارزاً نحو عين الشمس ... الغيبة للنعماني ص ۹۴ وغيبة الشيخ الطوسي ص ۲۶۸ از علامات ظهور مهدي آن است كه مردم شخصي بزرگ قامت و نمودار را در مقابل خورشيد مي بينند ... كه در روايات از آن به جبرئيل امين تاويل شده و گفته اند كه وي در مقابل خورشيد ظاهر شده و مهدي را با نام و كنيه به مردم معرفي مي كند . اما اين چه ربطي به آنچه ايشان ادعا مي كنند دارد !!! خدا مي داند . أحاديث شريفة عن الأعور الدجال : ۱- قال رسول الله صلي اللهم عليه وسلم: « ينزل الدجال في هذه السبخة بمرقناة فيكون أكثر من يخرج إليه النساء حتي إن الرجل ليرجع إلي حميمه وإلي أمه وابنته وأخته وعمته فيوثقها رباطا مخافة أن تخرج إليه ثم يسلط الله المسلمين عليه فيقتلونه ويقتلون شيعته حتي إن اليهودي ليختبئ تحت الشجرة أو الحجر فيقول الحجر أو الشجرة للمسلم هذا يهودي تحتي فاقتله» [رواه أحمد ۵۰۹۹] فلماذا ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم حنيما قال شيعته ولم يقل أتبعاه؟ وهم كانوا يقال لهم الرافضة وفي عهدنا هذا مشهورون بالشيعة وعليه الصلاة والسلام لاينطق عن الهوي! ۲- قال رسول الله ( صلي الله عليه وسلم) : « لكل أمه مجوس ومجوس هذه الأمه الذين يقولون لا قَدَر. من مات منهم فلا تشهدو جنازتهم و من مرض فلا تعودوهم و هم شيعة الدجال وحق علي الله أن يلحقهم بالدجال.» [سنن أبي داؤود حديث رقم ۴۰۷۲] إذن فالشيعة هم مجوس هذه الأمة و أرضهم في فارس (إيران حالياً). والخميني ينكر القدر فيقول : يجب علي كل مسلم وأن كان مخالفا للحق علي الأصح ولا يجوز علي الكافر بأقسامه حتي المرتد ومن حكم بكفره ممن انتحل الإسلام كالنواصب والخوارج. تحرير الوسيله ج۱ص۷۹ ۳- و قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: « إن الدجال يخرج بأرض يقال لها خراسان يتبعه أقوام كأن وجوهم المجان المطرقه.» [ سنن أبن ماجه حديث رقم ۴۰۶۲] ۴- و قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: «يتبع الدجال من يهود أصبهان سبعون ألفاً عليهم الطيالسة. » [صحيح مسلم حديث رقم ۵۲۲۷] فمن الذي أتي به من أرض الشيعة وما دخل اليهود في أصبهان وهي أرض للشيعة هل هي صدفة أم ماذا؟ چون در روايت اول لفظ شيعه دجال آمده پس مقصود شيعه است !!! اين ديگر استدلالي است بسيار قوي!!! لابد در قرآن هم كه آمده است : وَإنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإبرَاهِيم سوره صافات آيه ۸۳ و بدرستيكه از شيعيان ( طرفداران ) او ( نوح نبي عليه السلم) ابراهيم ( نبي ) است. مقصود همين شيعه فعلي است ؟ زيرا خدا نفرموده از اتباع نوح ابراهيم است ، بلكه فرموده از شيعه نوح ابراهيم است !!! پس حضرت ابراهيم شيعه بوده است . شيعه در لغت به معني طرفدار است . اگر طرفداران خوبان باشند از خوبانند و طرفداران بدان ، از بدان ؛ و اين ربطي به لفظ شيعه ندارد . اما روايت دوم كه از سنن ابي داود نقل كرده اند خوب است كه دانسته شود سيوطي در كتابش اللآليء المصنوعة ج۱/ص۲۳۶ كه مربوط به روايات جعلي است اين روايت را ذكر كرده است و مي گويد نسايي اين مضمون را جعلي مي داند : الدراقطني حدثنا محمد بن إسماعيل الفارسي حدثنا الوليد بن عبد الملك بن يحيي بن عبد الله بن بكير حدثنا أبي حدثنا الحسن بن عبد الله بن عون الثقفي عن رجاء بن الحارث عن مجاهد عن أبي هريرة مرفوعا يكونون قدرية ثم يكونون زنادقة ثم يكونون مجوسا وإن لكل أمة مجوسا وإن مجوس أمتي المكذبة بالقدر فإن مرضوا فلا تعودوهم وإن ماتوا فلا تتبعوا لهم جنازة لا يصح جعفر بن الحارث ليس بشيء وغسان مجهول وفي الإسناد الأخير مجاهيل قال النسائي هذا الحديث باطل كذب اللآليء المصنوعة ج۱/ص۲۳۶ دارقطني روايت كرده است كه ... ابو هريره گفته است : عده اي قدريه شده و سپس و كافر خواهند شد و سپس مجوس مي گردند و بدرستيكه براي هر امتي مجوسي است و مجوس اين امت كساني هستند كه قدر را دروغ مي پندارند ؛ پس اگر مريض شدند به عيادت ايشان نرويد و اگر مردند به دنبال جنازه شان ؛ اين روايت درست نيست ؛ ... نسايي گفته است اين روايت باطل و دروغ است . . همچنين ابن جوزي در العلل المتناهية ج۱/ص۱۵۱ اين روايت را جعلي مي داند : عن نافع عن ابن عمر عن النبي صلي الله عليه وسلم انه قال القدرية مجوس هذه الأمة فإن مرضوا فلا تعودوهم وإن ماتوا فلا تشهدوهم قال المؤلف وهذا حديث لا يصح العلل المتناهية ج۱/ص۱۵۱ ش ۲۲۵ از نافع از ابن عمر از رسول خدا روايت شده است كه فرمودند : قدريه (منكرين قدر) مجوس اين امت هستند ؛ پس اگر مريض شدند به عيادت ايشان نرويد و اگر مردند در تشييع ايشان نرويد . مولف مي گويد و اين روايت صحيح نيست . بنا بر اين ، اين مولف سني براي اثبات مطلب خود به روايتي استشهاد كرده است كه بزرگان اهل سنت آن را جعلي و دروغ مي دانند ؛ كاش به جاي تهمت زدن به شيعه كمي كتب خود را مطالعه مي كردند !!! در مورد اتهام انكار قدر توسط امام خميني نيز بايد گفت : كه اين شخص با آوردن جمله اي از كتاب تحرير كه به بحث قدر مربوط نمي شود و حتي در آن كلمه قدر نيز نيامده است مي خواهد بگويد كه امام خميني منكر قدر بوده اند و چون روايت بالا مي گفت كسي كه منكر قدر باشد مجوس است پس خميني از همان مجوس و طرفداران دجال است !!! خوب بود اين شخص براي گمراه كردن مردم ، عبارتي ديگر را ذكر مي كرد كه شايد در آن بحث قدر مطرح شده باشد . نه اين عبارت كه به بحث قدر مربوط نمي شود ؛ ترجمه عبارت امام هم مشخص است : نماز ميت واجب است بر هر مسلماني حتي اگر مخالف باشد ( سني باشد ) و جايز نيست بر كفار - همه اقسام ايشان - حتي مرتد و كسي كه در حكم مرتد است از كساني كه خود را به اسلام زده اند ( ادعاي اسلام دارند ) مانند نواصب و خوارج . اين جملات چگونه قدر را اثبات مي كند خدا مي داند !!! . البته اينكه شيعيان معتقد به قدر هستند يكي از مسلمات است و در تمامي كتب عقيدتي شيعه بابي را در مورد اعتقاد به قدر مي توان يافت . واضح است كه اتباع دجال را عده اي از اهل خراسان ( كه شامل مناطق بسياري از پاكستان وافغانستان مي شود ) ذكر كرده است و علائم ظاهري ايشان كه ذكر كرده اند بيشتر به اهل همان منطقه كه بيشتر سني و حنفي اند ، مي خورد . و اگر بنا باشد مانند ايشان استدلال كنيم بايد اتباع دجال را احناف بدانيم ؛ يا اهل سنت ؛ اما ما اين طريق استدلال را قبول نداشته و بي جهت كسي را متهم نمي نماييم . اما در مورد روايت آخر : در آن تصريح شده از يهود اصبهان و همگان در ايران مي دانند كه شهر اصفهان مركز يهود در ايران است ، و ربطي به شيعه ندارد . اگر اين روايت مي خواست مركز شيعه را معرفي كند بايد مي گفت از قم ، نه از اصفهان ؛ نكته ديگر اينكه بسياري از سردمداران فلسطين اشغالي از همين اصفهان هستند كه در زمان شاه از ايران رفته و در آنجا ساكن شدند . جالبتر اين است كه در روايت آمده ايشان لباسهاي خاص يهود را مي پوشند اما كسي نديده است كه شيعه لباس يهود را بپوشد . و حتي يهوديان ساكن در ايران هم كمتر چنين لباسي مي پوشند . لذا بهتر است به جاي استدلال هاي واهي ، و تهمت زدن به شيعه ، خود را آماده ظهور مهدي نماييم و اخلاق اسلامي را در بين خود پياده نماييم . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج) |