درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۱۴۱ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در روایات »حدیث علی مع الحق امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امامت خاصه در روایات »حدیث علی مع القرآن | تعداد بازدید: ۱۰۶۶ |
روايت فوق، با تعبيرهاي مختلف از زبان مبارك رسول خدا صلي الله عليه وآله در شأن والاي امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب عليهما السلام صادر شده است. تعبيرهاي مختلف اين روايت، در مقاله جداگانه تحقيق و بررسي شده است. يكي از تعبيرها، عبارت فوق است كه همراه با اسكن كتاب، به محضر حق جويان راه حقيقت تقديم مي شود. از اين روايت، چند مطلب مهم درباره امير مؤمنان عليه السلام ثابت مي شود: مطلب اول: عصمت مطلق آن حضرت: قرآن كريم كلام خداوند است كه از طريق جبرئيل امين بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده و آن حضرت نيز بدون دخل و تصرف آن را براي امت اسلامي ابلاغ فرموده است. بنابراين، همانگونه كه قرآن كريم كلام الهي و پيراسته از سخنان بشري و اوهام شيطاني است، امير مؤمنان عليه السلام كه همراه هميشه قرآن است، نيز معصوم از هرگونه خطا و اشتباه در هر زمان است. مطلب دوم؛ برتري آن حضرت بر صحابه و افراد ديگر: بدون ترديد، كسي كه طبق نص صريح رسول خدا صلي الله عليه وآله همواره با قرآن است و لحظه از قرآن جدا نبوده، بر كساني ديگر كه اين ويژگي را ندارند و يا احياناً به مدت دوازده سال روخواني يك سوره را ياد مي گيرند و يا معاني كلمات قرآن را نمي دانند، برتر است. البته ويژگيهاي برتري آن حضرت تنها در عصمت خلاصه نمي شود؛ بلكه ويژگيهاي علمي، و ساير فضائل منحصر به فرد آن حضرت نيز در اثبات برتري ايشان نقش ويژه دارند كه در اين مختصر مجال بحث آن نيست. مطلب سوم؛ اولويت حضرت براي تصدي مقام خلافت. بعد از اثبات عصمت و برتري آن حضرت، گذشته از نص قرآني و روايات رسول وحي، از ديدگاه عقل سليم نيز شخصي براي جانشيني رسول خدا و امامت و هدايت امت اسلامي، سزاوار است كه اين ويژگيها را داشته باشد. طبق اين روايت معتبر، علي عليه السلام اين ويژگيها را داشته اند و در نتيجه ايشان براي تصدي مقام خلافت و امامت الهي، لياقت دارد و سزاوار تر از ديگران است. در اين نوشتار به دو طريق روايت اشاره مي كنيم: «ام المؤمنين ام سلمه» يكي از بهترين زنان رسول خدا صلي الله عليه وآله بوده كه تا آخر عمر در كنار اهل بيت آن حضرت بوده و به مناسبت هايي، از ساحت امير مؤمنان و اهل بيت دفاع مي كرده است. واقعه جمل، يكي از بهترين فرصت هايي بود كه ام سلمه، برتري امير مؤمنان و شايستگي آن حضرت را براي مقام ولايت از زبان رسول خدا صلي الله عليه وآله بيان كرده است. حاكم نيشابوري، روايت ام سلمه را با اين سند از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است: (۴۵۶۶) أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِيدُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَي أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَأَيْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِي بَعْضُ مَا يَدْخُلُ النَّاسَ، فَكَشَفَ اللَّهُ عَنِّي ذَلِكَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ إِلَي الْمَدِينَةِ، فَأَتَيْتُ أُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا جِئْتُ أَسْأَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَكِنِّي مَوْلَي لأَبِي ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَيْهَا قِصَّتِي، فَقَالَتْ: أَيْنَ كُنْتَ حِينَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: إِلَي حَيْثُ كَشَفَ اللَّهُ ذَلِكَ عَنِّي عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: أَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ ". در روز جمل، وقتي چشمم به «عايشه» افتاد كه ايستاده بود، پاره اي از خيالات كه در دل ديگران وارد مي شود، در دل من پديد آمد، هنگام نماز ظهر، خداوند شك و ترديد را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتيباني از حضرت علي عليه السّلام با دشمنان او نبرد كردم. پس از پايان جنگ به مدينه بازگشتم. و به خانه «امّ سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراكي و آشاميدني به خانه تو نيامده ام. من آزاده شده «ابوذر» هستم. ام سلمه، به من خوش آمد گفت و من حكايت حال خود را در روز جمل بازگو كردم. «ام سلمه» گفت: آنگاه كجا بودي كه دلها به سوي منطقه پرواز خود مي رفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز كردم كه خداوند پرده شك را از چشم دل من برطرف كرد و در هنگام ظهر، دروازه حقيقت به روي من گشوده شد و در راه حقيقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد كردم. ام سلمه، از شنيدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرين گفت و اظهار داشت: از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيدم كه فرمود: علي همراه قرآن است و قرآن نيز همراه با علي عليه السّلام است. هيچگاه علي عليه السّلام از قرآن و قرآن از علي عليه السّلام، جدا نمي شوند تا اين كه كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي۴۰۵ هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج۳، ص۱۳۴، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰ حاكم نيشابوري در پايان، روايت را تصحيح كرده و مي نويسد: هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَأَبُو سَعِيدٍ التَّيْمِيُّ هُوَ عُقَيْصَاءُ ثِقَةٌ مَأْمُونٌ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ. اين روايت سندش صحيح و ابوسعيد تيمي همان عقيصاء است كه ثقه و مورد اعتماد است؛ ولي بخاري و مسلم اين روايت را نقل نكرده اند. الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي۴۰۵ هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج۳، ص۱۳۴، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰ شمس الدين ذهبي نيز نظر حاكم را تأييد كرده و روايت را صحيح مي داند اين روايت، با عبارت « انت مع الحق و الحق معك حيث ما دار» از طريق سعد بن ابي وقاص در حضور معاويه بن ابي سفيان، عبد الله بن عمر و ابن عباس در مدينه بيان شده است. نكته مهم اين كه: معاويه براي اثبات صدور اين روايت از رسول خدا صلي الله عليه وآله از سعد بن ابي وقاص شاهد خواست. از اين رو ، آنها نزد «ام المؤمنين ام سلمه» آمدند و ام سلمه نيز صدور اين روايت از رسول خدا در خانه خود تأييد كرد. حال متن روايت را از كتاب «تاريخ مدينة دمشق» به نقل ابن عساكر مي خوانيم: (۱۹۵۶۷)- أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، أنا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي الْحَدِيدِ، أنا جَدِّي أَبُو بَكْرٍ، أنا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِيُّ، بِصُورَ، وَأَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ أَبِي غرزة الْكُوفِيُّ، قَالا: أنا أَبُو غَسَّانَ مَالِكُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَيْبٍ النِّهْمِيُّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِينِيِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَجَلَسَ فِي مَجْلِسٍ فِيهِ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ إِلَي عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبَّاسٍ، إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَيْرِنَا، فَكُنْتَ عَلَيْنَا وَلَمْ تَكُنْ مَعَنَا، وَأَنَا ابْنُ عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا يَعْنِي عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَكُنْتُ أَحَقَّ بِهَذَا الأَمْرِ مِنْ غَيْرِي، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَكَذَا فَهَذَا وَأَوْمَأَ إِلَي ابْنِ عُمَرَ أَحَقُّ بِهَا مِنْكَ، لأَنَّ أَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّكَ، فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: وَلا سَوَاءً، إِنَّ أَبَا هَذَا قَتَلَهُ الْمُشْرِكُونَ، وَابْنَ عَمِّي قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: هُمْ وَاللَّهِ أَبْعَدُ لَكَ وَأَدْحَضُ لِحُجَّتِكَ، فَتَرَكَهُ وَأَقْبَلَ عَلَي سَعْدٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، أَنْتَ الَّذِي لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَجَلَسَ فَلَمْ يَكُنْ مَعَنَا وَلا عَلَيْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: إِنِّي رَأَيْتُ الدُّنْيَا قَدْ أَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِيرِي: إِخْ، فَأَنَخْتُهَا حَتَّي انْكَشَفَتْ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَقَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَيْنِ، مَا قَرَأْتُ فِي كِتَابِ اللَّهِ (ص): إِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: أَمَا إِذْ أَبَيْتَ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ: لَتَأْتِيَنِّي عَلَي هَذَا بِبَيِّنَةٍ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ أُمُّ سَلَمَةَ تَشْهَدُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَامُوا جَمِيعًا فَدَخَلُوا عَلَي أُمِّ سَلَمَةَ، فَقَالُوا: يَا أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ، إِنَّ الأَكَاذِيبَ قَدْ كَثُرَتْ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَهَذَا سَعْدٌ يَذْكُرُ عَنِ النَّبِيِّ (ص) مَا لَمْ نَسْمَعْهُ، أَنَّهُ قَالَ، يَعْنِي لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ "، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: فِي بَيْتِي هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِيَةُ لِسَعْدٍ: يَا أَبَا إِسْحَاقَ، مَا كُنْتُ أَلْوَمَ الآنَ إِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَجَلَسْتَ عَنْ عَلِيٍّ، لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لَكُنْتُ خَادِمًا لِعَلِيٍّ حَتَّي أَمُوتَ. معاويه، پس از حج به مدينه آمد و در مجلسي نشست كه در آن سعد بن أبي وقاص، عبد الله بن عمر و عبد الله بن عباس حضور داشتند. رو به عبد الله بن عباس كرد و گفت: اي أبا عباس! تو حق ما را از باطل ديگران تشخيص ندادي؛ عليه ما بودي نه با ما؛ در حالي كه من پسر عموي كسي هستم كه مظلوم كشته شد ـ يعني عثمان بن عفان ـ و من براي اين كار شايسته تر ديگران بودم. ابن عباس با اشاره به پسر عمر جواب داد: اگر اين طور بود، او از تو شايسته تر بود؛ چرا كه پدر او پيش از پسر عموي تو كشته شد. معاويه گفت: اين دو با هم مساوي نيستند؛ چرا كه پدر او را مشركان كشت؛ اما پسر عموي مرا مسلمانان. ابن عباس جواب داد: اين كه آن ها مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحت تر باطل مي كند. پس معاويه، ابن عباس را رها كرد و رو به سعد بن أبي وقاص گفت: اي ابو إسحاق! تو كسي بودي كه حق ما را نشناختي و كنار نشستي نه با ما بودي و نه عليه ما ! سعد گفت: من ديدم كه دنيا تاريك شده بود؛ پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاريكي ها از بين برود. معاويه گفت: من در بين لوحتين (قرآن) را خواندم؛ اما در كتاب خدا كلمه «إخ» نخواندم. سعد در جواب گفت: حالا كه نمي پذيري؛ پس من از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه به علي (عليه السلام) مي گفت: «تو با حق هستي و حق با تو است؛ هر كجا كه باشي». معاويه گفت: بايد براي اين سخني كه گفتي شاهد بياوري. سعد گفت: ام سلمه شهادت مي دهد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را گفته است. پس همگي بلند شدند و پيش ام سلمه آمدند؛ گفتند: اي مادر مؤمنان ! دروغ بستن به رسول خدا صلي الله عليه وآله زياد شده است، ابن سعد، از رسول خدا چيزي را نقل مي كند كه ما نشنيده ايم كه خطاب به علي (عليه السلام) فرموده باشد: «تو با حق هستي و حق با تو است، هر كجا كه باشي». پس ام سلمه گفت: رسول خدا صلي الله عليه وآله اين مطلب را در اين خانه من به علي (عليه السلام) گفت. پس معاويه به سعد گفت: اي ابوإسحاق ! من الآن بيش از تو نبايد ملامت شوم؛ چرا كه تو اين مطلب را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيدي و به علي (عليه السلام) نپيوستي، اگر من آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده بودم، تا زمان مرگ خادم علي (عليه السلام) مي شدم. ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۲۰، ص۳۶۱، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - ۱۹۹۵.
رواياني كه در سند اين روايت قرار دارند، از سوي علماي رجال اهل سنت توثيق شده اند و در نتيجه روايت معتبر است. در مقاله جدا گانه، روايان سند اين روايت را بررسي كرده ايم. براي اطلاع از تصحيح اين سند و ساير تعبيرهاي روايت، به آدرس ذيل مراجعه فرماييد: آيا روايت «علي مع الحق» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟
موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
|