درباره ما

آیا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟
کد سؤال: ۱۰۲۱۶نبوت »حضرت محمد (ص) »همسران پیامبر (ص) »عایشه
تعداد بازدید: ۱۱۳۹
آیا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟

بسم الله الرحمن الرحيم

آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟

روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند!

نقد و بررسي: روايت مجهول السند است!

روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند!

نقد و بررسي

پاسخ اجمالي

پاسخ تفصيلي

روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمع آوري كرده بود!

نقد و بررسي

اموالي كه معاويه به عائشه داده بود

روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد!

نقد و بررسي

تحليل نهائي روايات

ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است

ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

تهمت هائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زده اند

داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت)

صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند

صحابه، عائشه را متهم كردند!

اجراي حد قذف بر صحابه

ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه:

مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه

قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه

تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه

پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند

ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند

نقل روايات شرم آور بر زبان عائشه

باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالت آور عائشه

رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را مي مكيد

انتشار محرمانه ترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه

پيامبر خدا با عائشه بازي مي كرد

زنان در قيامت برهنه محشور مي شوند

پيامبر در حال روزه، عائشه را مي بوسيد

رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه مي كرد و صورتش را بر آن مي نهاد

تحليل روايات

اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعي خويش!

اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ

هَمَّامِ بن الحرث

مردي از قبيله نخع

مردي گمنام

مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود

عائشه به خواهرش دستور مي داد به مرداني كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد

اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران

نتيجه

آيا تهمت فحشاء به عائشه، صحت دارد؟

يكي از بحث هاي مهمي كه اكثر علماي شيعه و سني بر آن اتفاق دارند، اين است كه هيچ يك از زنان پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله و بلكه هيچ يك از زنان ديگر پيامبران، مرتكب فحشاء نشده اند.

در اين ميان گروهي از دشمنان دين، با استناد به روايات ضعيف و متروكي كه در برخي از كتاب هاي سني و شيعي وجود دارد، به برخي از همسران پيامبر تهمت زنا زده اند كه از ديدگاه ما تهمت به همسران پيامبران در حقيقت طعن بر انبياء است.

در ابتدا روايات مورد استناد اين افراد را بررسي و سپس ديدگاه علماي شيعه و سني را در اين زمينه مطرح خواهيم كرد.

روايت اول: عايشه كنيزي را زينت مي كرد تا با آن جوانان قريش را شكار كند!

در كتاب هاي اهل سنت رواياتي يافت مي شود كه اتهاماتي را به همسران پيامبر و مشخصا عائشه نسبت داده اند.

ابن أبي شيبه، استاد بخاري در كتاب المصنف روايتي را نقل مي كند كه طبق آن عائشه دختري را براي جلب نظر جوانان قريش آرايش مي كرده است:

حدثنا أبو بكر قال نا وكيع عن العلاء بن عبد الكريم اليامي عن عمار بن عمران رجل من زيد الله عن امرأة منهم عن عائشة أنها شوفت جارية وطافت بها وقالت لعلنا نصطاد بها شباب قريش.

از عائشه روايت شده است كه روزي كنيزي را آرايش كرده و او را چرخاند و گفت: شايد بتوانيم با اين كنيز، جوانان قريش را شكار كنيم!

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي۲۳۵ هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج۴، ص۴۹، ح۱۷۶۶۴، و ج۴، ص۴۸۴، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۹هـ.

علماي لغت نيز همين روايت را در كتاب هاي لغت نقل و كلمات آ ن را شرح داده اند:

ابن منظور در لسان العرب مي نويسد:

وفي حديث عائشة رضي الله عنها: أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت: لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش، أي زينتها.

و در روايت عائشه كه آمده است «أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعني كنيز را زينت كرد!

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي۷۱۱هـ)، لسان العرب، ج۹، ص۱۸۵، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولي.

و ابن اثير جززي مي نويسد:

في حديث عائشة أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد ها بعض فتيان قريش أي زينتها

در روايت عايشه آمده است كه « أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش» يعني كنيز را زينت كرد!

الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي۶۰۶هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج۲، ص۵۰۹، تحقيق طاهر أحمد الزاوي ـ محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية ـ بيروت ـ ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م.

و زبيدي در تاج العروس نيز همين روايت را مطرح و برخي از كلمات آن را شرح مي دهد:

المُشَوَّفَةُ، كمُعَظَّمَةٍ: مِن النِّسَاءِ: التي تُظْهِرُ نَفْسَهَا لِيَرَاهَا النَّاسُ، عن أَبي عليٍّ. وشَوَّفَهَا، تَشْوِيفاً: زَيَّنَهَا، ومنه حَدِيثُ عائشةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: (أَنَّهَا شَوَّفَتْ جَارِيَةً، فطافَتْ بها، وقالتْ: لَعَلَّنَا نَصِيدُ بها بَعْضَ فِتْيَانِ قُرَيْشٍ).

مشوفة مانند معظمة از زنان كسي است كه خود را مي آرايد تا مردم او را ببينند؛ و «شوفها» يعني او را زينت كرد! و از همين باب است روايت عائشه كه گفت:« أنها شوفت جارية فطافت بها وقالت لعلنا نصيد بها بعض فتيان قريش»

الحسيني الزبيدي، محمد مرتضي (متوفاي۱۲۰۵هـ، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۳، ص۵۳۴، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.

نقد و بررسي: روايت مجهول السند است!

اين روايت همان طور كه از سند آن به روشني پيدا است، مرسل است و عمار بن عمران آن را از «إمرأة» نقل مي كند. هم خود عمار بن عمران فردي است مجهول و هم مشخص نيست كه اين «إمرأة» چه كسي است. پس اين روايت ارزش استدلال ندارد.

از نظر دلالي نيز اگر چه عمل زشتي را به همسر پيامبر صلي الله عليه وآله نسبت داده است، اما باز دلالت بر ارتكاب فحشا نمي كند!

روايت دوم: همسر نوح و لوط مرتكب فاحشه شدند!

مرحوم كليني در كتاب شريف كافي مي نويسد:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فَمَا تَقُولُ فِي مُنَاكَحَةِ النَّاسِ؟ فَإِنِّي قَدْ بَلَغْتُ مَا تَرَاهُ وَمَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ فَقَالَ: وَمَا يَمْنَعُكَ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ مَا يَمْنَعُنِي إِلَّا أَنَّنِي أَخْشَي أَنْ لَا تَحِلَّ لِي مُنَاكَحَتُهُمْ فَمَا تَأْمُرُنِي؟ فَقَالَ: فَكَيْفَ تَصْنَعُ وَأَنْتَ شَابٌّ أَ تَصْبِرُ؟ قُلْتُ: أَتَّخِذُ الْجَوَارِيَ قَالَ: فَهَاتِ الْآنَ فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِيَ؟ قُلْتُ: إِنَّ الْأَمَةَ لَيْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ إِنْ رَابَتْنِي بِشَيْ ءٍ بِعْتُهَا وَاعْتَزَلْتُهَا قَالَ: فَحَدِّثْنِي بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا قَالَ: فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِي جَوَابٌ فَقُلْتُ لَهُ: فَمَا تَرَي أَتَزَوَّجُ؟ فَقَالَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ قُلْتُ: أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ مَا أُبَالِي أَنْ تَفْعَلَ فَإِنَّ ذَلِكَ عَلَي جِهَتَيْنِ تَقُولُ لَسْتُ أُبَالِي أَنْ تَأْثَمَ مِنْ غَيْرِ أَنْ آمُرَكَ فَمَا تَأْمُرُنِي أَفْعَلُ ذَلِكَ بِأَمْرِك ؟ فَقَالَ لِي : قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) تَزَوَّجَ وَقَدْ كَانَ مِنْ أَمْرِ امْرَأَةِ نُوحٍ وَامْرَأَةِ لُوطٍ مَا قَدْ كَانَ إِنَّهُمَا قَدْ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَيْسَ فِي ذَلِكَ بِمَنْزِلَتِي إِنَّمَا هِيَ تَحْتَ يَدِهِ وَهِيَ مُقِرَّةٌ بِحُكْمِهِ مُقِرَّةٌ بِدِينِهِ قَالَ: فَقَالَ لِي: مَا تَرَي مِنَ الْخِيَانَةِ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «فَخانَتاهُما» مَا يَعْنِي بِذَلِكَ إِلَّا الْفَاحِشَةَ. وقد زوج رسول الله (صلي الله عليه وآله) فلانا، قال: قلت: أصلحك الله ما تأمرني أنطلق فأتزوج بأمرك؟ فقال لي: إن كنت فاعلا فعليك بالبلهاء من النساء، قلت: و ما البلهاء قال: ذوات الخدور العفائف.

زراره از امام باقر عليه السلام نقل مي كند به حضرت عرض كردم:

نظر شما راجع به ازدواج با زنان مخالفين چيست؟ آيا اين كار را جايز مي دانيد؟ زيرا من تا كنون ازدواج نكرده ام.

فرمودند: چرا تاكنون ازدواج نكرده اي؟ پاسخ دادم: تنها مانع من اين است كه مي ترسم ازدواج با آنها جايز نباشد! نظر شما چيست؟

فرمودند: اگر ازدواج نكني با جواني خود چه مي كني؟ آيا صبر مي كني؟ پاسخ دادم: كنيز خواهم گرفت!

حضرت فرمودند: خوب كنيز (غير شيعه) را چگونه جايز مي داني؟

پاسخ دادم: كنيز مانند زن آزاد نيست! اگر از او ناخشنود شدم، او را طلاق مي دهم و از او كناره مي گيرم!

فرمودند: به من خبر بده كه چگونه كنيز (غير شيعه) را جايز مي داني؟ و من جوابي نداشتم!

پرسيدم: پس نظر شما چيست؟ ازدواج كنم؟

فرمود: براي من فرقي نمي كند كه ازدواج كني!

عرض كردم: مقصود شما چيست؟ آيا مقصود شما اين است كه اگر بدون اينكه از من اجازه بگيري ازدواج كني و بدين سبب مرتكب حرام شوي، براي من مهم نيست؟ (يا اين كار اشكال ندارد؟) دستور شما براي من چيست؟

فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله با مخالفين ازدواج كرد، و داستان زن نوح و زن لوط (را نيز كه) ميداني چه بوده «آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند»؟

من عرض كردم: رسول خدا مانند من نبوده، همانا زني داشته كه به حكمش اقرار داشته و به دين او اعتراف مي كرد؟

آن حضرت به من فرمود: در باره آن خيانت كه در گفتار خداي عز و جل (در همان آيه است كه فرمايد): «ولي به آن دو خيانت كردند» چه نظر داري؟ (آيا خداوند) مقصودي جز فاحشه ندارد (يعني آيا اين دو زن تحت فرمان پيامبرشان بوده اند)؟

رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز با فلاني ازدواج كرد (و او نيز مطيع دستورات پيامبر نبود).

گفتم: خدا امر شما را درست گرداند؛ آيا به من دستور مي دهيد كه بروم و طبق دستور شما (با مخالفين) ازدواج كنم؟ فرمودند اگر مي خواهي ازدواج كني، با زنان بلهاء (از مخالفين) ازدواج نما! زنان پرده نشين با عفت.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۲، ص۴۰۲، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.

نقد و بررسي:

پاسخ اجمالي:

اين روايت، هم از جهت سندي و هم از جهت دلالي اشكال دارد؛ زيرا هم از جهت سندي مرسل است و هم از جهت دلالي لفظ «فحش» در لغت عرب، در بسياري مواقع به معني بدزباني به كار رفته است؛ جداي از اينكه در روايت سخني در باره تهمت فحشاء به عائشه وجود ندارد.

پاسخ تفصيلي:

اولاً: اين روايت مرسل و ضعيف است؛ همان طور كه در سند روايت آمده است، يونس بن عبد الرحمن اين روايت را از «رجل» نقل كرده است و مشخص نيست كه اين «رجل» چه كسي است تا وضعيت او بررسي شود و روايت مرسل ارزش استدلال ندارد؛

ثانياً: حتي اگر فرض كنيم كه روايت از نظر سندي صحيح نيز باشد، اين جمله ارتباطي به عائشه ندارد؛ بلكه امام عليه السلام خيانت آن دو زن را توضيح مي دهد نه خيانت عائشه را؛

ثالثاً: با صرف نظر از آن چه گذشت، بازهم نمي توان از كلمه «الفاحشة» را به زنا ترجمه كرد؛ زيرا معناي اصلي «فاحشه» انجام هر عملي است كه خداوند از آن نهي كرده است.

بزرگان لغت نيز معاني گوناگوني براي آن نقل كرده اند؛ چنانچه ابن منظور در لسان العرب در معناي «فحش» مي گويد:

فحش: الفُحْش: معروف. ابن سيدة: الفُحْش والفَحْشاءُ والفاحِشةُ القبيحُ من القول والفعل... فالفاحِشُ ذو الفحش والخَنا من قول وفعل، والمُتَفَحِّشُ الذي يتكلَّفُ سَبَّ الناس ويتعمَّدُه، وقد تكرر ذكر الفُحْش والفاحشة والفاحش في الحديث، وهو كل ما يَشتد قُبْحُه من الذنوب والمعاصي؛ قال ابن الأَثير: وكثيراً ما تَرِدُ الفاحشةُ بمعني الزنا ويسمي الزنا فاحشةً، وقال اللَّه تعالي: «إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» قيل: الفاحشة المبينة أَن تزني فتُخْرَج لِلْحدّ، وقيل: الفاحشةُ خروجُها من بيتها بغير إِذن زوجها.

وقال الشافعي: أَن تَبْذُوَ علي أَحْمائِها بِذَرابةِ لسانها فتُؤْذِيَهُم وتَلُوكَ ذلك. في حديث فاطمة بنت قيس: أَن النبي، صلي اللَّه عليه و سلم، لم يَجْعل لها سُكْني ولا نفقةً وذَكر أَنه نَقَلها إِلي بيت ابن أُم مَكتوم لبَذاءتِها وسَلاطةِ لِسانِها ولم يُبْطِلْ سُكْناها لقوله عزّ وجل: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ».

وكلُّ خَصْلة قبيحةٍ، فهي فاحشةٌ من الأَقوال والأَفعال؛ ومنه الحديث: قال لعائشة لا تقولي ذلك فإِن اللَّه لا يُحبُّ الفُحْشَ ولا التفاحُشَ . أَراد بالفُحْش التعدّي في القول والجواب لا الفُحْشَ الذي هو من قَذَعِ الكلام ورديئه ...وكلُّ أَمر لا يكون موافقاً للحقِّ والقَدْر، فهو فاحشةٌ... وأَما قول اللَّه عز و جل: «الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ» قال المفسرون: معناه يأْمركم بأَن لا تتصدقوا، وقيل: الفحشاء هاهنا البُخْل، والعرب تسمي البَخيلَ فاحشاً.

ابن سيده گفته: فحش، فحشاء و فاحشه به معناي زشتي در گفتار و رفتار است. متفحش كسي است كه متصدي فحش دادن به مردم شده است. جمله فحش و فاحشه در روايات بسيار تكرار شده است و منظور از آن هر گناه و معصيتي است كه زشتي آن زياد باشد.

ابن اثير گفته: بسياري از اوقات كلمه «فاحشه» به معناي زنا آمده و زنا «فاحشه» نامگذاري شده است، خداوند مي فرمايد: «الا أن يأتين بفاحشة مبينة؛ مگر اينكه آنها عمل زشت آشكاري انجام دهند» فاحشه مبينه در اين آيه به معناي اين است كه اگر زنا كردند، بر آن ها حد جاري كند. برخي گفته اند كه منظور از فاحشه، خارج شدن از خانه بدون اجازه شوهر است.

اگر به شوهرش ناسزا گفت و تندزباني كرد، او را آزار دهيد و دهانش را ببنديد. در روايت فاطمه بنت قيس آمده است كه رسول خدا (ص) براي او خانه اي قرار ندارد و نفقه اي برايش معين نكرد و دستور داد كه او را به خانه ابن ام مكتوم انتقال دهند؛ چرا كه زبان تندي داشت و بد زبان بود؛ اما او را از خانه اش خارج نكرد؛ چرا كه خداوند فرموده است: « نه آنها را از خانه هايشان بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عدّه) بيرون روند، مگر آنكه كار زشت آشكاري انجام دهند»

هر خصلت زشت؛ چه در گفتار باشد و چه در كردار، فاحشه ناميده مي شود. از جمله آن روايتي است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: «اين سخن را نگو؛ چرا كه خداوند ناسزا و ناسزا گفتن به يكديگر را دوست ندارد» مراد از «فحش» در اين روايت گذشتن از حد در گفتار و جواب دادن است، نه به معناي ناسزاگوئي و كلام پست.

هر آن چه با حق و آن چه خداوند خواسته، سازگار نباشد، «فاحشه» است؛ اما اين گفتار خداوند: «شيطان، شما را (به هنگام انفاق،) وعده فقر و تهيدستي مي دهد و به فحشا (و زشتيها) امر مي كند»، مفسران گفته اند كه معناي آن اين است كه شيطان به شما دستور مي دهد كه صدقه ندهيد، برخي گفته اند كه فحشا در اين آيه به معناي بخل است و عرب به انسان بخيل «فاحش» مي گويند.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي۷۱۱هـ)، لسان العرب، ج ۶، ص۳۲۵، فصل الفاء، ماده «فحش»، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولي.

مولي محمد صالح مازندراني در شرح اين روايت مي گويد:

قال المفسرون فيه إشارة إلي أن سبب القرب والرجحان عند الله تعالي ليس إلا الصلاح كائنا من كان وخيانة المرأتين ليست هي الفجور وإنما هي نفاقهما وابطانهما الكفر وتظاهرهما علي الرسولين فامرأة نوح قالت لقومه أنه مجنون وامرأة لوط دلت قومه علي ضيفانه، وليس المراد بالخيانة البغي والزنا إذ ما زنت امرأة نبي قط، وذلك هو المراد بقوله (عليه السلام): (ما تري من الخيانة في قول الله عز وجل (فخانتاهما) ما يعني بذلك إلا الفاحشة) هي كلما يشتد قبحه من الذنوب والمعاصي والمراد بها هنا النفاق والمخالفة والكفر.

مفسران در تفسير اين آيه گفته اند: اين آيه اشاره به اين دارد كه معيار نزديكي و برتري در نزد خداوند، چيزي جز كار خير نيست، هركس كه مي خواهد باشد و خيانت اين دو زن، زنا نبوده است؛ بلكه نفاق، پنهان كردن كفر در دل و دشمني با آن دو پيامبر خدا بوده است؛ پس زن نوح به قومش مي گفت كه او ديوانه است و زن لوط مردم از وجود ميهمان ها در خانه آن حضرت آگاه كرد، مقصود از خيانت زنا نيست؛ چرا كه هيچ يك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند و مراد امام عليه السلام از جمله «...ما يعني بذلك الا الفاحشه» نيز همين است. فاحشه، كلمه اي است كه هرگاه زشتي يك گناه و معصيت شديد شود، استفاده مي شود و مراد از آن نفاق، مخالفت (با پيامبر) و كفر است.

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي۱۰۸۱هـ)، شرح أصول الكافي، ج۱۰، ص۱۰۷، ضبط و تصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار احياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ ـ ۲۰۰۰م

در منابع اهل سنت نيز روايتي وجود دارد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله كلمه «فاحشه» را براي عائشه به كار برده است و «فاحشه» در اين روايت به معناي بدگوئي و كلام زشت است.

ابن أبي شيبه در كتاب مصنف مي نويسد:

حدثنا أبو بكر قال حدثنا أبو معاوية عن الأعمش عن أبي الضحي عن مسروق عن عائشة أن النبي صلي الله عليه وسلم قال لها: يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً.

از مسروق از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) به عائشه گفت: اي عائشه! «فاحشه؛ ناسزاگو» نباش.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي۲۳۵ هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج۵، ص۲۱۱، ح۲۵۳۲۹، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد ـ الرياض، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۹هـ.

و مسلم نيشابوري همين روايت را با طول و تفصيل بيشتري نقل كرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْب، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ مُسْلِم، عَنْ مَسْرُوق، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ أَتَي النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم أُنَاسٌ مِنَ الْيَهُودِ فَقَالُوا السَّامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ. قَالَ «وَعَلَيْكُمْ». قَالَتْ عَائِشَةُ قُلْتُ بَلْ عَلَيْكُمُ السَّامُ وَالذَّامُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم «يَا عَائِشَةُ لاَ تَكُونِي فَاحِشَةً». فَقَالَتْ مَا سَمِعْتَ مَا قَالُوا فَقَالَ «أَوَلَيْسَ قَدْ رَدَدْتُ عَلَيْهِمُ الَّذِي قَالُوا قُلْتُ وَعَلَيْكُمْ».

از مسروق از عائشه نقل شده است: عده اي از يهوديان خدمت رسول خدا (ص) رسيدند و گفتند: سام (مرگ) بر تو اي ابوالقاسم. رسول خدا (ص) فرمود: بر شما. عائشه گويد من گفتم: بلكه بر خود شما مرگ و ملامت باد، پس رسول خدا (ص) فرمود: اي عائشه، فاحشه نباش. عائشه گفت: مگر نشنيدي كه چه گفتند؟ رسول خدا (ص) فرمود: مگر نه اين كه هر آن چه كه گفته بودند بر خود آن ها برگرداندم و گفتم بر شما باد؟

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۴، ص۱۷۰۶، ح۲۱۶۵، كتاب السلام (الاداب)، باب النَّهْيِ عَنِ ابْتِدَاءِ، أَهْلِ الْكِتَابِ بِالسَّلاَمِ وَكَيْفَ يَرُدُّ عَلَيْهِمْ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

نووي در شرح همين روايت و روايت ديگري با همين مضمون از عائشه، مي گويد:

وأما الفحش فهو القبيح من القول والفعل وقيل الفحش مجاوزة الحد.

و اما فحش به معناي زشتي در گفتار و كردار است، برخي گفته اند كه فحش به معناي تجاوز از حد است.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي۶۷۶ هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج۱۴، ص۱۴۷، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة الثانية، ۱۳۹۲هـ.

و ملا علي هروي مي گويد:

وفي رواية لمسلم قال: «لا تكوني فاحشة» أي قائلة للفحش ومتكلمة بكلام قبيح.

در روايت مسلم آمده است كه «فاحشه نباش» فاحشه، يعني به زبان آوردن سخن زشت.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي۱۰۱۴هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج۸، ص۴۶۳، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۲هـ ـ ۲۰۰۱م.

در نتيجه: اولاً: اين روايت مرحوم كليني در كتاب كافي سندش ضعيف است؛ ثانياً: ارتباطي به عائشه ندارد؛ ثالثاً: فاحشه معاني مختلفي دارد و هميشه به معناي زنا نيامده است.

روايت سوم: عايشه چهل دينار از خيانت جمع آوري كرده بود!

حافظ رجب برسي در كتاب مشارق الأنوار نوشته است:

الفصل الرابع (في أسرار الحسن بن علي عليهما السلام): فمن ذلك: أنه لما قدم من الكوفة جاءت النسوة يعزينه في أمير المؤمنين عليه السلام، ودخلت عليه أزواج النبي صلي الله عليه وآله، فقالت عائشة: يا أبا محمد ما مثل فقد جدك إلا يوم فقد أبوك، فقال لها الحسن: نسيت نبشك في بيتك ليلا بغير قبس بحديدة، حتي ضربت الحديدة كفك فصارت جرحا إلي الآن.

فأخرجت جردا أخضر فيه ما جمعتها من خيانة حتي أخذت منه أربعين دينارا عددا لا تعلمين لها وزنا ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله، فقالت: قد كان ذلك.

فصل چهارم در باره اسرار حسن بن علي عليهما السلام است. از اسرار آن حضرت اين است كه وقتي آن حضرت از كوفه برگشت، زنان براي تسليت گفتن شهادت اميرمؤمنان عليه السلام خدمت آن حضرت رسيدند، همسران رسول خدا (ص) نيز به همين منظور آمده بودند؛ پس عائشه گفت: اي ابو محمد! هيچ روزي همانند روز از دست دادن جدت نبود، مگر روز از دست دادن پدرت.

امام حسن عليه السلام فرمود: آيا فراموش كردي كه مي خواستي شبانه گودالي در خانه ات با آهن بكني؛ در حالي كه چراغي نداشتي؛ پس آهن به كف دستت خورد و زخم آن تا امروز موجود است؛ پس كيسه سبزي خارج كردي كه در آن اموالي را از خيانت جمع آوري كرده بودي، تا اين كه چهل عدد دينار كه وزن آن را نمي دانستي برداشتي و آن را در بين دشمنان علي عليه السلام از قبيله تيم و عدي تقسيم كردي و از كشته شدن علي عليه السلام خوشحال شدي؟ عائشه گفت: بلي، چنين بوده است.

البرسي الحلي، رضي الدين رجب بن محمد بن رجب المعروف بالحافظ (متوفاي۸۱۳هـ)، مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص۱۲۹، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت، الطبعة: الأولي ـ ۱۴۱۹هـ ـ ۱۹۹۹م.

نقد و بررسي:

اولاً: حافظ رجب برسي اين روايت را به صورت مرسل نقل كرده است و ديگران نيز كه با سند نقل كرده اند، در سند آن حسين المقري كوفي، محمد بن حليم التماري، مخول بن ابراهيم و زيد بن كثير وجود دارد كه همگي آن ها «مجهول» و بلكه «مهمل» هستند و در كتاب هاي رجالي نامي از آن ها برده نشده است؛ پس چنين روايتي ارزش استدلال ندارد.

ثانيا: با چشم پوشي از سند روايت، از كجا معلوم كه مقصود از خيانت «زنا» باشد؟ خيانت هم مي تواند خيانت مالي باشد، هم خيانت هاي ديگر.

ابن حجر عسقلاني در شرح اين روايت بخاري: «وَلَوْلَا حَوَّاءُ لم تَخُنَّ أُنْثَي زَوْجَهَا؛ اگر (اين كار) حوا نبود، هيچ زني به شوهرش خيانت نمي كرد» (صحيح البخاري، ج۳، ص۱۲۱۲، ح۳۱۵۲۲، كِتَاب الْأَنْبِيَاءِ، بَاب خَلْقِ آدَمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عليه وَذُرِّيَّتِهِ)،خيانت حضرت حواء عليه السلام را اين چنين معنا كرده است:

فيه إشارة إلي ما وقع من حواء في تزيينها لآدم الأكل من الشجرة حتي وقع في ذلك فمعني خيانتها أنها قبلت ما زين لها إبليس حتي زينته لآدم ولما كانت هي أم بنات آدم أشبهها بالولادة ونزع العرق فلا تكاد امرأة تسلم من خيانة زوجها بالفعل أو بالقول وليس المراد بالخيانة هنا ارتكاب الفواحش حاشا وكلا ولكن لما مالت إلي شهوة النفس من أكل الشجرة وحسنت ذلك لآدم عد ذلك خيانة له وأما من جاء بعدها من النساء فخيانة كل واحدة منهن بحسبها.

اين روايت اشاره دارد به قصه اي كه براي حوا اتفاق افتاد و او خوردن از درخت را براي آدم زيبا جلوه داد؛ تا اين كه آدم اين عمل را انجام داد. پس معناي خيانت حوا اين است كه او زيبا جلوه دادن شيطان را پذيرفت و آن را براي حضرت آدم زيبا جلوه داد. و چون حوا مادر تمام زنان عالم بود، همگي به او شبيه شدند و اين رگ را از او گرفتند؛ به همين سبب هيچ زني از خيانت به شوهر خويش در رفتار و گفتار مصون نيست! و معني از اين خيانت در اينجا ارتكاب فواحش نيست! هرگز! اما چون به شهوت نفس رو كرد و از درخت خورد و اين كار را براي آدم زينت داد، اين كار خيانت به آدم به حساب آمد؛ و زناني كه بعد از او آمدند خيانت هر كدام، به حسب خود آنان است!

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج۶، ص۳۶۸، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

همچنين خداوند در آيه ۱۰ سوره تحريم از خيانت زنان نوح و لوط خبر داده است:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلين .

خداوند براي كساني كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر) سودي به حالشان (در برابر عذاب الهي) نداشت، و به آنها گفته شد: «وارد آتش شويد همراه كساني كه وارد مي شوند!»

در حالي كه تمام شيعه و اكثر بزرگان سني اتفاق دارند كه مراد از «فَخانَتاهُما» فحشا و زنا نيست؛ بلكه زن نوح و لوط اخبار خانه آن دو پيامبر را به كافران مي رساند، به همين جهت خداوند آن دو را با كافران عذاب كرد.

قرطبي مفسر مشهور اهل سنت در تفسير اين آيه مي گويد:

وقوله: « فَخانَتاهُما» يعني في الدين لا في الفراش وذلك أن هذه كانت تخبر الناس أنه مجنون وذلك أنها قالت له: أما ينصرك ربك فقال لها: نعم قالت: فمتي قال: إذا فار التنور فخرجت تقول لقومها: يا قوم والله إنه لمجنون يزعم أنه لا ينصره ربه إلا أن يفور هذا التنور فهذه خيانتها وخيانة الأخري أنها كانت تدل علي الأضياف.

منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است نه خيانت ناموسي و اين بدان خاطر بوده است كه زن نوح به مردم مي گفت كه او مجنون است. همچنين زن نوح به ايشان گفت: آيا پروردگارت تو را ياري مي كند؟ حضرت نوح فرمود: بلي. زن گفت: چه زماني؟ حضرت نوح فرمود: زماني كه (آب از) تنور فوران كند. پس زن از خانه خارج شد و به قومش گفت: اي قوم به خدا سوگند كه نوح ديوانه است و خيال مي كند كه پروردگار او را ياري نخواهد كرد؛ مگر زماني كه (آب از) اين تنور فوران كند. اين خيانت زن نوح بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم از وجود ميهمانان آگاه كرد.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي۶۷۱هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج۹، ص۴۷، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

بقيه مفسران شيعه و سني نيز همين ديدگاه را دارند كه در ادامه سخنان جمعي از آن ها را نقل خواهيم كرد.

از آن چه گفتيم روشن مي شود كه صدور چنين گناهاني كه در ادب عربي از آن به «خيانت» تعبير مي شود، از زنان پيامبران اشكالي ندارد؛ اما خيانت ناموسي از آن جائي كه ارتباط مستقيم با آبروي آن بزرگواران دارد، قابل پذيرش نيست و از ديدگاه جمهور علماي شيعه و سني غير ممكن است.

ثالثاً: همان طور كه از متن روايت پيدا است، مراد از خيانت در روايت حافظ رجب برسي، خيانت در بيت مال مسلمين است كه از طرف معاويه براي عائشه فرستاده مي شد و او در ميان مسلمانان به منظور ميل مردم به سوي معاويه و تنفر از اميرمؤمنان عليه السلام تقسيم مي كرد، نه خيانت به معناي زنا؛ چرا كه در ادامه روايت آمده است:

ففرقتيها في مبغضي علي صلوات الله عليه من تيم وعدي، وقد تشفيت بقتله.

تو اين اموال را در بين دشمنان علي عليه السلام از قبيله تيم و عدي تقسيم كرده و از كشته شدن آن حضرت خوشحال شدي.

اموالي كه معاويه به عائشه داده بود:

طبق مدارك موجود در منابع اهل سنت، معاوية بن أبي سفيان براي عائشه اموال فراواني مي فرستاد تا او با توجه به سابقه دشمني كه با اميرمؤمنان عليه السلام داشت، اين اموال را در جهت تقويت جبهه معاويه و تضعيف جبهه اميرمؤمنان عليه السلام مصرف نمايد. ما به صورت خلاصه به چند مدرك در اين باره اشاره مي كنيم:

أبو نعيم اصفهاني در حلية الأولياء، ابن عساكر دمشقي در تاريخ مدينه دمشق و شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام مي نويسند:

عن هشام بن عروة عن أبيه أن معاوية بعث إلي عائشة رضي الله تعالي عنها بمائة ألف فوالله ما غابت الشمس عن ذلك اليوم حتي فرقتها قالت مولاة لها لو اشتريت لنا من هذه الدراهم بدرهم لحما فقالت لو قلت قبل أن أفرقها لفعلت.

هشام بن عروه از پدرش نقل كرده است كه معاويه صد هزار (درهم) براي عائشه فرستاد، به خدا قسم هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه عائشه آن ها را تقسيم كرد. كنيز عائشه به او گفت: اي كاش با يكي از اين درهم ها براي ما گوشت مي خريدي، عائشه گفت: اگر پيش از تقسيم آن ها مي گفتي، مي خريدم.

الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي۴۳۰هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج۲، ص۴۷، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۵هـ؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۹۹۵؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي ۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۴، ص۲۴۸، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۷م.

و بسياري از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند:

عن عطاء قال: قدمت عائشة مكة، فأرسل إليها معاوية بطوق قيمته مائة ألف فقبلته.

عطا گفته است كه عائشه وارد مكه شد، پس معاويه براي او گردنبندي فرستاد كه قيمتش صد هزار (درهم يا دينار) بود و عائشه نيز قبول كرد.

ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري (متوفاي۳۴۰هـ)، معجم ابن الأعرابي، ج۵، ص۲۳۶، طبق برنامه الجامع الكبير؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۹۹۵؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، البداية والنهاية، ج۸، ص۱۳۷، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام، ابن كثير سلفي در البداية والنهاية و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي نويسند:

وقال سعيد بن عبد العزيز: قضي معاوية عن عائشة ثمانية عشر ألف دينار.

سعيد بن عبد العريز گفته: معاويه هيجده هزار دينار از بدهكاري هاي عائشه را داد.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي ۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۴، ص۲۴۸، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۷م؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۵۹، ص۱۹۲، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۹۹۵؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، البداية والنهاية، ج۸، ص۱۳۶، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

محمد بن سعد در طبقات الكبري، ابن جوزي در المنتظم و صفوة الصفوة مي نويسند:

وروي حجاج بن محمد عن أبي معشر قال دخل المنكدر بن عبد الله علي عائشة فقالت لك ولد قال لا فقالت لو كان عندي عشرة آلاف درهم لوهبتها لك قال فما أمست حتي بعث إليها معاوية بمال فقالت ما أسرع ما ابتليت وبعثت إلي المنكدر بعشرة آلاف درهم فاشتري منها جارية فهي أم ولده محمد وعمر وأبي بكر.

حجاج بن محمد از ابومشعر نقل كرده است كه منكدر بن عبد الله بر عائشه وارد شد، عائشه از او سؤال كرد كه فرزندي داري؟ گفت: خير. پس عائشه گفت: اگر من ده هزار درهم داشتم، آن ها را به تو مي بخشيدم. آن روز تمام نشده بود كه معاويه براي عائشه مالي فرستاد؛ پس عائشه گفت: چه زود كه خدا من را امتحان كرد؛ سپس ده هزار درهم براي منكدر فرستاد و منكدر با آن كنيزي خريد و آن كنيز صاحب فرزند شد و محمد، عمر وابوبكر را به دنيا آورد.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي۲۳۰هـ)، الطبقات الكبري، ج۵، ص۲۷، ناشر: دار صادر - بيروت؛

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج۷، ص۲۸۱، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۳۵۸.

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، صفة الصفوة، ج۲، ص۱۴۰، تحقيق: محمود فاخوري ـ د.محمد رواس قلعه جي، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۳۹۹هـ - ۱۹۷۹م.

و همچنين ابن سعد در طبقات، و ذهبي در تاريخ الإسلام و سير أعلام النبلاء مي نويسند:

أخبرنا أبو معاوية الضرير حدثنا هشام بن عروة عن محمد بن المنكدر عن أم ذرة قالت بعث بن الزبير إلي عائشة بمال في غرارتين يكون مائة ألف فدعت بطبق وهي يومئذ صائمة فجعلت تقسم في الناس قال فلما أمست قالت يا جارية هاتي فطري فقالت أم ذرة يا أم المؤمنين أما استطعت فيما أنفقت أن تشتري بدرهم لحما تفطرين عليه فقالت لا تعنفيني لو كنت أذكرتني لفعلت.

ام ذره گفته: (عبد الله) بن زبير براي عائشه دو جوال (گوني) مال فرستاد كه صدهزار مي شد. پس عائشه در حالي كه روزه دار بود، طبقي خواست و اموال را در ميان مردم تقسيم كرد، هنگامي كه روز تمام شد، به كنيزش گفت: افطاري من را بياور، ام ذره گفت: اي مادر مؤمنان! آيا نمي توانستي با يكي از درهم هائي كه انفاق كردي گوشت مي خريدي تا با آن افطار مي كرديم؟ عائشه گفت: بر من سخت نگيريد، اگر به يادم مي انداختيد، اين كار را مي كردم.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي۲۳۰هـ)، الطبقات الكبري، ج۸، ص۶۷، ناشر: دار صادر - بيروت؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي ۷۴۸ هـ)، سير أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۸۷، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي ۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۴، ص۲۵۰، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ ـ ۱۹۸۷م.

به راستي هدف معاويه و عبد الله بن زبير از فرستادن اين همه مال و اموال براي عائشه كه فرماندهي جنگ جمل را بر عهده گرفت چه بود؟ چرا اين سرمايه به عايشه داده شد و نه به ام سلمه يا ام حبيبه كه طبق روايت صحيح بخاري، در ميان زنان رسول خدا در حزب مخالف عايشه قرار داشت؟

ما دوست داريم كه بزرگان اهل سنت جواب اين مطلب را به روشني بدهند تا ذهن جوانان شيعه و سني از هرگونه مطلب خلافي روشن شود.

از آن چه گذشت مي توان اين احتمال را داد كه منظور از روايت حافظ رجب برسي خيانت عائشه در اموال مسلمانان و مصرف بيت المال مسلمين در رواج دشمني با اميرمؤمنان عليه السلام و جمع آوري هوادار براي معاويه بوده است نه خيانت به معناي فحشاء.

روايت چهارم: يكي از همسران پيامبر، با يكي از صحابه ازدواج كرد!

در تفسير علي بن ابراهيم آمده است:

قال علي بن إبراهيم في قوله ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ثم ضرب الله فيهما مثلا فقال: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما» فقال: والله ما عني بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة وليقيمن الحد علي فلانة فيما أتت في طريق وكان فلان يحبها فلما أرادت أن تخرج إلي [البصرة] قال لها فلان لا يحل لك أن تخرجي من غير محرم فزوجت نفسها من فلان .

علي بن ابراهيم در باره آيه «ضرب الله مثلا» گفته: خداوند در باره آن دو (حفصه و عائشه) مَثَل زده و فرموده: « خداوند براي كساني كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولي به آن دو خيانت كردند»؛ به خدا قسم كه منظور از «فخانتاهما» چيزي جز فاحشه نيست و بايد بر فلانه (عائشه) حد جاري شود؛ به خاطر اين كه وقتي مي خواست به بصره برود، فلاني (طلحه) او را دوست داشت و به او گفت: براي تو حلال نيست كه بدون محرم خارج بشوي؛ پس خود را به ازدواج فلان (طلحه) درآورد.

القمي، أبو الحسن علي بن ابراهيم (متوفاي۳۱۰هـ) تفسير القمي، ج۲، ص ۳۷۷، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر ـ قم، الطبعة: الثالثة، صفر ۱۴۰۴.

نقد و بررسي:

اولاً: علماي شيعه در اين مطلب اختلاف دارند كه آيا تفسير موجود، همان تفسير علي بن ابراهيم است، يا توسط شاگرد او عباس بن محمد بن قاسم كه از نظر رجالي فرد مجهولي است، نوشته شده؛ از اين رو اصل صحت انتساب اين جمله به علي بن ابراهيم مورد ترديد است.

عبد الرحيم رباني شيرازي، محقق كتاب بحار الأنوار در ذيل نقل اين روايت در بحار مي نويسد:

فيه شناعة شديدة، وغرابة عجيبة، نستبعد صدور مثله عن شيخنا علي بن إبراهيم بل نظن قريبا انه من زيادات غيره، لان التفسير الموجود ليس بتمامه منه قدس سره، بل فيه زيادات كثيرة من غيره، فعلي أي هذه مقالة يخالفها المسلمون بأجمعهم من الخاصة والعامة وكلهم يقرون بقداسة أذيال أزواج النبي (صلي الله عليه وآله) مما ذكر، نعم بعضهم يعتقدون عصيان بعضهن لمخالفتها أمير المؤمنين علي (عليه السلام).

در اين گفتار زشتي بسيار شگفت انگيزي وجود دارد، صدور چنين جمله اي از شيخ ما علي بن ابراهيم بعيد است؛ بلكه گمان قوي دارم كه اين جمله از اضافات ديگران است؛ زيرا تمام تفسير موجود از خود او نيست؛ بلكه اضافات بسياري از سوي ديگران در آن وارد شده است.

به هر حال اين گفتار مخالف ديدگاه تمام مسلمانان؛ چه شيعه و چه سني است و همه مسلمانان به پاك بودن دامان همسران رسول خدا از آن چه نقل شده است، اقرار كرده اند؛ بلي، برخي به عصيان و سركشي برخي از همسران رسول خدا به خاطر مخالفت با اميرمؤمنان عليه السلام قائل شده اند.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج۲۲، ص ۲۴۱، پاورقي شماره ۳، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳ ـ ۱۹۸۳م.

ثانياً: همان طور كه از متن مطلب فوق به دست مي آيد، جمله «والله ما عني بقوله فَخانَتاهُما إلا الفاحشة و ليقيمن الحد علي فلانة...» كلام يكي از ائمه اهل بيت عليهم السلام نيست؛ بلكه اين گفته منسوب به علي بن ابراهيم است. بديهي است كه حتي بر فرض صحت انتساب تمام مطالب كتاب به علي بن ابراهيم، گفته او براي احدي جز خودش حجت نيست.

از ديدگاه ما شأن علي بن ابراهيم اجل است از اين كه چنين جمله شنيعي را بدون دليل و مدرك گفته باشد.

علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي گويد:

بيان: المراد بفلان طلحة وهذا إن كان رواية فهي شاذة مخالفة لبعض الأصول، وإن كان قد يبدو من طلحة ما يدل علي أنه كان في ضميره الخبيث مثل ذلك لكن وقوع أمثال ذلك بعيد عقلا ونقلا وعرفا وعادة وترك التعرض لأمثاله أولي.

توضيح: مراد از «فلان» طلحه است، اگر اين جمله روايت باشد، شاذ و مخالف بعضي از اصول است؛ اگر چه از طلحه چيزهاي سر زده است كه دلالت مي كند او در باطن خبيث خود چنين قصدهايي را داشته است، ولي وقوع چنين چيزهاي از نظر عقل، نقل، عرف و عادت بعيد به نظر مي رسد و شايسته است كه چنين مطالبي مطرح نشود.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج۳۲، ص ۱۰۷، تحقيق: عبد الرحيم الرباني الشيرازي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳ ـ ۱۹۸۳ م.

اين سخن علامه مجلسي اشاره دارد به روايات فراواني كه در منابع اهل سنت وجود دارد كه ثابت مي كند طلحه بسيار دوست داشته است كه با عائشه ازدواج نمايد و حتي در زمان حيات پيامبر خدا صلي الله عليه وآله بارها اين آرزو را بر زبان آورده است، تا اين كه اين خبر به گوش آن حضرت مي رسد و سبب ناراحتي و غصه آن حضرت را فراهم مي كند كه خداوند با فرستادن آيه ششم سوره احزاب:

النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ.

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان ] محسوب مي شوند.

ازدواج همسران پيامبر را با ديگران حرام اعلام مي كند. ما به برخي از مدارك آن اشاره مي كنيم:

مقاتل بن سليمان كه از قديمي ترين تفسيرپردازان اهل سنت به شمار مي رود، در شأن نزول آيه ۵۳ سوره احزاب «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» مي نويسد:

فقال طلحة بن عبيد الله القرشي من بني تيم بن مرة: ينهانا محمد أن ندخل علي بنات عمنا، يعني عائشة، رضي الله عنها، وهما من بني تيم بن مرة، ثم قال في نفسه: والله، لئن مات محمد وأنا حي لأتزوجن عائشة، فأنزل الله تعالي في قول طلحة بن عبيد الله «وَما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظيماً» لأن الله جعل نساء النبي صلي الله عليه وسلم علي المؤمنين في الحرمة كأمهاتهم. فمن ثم عظم الله تزويجهن علي المؤمنين.

طلحة بن عبيد الله قرشي از بني تيم گفت: محمد ما را از اين كه به نزد دختر عمويمان يعني عائشه رويم! ـ طلحه و عائشه هر دو از بني تيم بودند- سپس در دل خويش گفت: قسم به خدا اگر محمد بميرد و من زنده باشم، با عائشه ازدواج مي كنم.

به همين سبب خداوند اين آيه را نازل كرد كه «شما حق نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و حق نداريد كه بعد از او با همسرانش ازدواج كنيد كه اين كار در نزد خداوند (گناه) بزرگي است».

زيرا خداوند همسران رسول خدا (ص) را در حرمت ازدواج مانند مادرانشان قرار داده است و به همين سبب خدا ازدواج با آنان را گناه كبيره براي مومنان دانسته است.

الأزدي البلخي، أبو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير (متوفاي۱۵۰هـ)، تفسير مقاتل بن سليمان، ج۳، ص ۵۳، تحقيق: أحمد فريد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۴هـ ـ ۲۰۰۳م.

و أبومظفر سمعاني مي نويسد:

وقوله: «ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» قال أهل التفسير: لما نزلت آية الحجاب ومنع الرجال من الدخول في بيوت النبي، قال رجل من الصحابة: ما بالنا نمنع من الدخول علي بنات أعمامنا، والله لئن حدث أمر لأتزوجن عائشة، والأكثرون علي أن القائل لهذا طلحة بن عبيد الله، وكان من رهط أبي بكر الصديق.

اهل تفسير گفته اند كه وقتي آيه حجاب نازل شد و مردان از ورود به خانه رسول خدا (ص) منع شدند، يكي از صحابه گفت: چه شده است كه ما را از وارد شدن به دختران عموي مان، باز مي دارند؟ قسم به خدا اگر اتفاقي افتاد (رسول خدا مرد) با عائشه ازدواج مي كنم.

بيشتر علما بر اين عقيده اند كه گوينده اين سخن، طلحة بن عبيد الله بوده است كه از قبيله ابو بكر بود.

السمعاني، ابوالمظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي۴۸۹هـ)، تفسير القرآن، ج۴، ص ۳۰۱، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، ناشر: دار الوطن ـ الرياض ـ السعودية، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ- ۱۹۹۷م.

ابن أبوحاتم رازي در تفسير خود سه روايت در اين باره نقل كرده است:

. ۱۷۷۶۳ عن ابن عباس رضي الله، عنه في قوله: وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله... قال: نزلت في رجل هم ان يتزوج بعض نساء النبي صلي الله عليه وسلم بعده، قال سفيان: ذكروا انها عائشة رضي الله، عنها.

۱۷۷۶۴ عن عبد الرحمن بن زيد بن اسلم قال: بلغ النبي صلي الله عليه وسلم ان رجلا يقول: ان توفي رسول الله صلي الله عليه وسلم تزوجت فلانة من بعده، فكان ذلك يؤذي النبي صلي الله عليه وسلم فنزل القران وما كان لكم ان تؤذوا رسول الله.

۱۷۷۶۵ عن السدي رضي الله، عنه قال: بلغنا ان طلحة بن عبيد الله قال: ايحجبنا محمد، عن بنات عمنا، ويتزوج نسائنا من بعدنا لئن حدث به حدث لنتزوجن نساءه من بعده. فنزلت هذه الاية

از ابن عباس روايت شده است كه در مورد آيه «وما كان لكم أن توذوا...» گفت: در مورد مردي نازل شد كه مي خواست با بعد از رحلت رسول خدا (ص) يكي از همسران آن حضرت ازدواج كند. سفيان گفته است كه چنين مي گويند كه آن زن عائشه بوده است!

از عبد الرحمن بن زيد بن اسلم روايت شده است كه گفت: به پيامبر (ص) خبر رسيد كه مردي مي گويد: اگر پيامبر از دنيا رفت من بعد از او با فلان زن ازدواج مي كنم!

سخن او سبب آزار رسول خدا (ص) شد؛ و اين آيه نازل گرديد كه «وما كان لكم أن توذوا...»

از سدي از عبد الرحمن بن زيد روايت شده است كه به ما خبر رسيد كه طلحة بن عبيد الله گفت: آيا محمد بين ما و دختران عمو مان پرده قرار مي دهد؟ و خود بعد از مردن ما با همسران ما ازدواج مي كند؟ قسم به خدا اگر براي او اتفاقي افتاد، بعد از او با همسرانش ازدواج خواهيم كرد.

به همين سبب اين آيه نازل شد!

إبي أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي۳۲۷هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج۱۰، ص ۳۱۵۰، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا.

و قرطبي مفسير شهير و پرآوازه سني مي نويسد:

وقال القشيري أبو نصر عبد الرحمن: قال بن عباس قال رجل من سادات قريش من العشرة الذين كانوا مع رسول الله صلي الله عليه وسلم علي حراء في نفسه لو توفي رسول الله صلي الله عليه وسلم لتزوجت عائشة وهي بنت عمي قال مقاتل: هو طلحة بن عبيد الله... وقال بن عطية: روي أنها نزلت بسبب أن بعض الصحابة قال: لو مات رسول الله (ص) لتزوجت عائشة فبلغ ذلك رسول الله (ص) فتأذي به هكذا كني عنه بن عباس ببعض الصحابة وحكي مكي عن معمر أنه قال: هو طلحة بن عبيد الله

ابن عباس گفته است كه يكي از بزرگان قريش از ده نفري كه با رسول خدا (ص) در غار حراء بودند در دل خويش گفت: اگر پيامبر از دنيا برود، با عائشه كه دختر عموي من است ازدواج مي كنم! مقاتل مي گويد: او طلحة بن عبيد الله است

ابن عطيه نيز گفته است: روايت شده است كه اين آيه در مورد يكي از صحابه نازل شد كه گفت: اگر رسول خدا بميرد، با عائشه ازدواج مي كنم!

اين خبر به رسول خدا (ص) رسيد! و آن حضرت نيز بدين سبب آزرده شد.

در اين روايت ابن عباس با كنايه گفته است يكي از صحابه ولي مكي از معمر روايت كرده است كه او گفته است «طلحة بن عبيد الله»

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي۶۷۱هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج۱۴، ص ۲۲۸، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

ديگر دانشمندان و مفسران اهل سنت نيز بر اين مطلب تصريح كرده اند كه ما فقط به ذكر نام و آدرس كتاب آن ها اكتفا مي كنيم:

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي۲۳۰هـ)، الطبقات الكبري، ج۸، ص ۲۰۱، ناشر: دار صادر - بيروت؛

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج۳، ص ۲۰۱، طبق برنامه الجامع الكبير؛

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي۳۶۷ هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج۳، ص ۶۶، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت؛

البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي۵۱۶هـ)، تفسير البغوي، ج۳، ص ۵۴۱، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛

الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي۵۴۶هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج۴، ص ۳۹۶، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولي، ۱۴۱۳هـ- ۱۹۹۳م؛

إبن العربي، ابوبكر محمد بن عبد الله (متوفاي۵۴۳هـ)، أحكام القرآن، ج۳، ص ۶۱۷، تحقيق: محمد عبد القادر عطا، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر - لبنان؛

ابن الجوزي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج۶، ص ۴۱۶، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۴هـ؛

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج۲۵، ص ۴۱۶، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ ـ ۲۰۰۰م؛

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي۷۶۲هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج۳، ص ۱۲۸، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۴هـ؛

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي ۸۵۵هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج۱۹، ص ۱۲۱، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت؛

الأنصاري الشافعي، أبويحيي زكريا (متوفاي۹۲۶هـ)، أسني المطالب في شرح روض الطالب، ج۳، ص ۱۰۲، تحقيق: د. محمد محمد تامر، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۲ هـ ـ ۲۰۰۰

أبو القاسم خلف بن عبد الملك بن بشكوال (متوفاي۵۷۸هـ)، غوامض الأسماء المبهمة الواقعة في متون الأحاديث المسندة، ج۱۱، ص ۷۱۱ـ۷۱۲، تحقيق: د. عز الدين علي السيد , محمد كمال الدين عز الدين، ناشر: عالم الكتب ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ

بنابراين هرچند كه طلحه چنين آوزويي را در باطن خود داشته است؛ اما روايت علي بن ابراهيم رضوان الله تعالي عليه ازدواج او را با عائشه ثابت نمي كند؛ چرا كه انتساب اين مطلب به علي بن ابراهيم قطعي و روشن نيست؛ بنابراين روايت نيز ارزش استناد ندارد و چيزي را عليه شيعيان ثابت نمي كند.

تحليل نهائي روايات:

طبق آن چه گذشت نتيجه مي گيريم كه تمام اين روايات هم از نظر سندي و هم از نظر دلالي مشكلات اساسي داشته، ارزش استناد ندارند و چيزي را به اثبات نمي رسانند.

از طرف ديگر با روايات صحيح السند و اجماع امت اسلامي نيز در تعارض هستند.

نتيجه نهائي آن كه: اتهام فحشاء به عائشه و ساير همسران تمام پيامبران دليل و مدرك معتبري ندارد.

ديدگاه علماي شيعه در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

از ديدگاه شيعه، زنان تمام پيامبران از تهمت زنا مبرا بوده اند؛ چرا كه اين مطلب طعن و نقص بر انبياء عليهم السلام است و با آبروي آن ها سروكار دارد و خداوند تمام انبياء خود را از هر نقص و عيبي مبرا كرده است.

شيخ طوسي رحمت الله عليه معروف به شيخ الطائفة در باره اتهام فحشا به همسرن پيامبران به نقل از ابن عباس مي نويسد:

ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح انها كانت تنسبه إلي الجنون والخيانة من امرأة لوط انها كانت تدل علي أضيافه.

هيچ يك از زنان پيامبران هرگز زنا نكرده است، خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت را متهم به ديوانگي كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاي مهمانان حضرت لوط به كفار نشان داد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي۴۶۰هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج۵، ص ۴۹۵، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۹هـ..

و در جاي ديگر گفته است:

وقوله (ضرب الله مثلا للذين كفروا امرأة نوح وامرأة لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح وامرأة لوط منافقتين (فخانتاهما) قال ابن عباس: كانت امرأة نوح كافرة، تقول للناس انه مجنون، وكانت امرأة لوط تدل علي أضيافه، فكان ذلك خيانتهما لهما، وما زنت امرأة نبي قط، لما في ذلك من التنفير عن الرسول وإلحاق الوصمة به، فمن نسب أحدا من زوجات النبي إلي الزنا، فقد أخطأ خطأ عظيما، وليس ذلك قولا لمحصل.

اما اين سخن خداوند كه: «خداوند براي كساني كه كافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستي دو بنده از بندگان صالح ما بودند»، ابن عباس گفته: زن نوح و زن لوط منافق بودند. «فخانتاهما» ابن عباس گفته: زن نوح كافر بود و به مردم مي گفت كه آن حضرت ديوانه شده است و زن لوط جاي مهمانان آن حضرت را به كفار نشان داد، اين خيانت آن دو زن بود؛ هيچ يك از زنان پيامر هرگز زنا نكرده اند؛ زيرا سبب بدبيني و ننگ و عار نسبت به آن حضرت مي شد؛ پس هركس يكي از زنان پيامبران را متهم به زنا كند، اشتباه بزرگي مرتكب شده است و كسي كه تحصيل (تحقيق) كرده باشد، چنين سخني نمي گويد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي۴۶۰هـ)، التبيان في تفسير القرآن، ج۱۰، ص ۵۲، تحقيق: تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۹هـ.

سيد مرتضي رضوان الله تعالي عليه در كتاب امالي خود در اين باره مي نويسد:

إن سأل سائل عن قوله تعالي (وَنادي نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْني مِنْ أَهْلي ) إلي قوله (أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلين ). فقال ظاهر قوله تعالي (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) يقتضي تكذيب قوله عليه السلام انه من أهلي فالنبي لا يجوز عليه الكذب فما الوجه في ذلك وكيف يصح أن يخبر عن ابنه انه عمل غير صالح وما المراد به.

الجواب قلنا في هذه الآية وجوه: أحدها: أن نفيه لان يكون من أهله لم يتناول نفي النسب وإنما نفي أن يكون من أهله الذين وعد بنجاتهم لأنه عز وجل كان وعد نوحا عليه السلام بان ينجي أهله ألا تري إلي قوله تعالي (قُلْنَا احْمِلْ فيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْل ) فاستثني تعالي من أهله من أراد اهلاكه بالغرق.

ويدل عليه أيضا قول نوح عليه السلام (إِنَّ ابْني مِنْ أَهْلي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَق ) وعلي هذا الوجه يتطابق الخبران ولا يتنافيان وقد روي هذا التأويل بعينه عن ابن عباس وجماعة من المفسرين.

والجواب الثاني أن يكون المراد بقوله تعالي (لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) اي انه ليس علي دينك وأراد انه كان كافرا مخالفا لأبيه وكأن كفره أخرجه من أن يكون له أحكام أهله ويشهد لهذا التأويل قوله تعالي طريق التعليل (إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِح ) فبين تعالي انه إنما خرج من أحكام أهله لكفره وسوء عمله وقد روي هذا التأويل أيضا عن جماعة من المفسرين.

وحكي عن ابن جريج انه سئل عن ابن نوح فسبح طويلا ثم قال لا إله إلا الله يقول الله ونادي نوح ابنه ويقول ليس منه ولكنه خالفه في العمل فليس منه من لم يؤمن.

وروي عن عكرمة أنه قال كان ابنه ولكنه كان مخالفا له في النية والعمل فمن ثم قيل إنه ليس من أهلك.

والوجه الثالث انه لم يكن ابنه علي الحقيقة وإنما ولد علي فراشه فقال عليه السلام ان ابني علي ظاهر الأمر فأعلمه الله تعالي ان الأمر بخلاف الظاهر ونبه علي خيانة امرأته وليس في ذلك تكذيب خبره لأنه إنما خبر عن ظنه وعما يقتضيه الحكم الشرعي فأخبره الله تعالي بالغيب الذي لا يعلمه غيره وقد روي هذا الوجه عن الحسن وغيره.

وروي قتادة عن الحسن قال كنت عنده فقال ونادي نوح ابنه فقال لعمر الله ما هو ابنه قال فقلت يا أبا سعيد يقول الله تعالي ونادي نوح ابنه وتقول ليس بابنه قال أفرأيت قوله ليس من أهلك قال قلت معناه انه ليس من أهلك الذين وعدتك ان أنجيهم معك ولا يختلف أهل الكتاب انه ابنه فقال أهل الكتاب يكذبون.. وروي عن مجاهد وابن جريج مثل ذلك.

وهذا الوجه يبعد إذ فيه منافاة للقرآن لأنه قال تعالي (ونادي نوح ابنه) فأطلق عليه اسم البنوة ولأنه أيضا استثناه من جملة أهله بقوله تعالي (وأهلك إلا من سبق عليه القول) ولان الأنبياء عليهم الصلاة والسلام يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال لأنها تعر وتشين وتغض من القدر وقد جنب الله تعالي أنبيائه عليهم الصلاة والسلام ما هو دون ذلك تعظيما لهم وتوقيرا ونفيا لكل ما ينفر عن القبول منهم وقد حمل ابن عباس ظهور ما ذكرناه من الدلالة علي أن تأول قوله تعالي في امرأة نوح وامرأة لوط فخانتاهما علي أن الخيانة لم تكن منهما بالزنا بل كانت إحداهما تخبر الناس بأنه مجنون والأخري تدل علي الأضياف والمعتمد في تأويل الآية هو الوجهان المتقدمان.

اگر سؤال كننده اي از اين گفتار خداوند بلند مرتبه سؤال كند كه: «نوح به پروردگارش عرض كرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است » تا اين كلام خداوند: « من به تو اندرز مي دهم تا از جاهلان نباشي!» و بگويد كه ظاهر اين گفته خداوند «اي نوح! او از اهل تو نيست » اقتضاء مي كند كه گفته حضرت نوح كه او از اهل من است، دروغ باشد؛ در حالي كه دروغ گفتن براي انبياء جايز نيست؛ پس حقيقت مطلب و مقصود از آيه چيست؟

در جواب مي گوئيم: در باره اين آيه ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد: يكي از آن ها اين است كه اگر خداوند مي گويد «او از اهل تو نيست» به معناي نفي نسب آن فرزند از حضرت نوح نيست؛ بلكه منظور اين است كه اين فرزند از كساني نيست كه ما وعده نجات آن ها را به شما داديم؛ زيرا خداوند به حضرت نوح وعده داده است كه اهلش را نجات دهد؛ مگر اين سخن خداوند را نمي بينيد كه فرمود: «(به نوح) گفتيم: «از هر جفتي از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتي) حمل كن! همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده» پس خداوند با اين جمله كساني از خانواده آن حضرت را كه وعده هلاكتشان را داده است، استثنا كرده است.

دليل ديگر بر اين ديدگاه، اين گفته حضرت نوح عليه السلام است كه: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است »

طبق اين ديدگاه، هر دو آيه با يكديگر سازگار است و تضاد ندارد. عين اين تأويل از ابن عباس و جماعتي از مفسران نقل شده است.

جواب دوم اين است كه مقصود از اين گفته خداوند كه «او از اهل تو نيست» اين است كه دين تو را قبول ندارد؛ و مراد اين است كه او كافر و مخالف پدرش بوده و همين كفرش او را از گستره احكامي كه اهل نوح را شامل مي شده خارج كرده است.

شاهد بر اين مطلب اين استدلال خداوند است كه: «او عمل غير صالحي است». خداوند با اين جمله او را به خاطر كفر و كردار بدش از احكامي كه شامل اهل نوح مي شده خارج كرده است. اين تأويل از گروهي از مفسران نقل شده است.

از ابن جريج نقل شده كه از او از فرزند نوح سؤال شد، بعد از مكث طولاني گفت: خدائي جز خداي يكتا نيست، خداوند او را فرزند نوح خوانده است؛ ولي اين ها مي گويند كه او فرزند نوح نبوده است! فرزند نوح در كردار با پدرش مخالفت كرد؛ پس هركس كه به نوح ايمان نياورد از او نيست.

از عكرمه نقل شده است كه گفت: او فرزند نوح بود؛ اما در نيت و كردار با پدرش مخالفت كرد، به همين خاطر خداوند گفته است كه او از اهل تو نيست.

ديدگاه سوم اين است كه: او فرزند واقعي حضرت نوح نبوده است؛ بلكه در هنگام ازدواج نوح با آن زن به دنيا آمد و حضرت نوح گفته است كه او ظاهرا فرزند من است؛ ولي خداوند به او فهماند كه اين چنين نيست؛ بلكه همسرت به تو خيانت كرده است؛ پس با اين تأويل بازهم دروغگو بودن حضرت نوح از آيه استفاده نمي شود؛ چرا حضرت نوح به خيال خودش و بر مبناي اقتضاي حكم شرعي (كه فرزندي كه از زن به دنيا مي آيد، مال شوهر او است) اين سخن را گفته است؛ اما خداوند با علم غيبي كه جز خودش نمي داند، او را آگاه كرده است. اين نظريه از حسن (بصري) و ديگران نقل شده است.

قتاده از حسن (بصري) نقل كرده كه من نزد او بودم كه اين آيه را تلاوت كرد: «ونادي نوح ابنه» و سپس گفت: سوگند به خدا كه او فرزند نوح نبود. من گفتم: اي ابوسعيد! خداوند مي گويد كه او فرزندش بوده و تو مي گوئي كه فرزندش نيست؟ حسن گفت: مگر اين سخن خداوند را نديده اي كه مي گويد: «او از اهل تو نيست». قتاده مي گويد كه من گفتم: معناي آيه اين است كه او از كساني از اهل تو نيست كه من وعده نجات آن ها را داده ام، تمام اهل كتاب اختلاف ندارند كه او فرزند نوح است. حسن گفت: اهل كتاب دروغ مي گويند. از مجاهد و ابن جريج نيز همين ديدگاه نقل شده است.

اين ديدگاه بعيد به نظر مي رسد؛ چرا كه با قرآن كريم در تضاد است؛ زيرا خداوند فرموده «نوح فرزندش را صدا زد» پس اسم فرزند را بر او اطلاق كرده است. همچنين به اين دليل كه خداوند او را از اهلش استثناء كرده و فرموده: « خاندانت را (بر آن سوار كن)- مگر آنها كه قبلًا وعده هلاك آنان داده شده». و نيز به اين دليل كه واجب است انبياء عليهم السلام از چنين اموري پاك باشند؛ زيرا براي آن ها ننگ و عار است و قدر و منزلت آن ها را پايين مي آورد؛ در حالي كه خداوند انبياءش را از چيزهاي كم تر از آن به خاطر تعظيم و احترام و درو كردن هر چيزي مردم را از آن ها و پذيرش سخنشان روي گردان كند، منزه و پاك كرده است.

ابن عباس، جمله «فخانتاهما؛ آن دو خيانت كردند» را اين گونه تفسير كرده است كه خيانت آن ها زنا نبوده است؛ بلكه يكي از آن ها (زن نوح) به مردم مي گفت كه او ديوانه شده است و ديگري (زن لوط) مردم از جاي مهمانان آگاه كرد.

آن چه براي ما قابل اعتماد است، دو ديدگاه اول است.

المرتضي علم الهدي، ابوالقاسم علي بن الحسين بن موسي بن محمد بن موسي بن إبراهيم بن الإمام موسي الكاظم عليه السلام (متوفاي۴۳۶هـ)، الأمالي، ج۲، ص۱۴۴ ـ ۱۴۵، تحقيق: السيد محمد بدر الدين النعساني الحلبي، ناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمي المرعشي النجفي ـ قم، الطبعة الأولي، ۱۳۲۵هـ ـ ۱۹۰۷م.

مرحوم شرف الدين بعد از نقل گفتار سيد مرتضي مي نويسد:

إلي آخر كلامه الدال علي وجوب نزاهة امرأة نوح وامرأة لوط من الخنا، وعلي ذلك إجماع مفسري الشيعة ومتكلميهم وسائر علمائهم.

اين گفته سيد مرتضي دلالت مي كند بر وجوب پاكي زن حضرت نوح و حضرت لوط از خيانت، و تمام مفسران، متكلمان و ديگر علماي شيعه بر اين مطلب اجماع دارند.

شرف الدين الموسوي، السيد عبد الحسين (متوفاي۱۳۷۷هـ)، الفصول المهمة في تأليف الأمة، ص ۱۵۶، ناشر: قسم الإعلام الخارجي المؤسسة البعثة ـ قم، الطبعة: الأولي.

و شيخ طبرسي در تفسير مجمع البيان در رد گفتار حسن بصري و مجاهد مبني بر اين كه فرزند نوح، از زنا بوده است مي گويد:

وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة القرآن، لأنه تعالي قال: ( ونادي نوح ابنه ) ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذه الحال، لأنها تعير وتشين، وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك، توقيرا لهم، وتعظيما عما ينفر من القبول منهم. وروي عن ابن عباس أنه قال: ما زنت امرأة نبي قط، وكانت الخيانة من امرأة نوح أنها كانت تنسبه إلي الجنون، والخيانة من امرأة لوط أنها كانت تدل علي أضيافه.

اين ديدگاه بعيد به نظر مي رسد؛ چرا كه با قرآن در تضاد است؛ زيرا خداوند مي فرمايد كه حضرت نوح او را فرزند خود خطاب كرده است و همچنين به اين دليل كه واجب است انبياء از چنين اموري پاك باشند؛ زيرا براي آن ها عيب و عار است و خداوند انبياي خود را به منظور احترام و تعظيم آن ها و دور كردن هرآن چه كه پذيرش گفتار آن ها را منفور مي كند، از اموري پايين تر از آن پاك كرده است. از ابن عباس روايت شده است كه زن هيچ پيامبري هرگز زنا نكرده است و خيانت زن نوح اين بود كه آن حضرت به ديوانگي متهم كرده بود و خيانت زن لوط نيز اين بود كه جاي مهمانان را به كفار نشان داد.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي۵۴۸هـ)، تفسير مجمع البيان، ج۵، ص۲۸۵، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولي، ۱۴۱۵هـ ـ ۱۹۹۵م.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج۱۱، ص ۳۱۴، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳ ـ ۱۹۸۳ م.

و در تفسير جوامع الجامع مي گويد:

(فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر علي الرسولين: فامرأة نوح قالت لقومه: إنه مجنون، وامرأة لوط دلت علي ضيفانه، وعن الضحاك: خانتاهما بالنميمة إذا أوحي الله إليهما أفشتاه إلي المشركين، ولا يجوز أن يراد بالخيانة الفجور لأنه نقيصة عند كل أحد، سمج في كل طبيعة، بخلاف الكفر لأن الكفار لا يستسمجونه، وعن ابن عباس: ما زنت امرأة نبي قط؛ لما في ذلك من التنفير عن الرسول، وإلحاق الوصمة به.

«فخانتاهما» به معناي نفاق و جبهه گيري عليه آن دو پيامبر خدا است؛ همسر نوح به قومش مي گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاي مهمانان را نشان داد. از ضحاك نقل شده است كه خيانت آن دو سخن چيني و جاسوسي بوده و خداوند به واسطه وحي آن چه را كه افشا كرده بودند، به آن دو پيامبر خبر داد.

جايز نيست كه خيانت را به معناي فجور و زنا تفسير كنيم؛ چرا كه اين امر از ديدگاه همگان نقص به حساب مي آيد و از ديد هر انساني زشت به حساب مي آيد؛ بر خلاف كفر؛ زيرا زشتي كفر به پيامبران سرايت نمي كند. از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبري هيچگاه زنا نكرده است؛ چرا كه اين امر مردم را از آن پيامبر متنفر مي كند و براي آنان عيب به شمار مي رود.

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي۵۴۸هـ)، تفسير جوامع الجامع، ج۳، ص ۵۹۷، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ.

سيد نعمت الله جزائري رحمت الله عليه در اين باره مي گويد:

أقول قوله تعالي «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» قيل فيه أقوال:

أحدها: أنه كان ابنه لصلبه والمعني أنه ليس من أهلك الذين وعدتك نجاتهم معك لأن الله تعالي قد استثني من أهله الذين وعده أن ينجيهم ممن أراد إهلاكهم بالغرق فقال «إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ» عن ابن عباس .

وثانيها: أن المراد بقوله «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» ليس علي دينك فكان كفره أخرجه عن أن يكون له أحكام أهله وهذا كما قال النبي (صلي الله عليه وآله): سلمان منا أهل البيت . وإنما أراد علي ديننا

ويؤيد هذا التأويل أن الله سبحانه قال علي طريق التعليل «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» فبين أنه إنما أخرج عن أحكام أهله لكفره وشر عمله.

وثالثها: أنه لم يكن ابنه حقيقة وإنما ولد علي فراشه فقال: إنه ابنه علي ظاهر الأمر فأعلمه الله أن الأمر بخلاف الظاهر ونبهه علي خيانة امرأته عن الحسن ومجاهد.

وهذا الوجه بعيد من حيث إن فيه منافاة للقرآن لأنه تعالي قال: «وَ نادي نُوحٌ ابْنَهُ» ولأن الأنبياء يجب أن ينزهوا عن مثل هذا الحال لأنها تعيير وتشيين وقد نزه الله أنبياءه عما دون ذلك.

ورابعها أنه كان ابن امرأته وكان ربيبه ويعضده قراءة من قرأ بفتح الهاء وحذف الألف وإثباته لفظا.

والمعتمد المعول عليه في تأويل الآية القولان الأولان .

در رابطه با قول خداي متعال كه فرمود: «اين پسر از اهل تو نيست» ديدگاه هاي متفاوتي نقل شده است:

اوّل: اين كه آن پسر از نسل نوح بود؛ امّا اين كه خداوند او را از خانواده نوح نمي داند، به اين دليل است كه او به خاطر كفرش از كساني كه خدا وعده نجات آن ها را به نوح داده، نبوده است؛ بلكه از كساني بوده كه خداوند در باره آنان فرمود: «مگر آنكه قول من در باره او سبقت گرفته است»

دوّم: اينكه مراد اين است كه آن پسر بر دين نوح نيست، گويا كفر او را از احكام خانوادگي و اهل بودن خارج نموده است. و اين قول شبيه همان گفتار پيامبر صلي الله عليه وآله در باره سلمان است كه فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است» يعني سلمان بر دين و طريقه ما است. و تأييد اين تعبير همان است كه خداوند در ادامه دليل اين مطلب را اين گونه بيان مي كند:

«او عملش غير صالح است» پس آشكار مي شود كه بدي اعمال و كفر آن پسر او را از احكام اهليّت نوح خارج كرده است.

سوّم: اينكه آن پسر، فرزند حقيقي نوح نبوده است؛ بلكه پسر همسرش بوده كه نوح او را پسر خود مي پنداشته است؛ امّا خداوند او را از خيانت همسرش آگاه مي سازد و مي فهماند كه اين پسر نامشروع همسرش بوده است.

اين قول از حسن و مجاهد نقل شده، ولي اين ديدگاه بسيار بعيد به نظر مي رسد؛ زيرا در قدم نخست با ظاهر آيات قرآن در تضاد است و قرآن او را با لفظ «ابن» ياد مي كند؛ ثانيا: واجب است كه دامان انبياء از امثال اين امور منزّه باشد؛ زيرا چنين اموري عار، ننگ و زشتي براي پيامبران است و خداوند آنان را از اموري كمتر از اين منزّه داشته است.

چهارم: اينكه آن پسر فرزند خوانده مشروع همسر نوح بوده كه در خانه نوح تربيت و رشد يافته و اين قول را قرائت كساني كه (ابنه) هاء را با فتحه و حذف الف و اثبات لفظي آن قرائت كرده اند، تأييد مي كند.

امّا دو ديدگاه اوّل قابل اعتماد تر است و با تفسير و تأويل آيه سازگاري بيشتري دارد.

الموسوي الجزائري، السيد نعمة الله بن عبد الله (متوفاي۱۱۱۲هـ)، النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص۷۱، ناشر: منشورات مكتبة آيت الله العظمي مشرعشي نجفي ـ قم، الطبعة الأولي، ۱۴۰۴هـ نوبت چاپ: اول

علي بن يونس عاملي در كتاب الصراط المستقيم مي نويسد:

قال ابن عباس ما زنت امرأة نبي قط.

از ابن عباس نقل شده است كه زن هيچ پيامبري، هيچگاه زنا نكرده است.

العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاي۸۷۷هـ) الصراط المستقيم إلي مستحقي التقديم، ج۱، ص ۳۴۲، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولي، ۱۳۸۴هـ

و ملا محمد فيض كاشاني نيز گفته است:

(عبادنا صالحين فخانتاهما) بالنفاق والتظاهر علي الرسولين. مثل الله حال الكفار والمنافقين ـ في أنهم يعاقبون بكفرهم ونفاقهم، ولا يحابون بما بينهم وبين النبي والمؤمنين، من النسبة والوصلة ـ بحال امرأة نوح وامرأة لوط. وفيه تعريض بعائشة وحفصة في خيانتهما رسول الله صلي الله عليه وآله، بإفشاء سره، ونفاقهما إياه، وتظاهرهما عليه، كما فعلت امرأتا الرسولين.

مراد از «فخانتاهما» نفاق و همدست شدن عليه آن دو پيامبر است و آن ها همانند كافران و منافقان به خاطر كفر و نفاق شان مؤاخذه خواهند شد و نسبتي كه بين آنان و بين پيامبران و مؤمنان بوده فايده اي به حالشان نخواهد داشت. اين آيه كنايه به عائشه و حفصه است در خيانتشان به رسول خدا صلي الله عليه وآله كه راز آن حضرت را فاش ساختند، نفاق ورزيدند و عليه رسول خدا همدست شدند؛ همان طوري كه زن آن دو پيامبر (نوح و لوط) انجام دادند.

الكاشاني، المولي محمد محسن الفيض (متوافاي۱۰۹۱هـ)، الأصفي في تفسير القرآن، ج۲، ص ۱۳۲۵، ناشر: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية تحقيق: مركز الأبحاث والدراسات الاسلامية، ناشر: مركز النشر التابع لمكتب الإعلام الإسلامي ـ قم، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ

و علامه طباطبائي مي نويسد:

و في التمثيل تعريض ظاهر شديد لزوجي النبي (ص) حيث خانتاه في إفشاء سره و تظاهرتا عليه و آذتاه بذلك، و خاصة من حيث التعبير بلفظ الكفر و الخيانة و ذكر الأمر بدخول النار.

در اين مثال كنايه شديدي به دو همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله است؛ به خاطر اين كه راز آن حضرت را فاش ساخته و عليه آن حضرت همدست شدند و ايشان را اذيت كردند؛ به ويژه كه از كلمه «كفر و خيانت» استفاده كرده و وعده دخول در آتش جهنم را داده است.

طباطبايي، سيد محمد حسين (متوفاي ۱۴۱۲هـ)، الميزان في تفسير القرآن ، ج ۱۹، ص۳۴۳، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة ، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۷هـ.

بنابراين، اجماع علماي شيعه بر اين است كه هيچ زني از زنان پيامبران و حتي زن نوح و لوط كه خداوند صراحتا از خيانت آن ها سخن گفته است، در تمام عمرشان متهم به زنا نبوده اند.

آلوسي: اتهام اعتقاد شيعيان به فاحشه بودن عائشه، دروغ و تهمت است:

علامه آلوسي از مفسران شهير اهل سنت نيز با تأييد همين ديدگاه، سخن كساني را كه مي گويند شيعه اعتقاد به فاحشه بودن برخي از زنان پيامبر دارد، رد و آن را دروغ و شايعه مي داند:

ونسب للشيعة قذف عائشة رضي الله تعالي عنها بما براها الله تعالي منه وهم ينكرون ذلك أشد الإنكار وليس في كتبهم المعول عليها عندهم عين منه ولا أثر أصلاً. وكذلك ينكرون ما نسب إليهم من القول بوقوع ذلك منها بعد وفاته صلي الله عليه وسلم وليس له أيضا في كتبهم عين ولا أثر.

به شيعيان نسبت داده شده است كه به عائشه تهمت زنا كه خداوند او را از آن مبرّا كرده است، زده اند؛ در حالي كه خود آن ها چنين مطلبي را شديدا انكار مي كند؛ در كتاب هاي مورد اعتماد آن ها چنين مطلبي ديده نمي شود و اصلا اثري از آن نيست. همچنين آن ها وقوع فحشا را براي عائشه بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله انكار مي كنند و از اين مطلب نيز در كتاب هاي آن ها اثري ديده نمي شود.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۱۸، ص ۱۲۲، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

و در جائي ديگر مي گويد:

(فخانتهما) بيان لما صدر عنهما من الخيانة العظيمة مع تحقق ما ينافيهما من مرافقة النبي عليه الصلاة والسلام أما خيانة امرأة نوح عليه السلام فكانت تقول للناس: إنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل علي الضيف رواه جمع وصححه الحاكم عن ابن عباس....

ونقل ابن عطية عن بعض تفسيرها بالكفر والزنا وغيره ولعمري لا يكاد يقول بذلك إلا ابن زنا فالحق عندي أن عهر الزوجات كعهر الأمهات من المنفرات التي قال السعد: إن الحق منعها في حق الأنبياء عليهم السلام. وما ينسب للشيعة مما يخالف ذلك في حق سيد الأنبياء صلي الله تعالي عليه وسلم كذب عليهم فلا تعول عليه وكان شائعاوفي هذا علي ما قيل: تصوير لحال المرأتين المحاكية لحال الكفرة في خيانتهما لرسول الله صلي الله تعالي عليه وسلم بالكفر والعصيان مع تمكنهم التام من الإيمان والطاعة.

«فخانتاهما» بيان خيانت هاي بزرگي است كه از آن دو زن صادر شده و اين خيانت ها با دوستي آنان با اين پيامبران منافات داشته است. خيانت زن نوح اين بوده كه او به مردم مي گفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط اين بوده كه او جاي مهمانان را به كفار نشان مي داده ، اين روايت را گروهي از ابن عباس نقل كرده و حاكم نيشابوري نيز سند آن را تصحيح كرده است.

از ابن عطيه از برخي تفاسير او نقل شده كه «فخانتاهما» را به كفر و زنا تفسير كرده است؛ قسم به جانم كه ممكن نيست كسي چنين بگويد، مگر فرزند زنا باشد؛ پس ديدگاه حق در نزد من اين است كه اتهام زنا به همسران پيامبران، همانند اتهام امهات المؤمنين به زنا، از گفتارهاي شاذي است كه سعد در باره آن گفته: حق اين است كه متهم كردن زنان انبياء به زنا، جايز نيست و آن چه به شيعيان نسبت داده مي شود كه خلاف اين اعتقاد را در حق آقاي پيامبران صلي الله عليه وآله دارند، دروغ است، ارزش اعتماد ندارد و شايعه اي بيش نيست.

و طبق اين مطالب، اين آيه حالت دو زني را كه نشانگر حال كفار در خيانت به پيامبر صلي الله عليه وآله بودند، نشان مي دهد، با اينكه آن دو قدرت كامل بر ايمان و اطاعت داشتند!

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۲۸، ص۱۶۲، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

ديدگاه علماي اهل سنت در باره اتهام فحشاء به همسران پيامبران

اكثر بزرگان اهل سنت نيز اعتقاد دارند كه هيچ يك از زنان پيامبران، متهم به زنا فحشاء نبوده اند.

ابن كثير دمشقي سلفي در اين باره مي گويد:

وليس المراد بقوله «فخانتاهما» في فاحشة بل في الدين فإن نساء الأنبياء معصومات عن الوقوع في الفاحشة لحرمة الأنبياء كما قدمنا في سورة النور قال سفيان الثوري عن موسي بن أبي عائشة عن سليمان بن قتة سمعت ابن عباس يقول في هذه الآية ) فخانتاهما ( قال ما زنتا أما خيانة امرأة نوح فكانت تخبر أنه مجنون وأما خيانة امرأة لوط فكانت تدل قومها علي أضيافه.

منظور از اين گفته خداوند «فخانتاهما» فحشا نيست؛ بلكه خيانت در دين است؛ چرا كه زنان انبياء از انجام فحشاء معصوم هستند؛ به خاطر احترامي كه انبياء دارند؛ چنانچه پيش از اين در سوره نور در اين باره سخن گفتيم. سفيان ثوري از موسي بن أبي عائشه از سليمان بن قته از ابن عباس نقل كرده است كه در باره اين آيه گفته: آن ها زنا نكرده بودند؛ بلكه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مي گفت او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود جاي مهمانان را به قوم لوط نشان داد.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج۴، ص۳۹۴، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۴۰۱هـ.

و در جاي ديگر مي گويد:

وقال ابن عباس وغير واحد من السلف ما زنت امرأة نبي قط قال وقوله (إنه ليس من أهلك) أي الذين وعدتك نجاتهم وقول ابن عباس في هذا هو الحق الذي لا محيد عنه فإن الله سبحانه أغير من أن يمكن امرأة نبي من الفاحشة...

عن سليمان بن قتة قال سمعت ابن عباس سئل وهو إلي جنب الكعبة عن قول الله (فخانتاهما) قال أما إنه لم يكن بالزنا ولكن كانت هذه تخبر الناس أنه مجنون وكانت هذه تدل علي الأضياف ثم قرأ (إنه عمل غير صالح).

قال ابن عيينة وأخبرني عمار الدهني أنه سأل سعيد بن جبير عن ذلك فقال كان ابن نوح إن الله لا يكذب قال تعالي «ونادي نوح ابنه» قال وقال بعض العلماء ما فجرت امرأة نبي قط وكذا روي عن مجاهد أيضا وعكرمة والضحاك وميمون بن مهران وثابت بن الحجاج وهو اختيار أبي جعفر بن جرير وهو الصواب الذي لا شك فيه.

ابن عباس و بسياري از گذشتگان گفته اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند، و اين گفته خداوند «او از اهل تو نيست» يعني (همسر و فرزندت) جزء كساني كه وعده نجاتش را به تو داديم نيستند. گفته ابن عباس در اين باره گفته درستي است كه چاره اي جز قبول آن نداريم؛ زيرا خداوند غيرتمندتر از آن است كه ممكن باشد زني از زنان پيامبران فاحشه باشد.

از سليمان بن قته نقل شده است كه از ابن عباس؛ در حالي كه او در كنار كعبه بود از آيه «فخانتاهما» سؤال شد، در جواب گفت: منظور از خيانت زنا نيست؛ بلكه زن نوح به مردم مي گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاي مهمانان را به كفار نشان داد، سپس اين آيه را قرائت كرد كه «او عمل غير صالحي است».

ابن عيينه گفته كه عمار دهني به من خبر داد كه از سعيد بن جبير در باره اين آيه سؤال شد، پس گفت: او فرزند نوح بوده است، چو خداوند هيچگاه دروغ نمي گويد و خداوند فرموده كه: «نوح فرزندش را صدا زد». برخي از علما گفه اند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه فاجره نبوده اند. از مجاهد، عكرمه، ضحاك، ميمون بن مهران، ثابت بن حجاج نيز همين ديدگاه نقل شده و ابوجعفر بن جرير (طبري) نيز همين را اختيار كرده، اين سخن حقي است كه ترديدي در آن نيست.

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر ابوالفداء القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج۲، ص۴۴۹، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۴۰۱هـ.

فخررازي در جواب كساني كه فرزند نوح را زنا زاده معرفي كرده اند، مي گويد:

القول الثالث: أنه ولد علي فراشه لغير رشدة، والقائلون بهذا القول احتجوا بقوله تعالي في امرأة نوح وامرأة لوط «فخانتاهما» وهذا قول خبيث يجب صون منصب الأنبياء عن هذه الفضيحة لا سيما وهو علي خلاف نص القرآن. أما قوله تعالي «فَخَانَتَاهُمَا» فليس فيه أن تلك الخيانة إنما حصلت بالسبب الذي ذكروه. قبل لابن عباس رضي الله عنهما: ما كانت تلك الخيانة، فقال: كانت امرأة نوح تقول: زوجي مجنون، وامرأة لوط تدل الناس علي ضيفه إذا نزلوا به.

ديدگاه سوم اين است كه: او (پسر نوح) فرزند نامشروعي بوده كه در خانه حضرت نوح به دنيا آمده است، دليل آن ها اين گفته خداوند در باره زنان حضرت نوح و لوط است كه فرموده: «فخانتاهما». اين گفته خبيثي است كه واجب است مقام انبياء عليهم السلام از چنين فضاحتي محفوظ بماند؛ به ويژه كه بر خلاف نص قرآن كريم است.

اما در اين گفته خداوند «فخانتاهما»، چيزي نيست كه نتيجه آن خيانتي باشد كه طرفداران ديدگاه سوم گفته اند. از ابن عباس سؤال شد كه منظور از خيانت در اين آيه چيست، پس گفت: خيانت زن نوح اين بود كه مي گفت شوهر من ديوانه است و خيانت زن لوط اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد، آن زمان كه مهمانان وارد (خانه لوط) شدند.

الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج۱۷، ص۱۱۳، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ ـ ۲۰۰۰م.

و علامه شوكاني در باره نوع خيانت همسر حضرت نوح و لوط و اجماعي بودن اين مطلب كه هيچ يك از زنان پيامبر متهم به زنا نبوده اند، مي نويسد:

(فخانتاهما) أي فوقعت منهما الخيانة لهما قال عكرمة والضحاك بالكفر وقيل كانت امرأة نوح تقول للناس أنه مجنون وكانت امرأة لوط تخبر قومه بأضيافه وقد وقع الإجماع علي أنه ما زنت امرأة نبي قط وقيل كانت خيانتهما بالنفاق وقيل خانتاهما بالنميمة.

«فخانتاهما» يعني آن دو زن به آن دو پيامبر خيانت كردند، عكرمه و ضحاك گفته اند كه منظور از خيانت كفر است. برخي گفته اند كه زن نوح به مردم مي گفت كه او ديوانه است، و زن لوط جاي مهمانان را به كفار نشان داد. اين مطلب اجماعي است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند، برخي گفته اند كه خيانت آن ها نفاقشان بوده و برخي اعتقاد دارند كه خيانت آن ها سخن چيني بوده است.

الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي۱۲۵۵هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج۵، ص۲۵۵،ناشر: دار الفكر - بيروت.

و قنوجي حنفي، از بزرگان قرن چهاردهم هجري اهل سنت، ادعاي اجماع مي كند كه هيچ يك از همسران پيامبران، زنا نكرده اند:

وقد وقعت الأدلة الإجماعية علي أنه ما زنت امرأة نبي قط.

ادله اجماعي وجود دارد كه هيچيك از زنان پيامبران، هيچگاه زنان نكرده اند.

القنوجي البخاري، أبو الطيب السيد محمد صديق خان بن السيد حسن خان (متوفاي۱۳۰۷هـ)، حسن الأسوة بما ثبت من الله ورسوله في النسوة، ج۱، ص۲۴۱، تحقيق: الدكتور- مصطفي الخن/ ومحي الدين ستو ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الخامسة، ۱۴۰۶هـ/ ۱۹۸۵م.

و بستي اموي در رد تهمتي كه به همسران حضرت سليمان زده شده است، مي گويد:

وحاشي وكلا من هذه الوصمة الخسيسة أن يفعلها الله تعالي مع أنبيائه عليهم السلام وكيف والأمة مجمعة علي أنه ما زنت امرأة نبي قط كانت مؤمنة أو كافرة وخيانة امرأة نوح وامرأة لوط عليهما السلام إنما كانت في إظهارهما الإيمان وإخفائهما الكفر لا غير.

هرگز، هرگز، چنين عيب زشتي را نمي توان پذيرفت كه خداوند براي انبياي خود امكان پذير كرده باشد؛ چگونه ممكن است؛ در حالي كه امت اسلام اجماع دارند كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند؛ چه آن ها كه مؤمن بوده اند و چه كافران شان. خيانت زن نوح و زن لوط عليهما السلام اين بود كه در ظاهر مي گفتند كه ما مؤمن هستيم؛ ولي كفرشان را مخفي مي كردند و خيانت ديگري نبوده است.

السبتي الأموي، أبو الحسن علي بن أحمد، تنزيه الأنبياء عما نسب إليهم حثالة الأغبياء، ج۱، ص۳۹، تحقيق: محمد رضوان الداية، ناشر: دار الفكر المعاصر ـ لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۱هـ ـ ۱۹۹۰م.

ابن تيميه حرّاني در اين باره مي نويسد:

وأما البغايا فليس في الأنبياء، ولا الصالحين من تزوج بغيا لأن البغاء يفسد فراشه، ولهذا أبيح للمسلم أن يتزوج الكتابية اليهودية والنصرانية، إذا كان محصنا غير مسافح، ولا متخذ خدن فعلم أن تزوج الكافرة قد يجوز، وتزوج البغي لا يجوز لأن ضرر دينها لا يتعدي إليه، أما ضرر بغاها فيتعدي إليه، و الله أعلم.

اما زنان زنا كار، هيچ نبي و يا صالحي نبوده است كه با زنان زناكار ازدواج كرده باشد؛ زيرا زناي اين زنان، سبب از بين رفتن نسل او مي شود؛ و به همين دليل براي مسلمان جايز است كه با اهل كتاب يعني يهود و نصارا ازدواج كند؛ اما ازدواج با زن زناكار جايز نيست! زيرا ضرري كه در دين يهودي و مسيحي است، به مسلمان سرايت نمي كند اما ضرر زناي زن بدكار، به شوهر سرايت مي كند!

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، الفتاوي الكبري لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج۴، ص۱۵۸، تحقيق: قدم له حسنين محمد مخلوف، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

جصاص در احكام القرآن مي نويسد:

وقوله تعالي: (فخانتاهما)، قال ابن عباس: «كانتا منافقتين ما زنت امرأة نبي قط»، وكانت خيانتهما أن امرأة نوح عليه السلام كانت تقول للناس إنه مجنون، وكانت امرأة لوط عليه السلام تدل علي الضيف.

ابن عباس در باره اين گفته خداوند: «فخانتاهما» گفته: هر دوي آن ها منافق بودند، هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند، خيانت آن ها اين بود كه زن نوح به مردم مي گفت كه او ديوانه است و زن لوط جاي مهمانان را به كفار نشان داد.

الجصاص، أحمد بن علي الرازي أبو بكر (متوفاي۳۷۰هـ)، أحكام القرآن، ج۵، ص۳۶۵، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت - ۱۴۰۵هـ.

سمرقندي در تفسير خود مي نويسد:

(فخانتاهما) يعني خالفتاهما في الدين. وروي عن ابن عباس أنه قال ما زنت امرأة نبي قط وما كانت خيانتهما إلا في الدين. فأما امرأة نوح كانت تخبر الناس أنه مجنون وأما امرأة لوط فكانت تدل علي الأضياف. وقال عكرمة الخيانة في كل شيء ليس في الزني.

منظور از «فخانتاهما» خيانت در دين است، از ابن عباس نقل شده است كه هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند... از عكرمه نقل شده است كه مراد از آيه خيانت در هر چيزي مي تواند باشد جز زنا.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي۳۶۷ هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج۳، ص۴۴۹، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

أبوالقاسم لالكائي مي گويد:

عن أبي عامر الهمداني قال سمعت الشعبي يقول ما زنت امرأة نبي قط.

ابوعامر همداني مي گويد كه از شعبي شنيدم كه مي گفت: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند.

اللالكائي، أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور (متوفاي۴۱۸هـ)، شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الكتاب والسنة وإجماع الصحابة، ج۸، ص۱۴۳۷، تحقيق: د. أحمد سعد حمدان، ناشر: دار طيبة ـ الرياض - ۱۴۰۲۲هـ

غرناطي كلبي مي نويسد:

(فخانتاهما) * قال ابن عباس خيانة امرأة نوح في أنها كانت تقول إنه مجنون وخيانة امرأة لوط بأنها كانت تخبر قومه بأضيافه إذا قدموا عليه وكانتا مع ذلك كافرتين وقيل خانتا بالزنا وأنكر ابن عباس ذلك وقال ما زنت امرأة نبي قط تنزيها من الله لهم عن هذا النقص.

ابن عباس در باره آيه «فخانتاهما» گفته: كه خيانت زن نوح اين بود كه به مردم مي گفت كه او ديوانه است و خيانت زن لوط نيز اين بود كه مردم را از وجود مهمانان آگاه كرد در آن هنگام كه آن ها وارد (خانه لوط) شدند. در عين حال هر دوي آن ها كافر بودند. برخي گفته اند كه مراد از خيانت «زنا» است، ابن عباس اين مطلب را منكر شده و گفته: هيچيك از زنان پيامبران هيچگاه زنا نكرده اند؛ چرا كه خداوند پيامبرانش را از چنين عيب و نقصي پاك كرده است.

الغرناطي الكلبي، محمد بن أحمد بن محمد (متوفاي۷۴۱هـ)، كتاب التسهيل لعلوم التنزيل، ج۴، ص۱۳۳، ناشر: دار الكتاب العربي ـ لبنان، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۹۸۳م.

تهمت هائي كه بزرگان اهل سنت به عائشه زده اند:

داستان افك و تهمت صحابه به عائشه (به نظر اهل سنت)

يكي از قضاياتي اهل سنت به عائشه نسبت داده و در حقيقت به او تهمت زده اند، داستان افك است. طبق آيه قرآن كريم، گروهي از صحابه به يكي از همسران رسول خدا تهمت فحشاء زده بودند كه رسول خدا از اين كار بسيار غمگين و ناراحت شد و خداوند آيه برائت همسر ايشان را نازل و قلب رسول خدا را شادمان كرد.

برخي از بزرگان عقيده دارند كه اين تهمت به ماريه قبطيه مادر ابراهيم عليه السلام توسط يكي ديگر از همسران آن حضرت زده شد و خداوند برائت ماريه را از اين اتهام نازل كرد.

ما اين مطلب را در آدرس ذيل به صورت كامل بررسي كرده ايم:

http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=۱۲۶۵

از آن جائي كه اين قضيه فضيلت بزرگي براي شخص تبرئه شده به حساب مي آمد، اهل سنت تلاش كردند كه اين ماجرا را به پاي عائشه بنويسند؛ همان طوري كه بسياري از فضائل و مناقب اهل بيت عليهم السلام را براي ديگران نقل كردند.

جالب اين است كه براي تثبيت اين مطلب چنان اغراق كردند و مطالب زشت و زننده را به آن افزودند كه عقل، انصاف و غيرت هيچ مسلماني نمي تواند آن را بپذيرد كه اگر اين مطالب ثابت شود، اصل عدالت، تقوي و كرامت رسول خدا از يك طرف و عدالت صحابه و ياران آن حضرت از طرف ديگر زير سؤال مي رود.

ما به مواردي به صورت اختصار اشاره مي كنيم:

صحابه، عائشه را سبّ كردند و به او تهمت زدند:

اهل سنت به عدالت تمام اصحاب رسول خدا صلي الله عليه وآله معتقد هستند و مي گويند همه آن ها بلا استثناء عادل هستند؛ اما مي بينيم كه همين افراد به عائشه تهمت زنا مي زنند و حتي او را سبّ مي كنند.

بخاري به نقل از خود عائشه مي نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم خَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَي عَلَيْهِ وَقَالَ مَا تُشِيرُونَ عَلَيَّ فِي قَوْمٍ يَسُبُّونَ أَهْلِي مَا عَلِمْتُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُوءٍ قَطُّ.

عائشه از رسول خدا (ص) روايت مي كند كه براي مردم سخنراني نمودند؛ پس ستايش و ثناي خداوند كرده و فرمودند: در مورد گروهي كه خانواده من (عائشه در قضيه افك) را دشنام مي دهند و من در گذشته از ايشان هيچ بدي نديده ام، چه نظري را به من پيشنهاد مي كنيد؟

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۶، ص۲۶۸۳، ح ۶۹۳۶، كِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَي « وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

صحابه، عائشه را متهم كردند!

بخاري، در باره كساني كه به عائشه تهمت زدند، مي نويسد:

وقال عُرْوَةُ أَيْضًا لم يُسَمَّ من أَهْلِ الْإِفْكِ أَيْضًا إلا حَسَّانُ بن ثَابِتٍ وَمِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ وَحَمْنَةُ بِنْتُ جَحْشٍ في نَاسٍ آخَرِينَ لَا عِلْمَ لي بِهِمْ غير أَنَّهُمْ عُصْبَةٌ كما قال الله تَعَالَي وَإِنَّ كِبْرَ ذلك يُقَالُ له عبد اللَّهِ بن أُبَيٍّ بن سَلُولَ.

عروه نقل مي كند كه كسي از اهل افك (تهمت زننده گان به عائشه) نام برده نشده؛ جز حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه و حمنة دختر جحش. مردم ديگري نيز بودند كه من چيزي نمي دانم؛ جز آنكه آن ها يك گروه (عصبه) بودند؛ همانگونه كه خداوند عزوجل فرموده است؛ اگر چه كسي كه اين قضيه را بزرگ جلوه داده، نامش عبد الله بن أبي سلول بوده.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۴، ص۱۵۱۸، ح۳۹۱۰، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب حديث الْإِفْكِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

اجراي حد قذف بر صحابه

در مصادر اهل سنت، رواياتي وارد شده است كه رسول خدا بعد از نزول آيه برائت عائشه، تهمت زنندگان را حد قذف زد؛ از جمله حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة و حمنة بن جحش.

قرطبي، مفسر پرآوازه اهل سنت در اين باره مي نويسد:

المشهور من الأخبار والمعروف عند العلماء أن الذي حد حسان ومسطح وحمنة ولم يسمع بحد لعبد الله بن أبي روي أبو داود عن عائشة رضي الله عنها قالت: لما نزل عذري قام النبي صلي الله عليه وسلم فذكر ذلك وتلا القرآن فلما نزل من المنبر أمر بالرجلين والمرأة فضربوا حدهم وسماهم: حسان بن ثابت ومسطح بن أثاثة وحمنة بنت جحش وفي كتاب الطحاوي ثمانين ثمانين قال علماؤنا وإنما لم يحد عبد الله بن أبي لأن الله تعالي قد أعد له في الآخرة عذابا عظيما فلو حد في الدنيا لكان ذلك نقصا من عذابه في الآخرة وتخفيفا عنه.

ديدگاه معروف علما اين است و روايات مشهور نيز دلالت كه رسول خدا، حسان، مسطح و حمنة را حد زده است و شنيده نشده است كه عبد الله بن أبي را نيز حد زده باشد.

ابوداود از عائشه نقل كرده است كه وقتي عذر (پاك بودن) من نازل شد، رسول خدا ايستاد، اين مطلب را ياد آور شد و قرآن خواند، وقتي از منبر پايين آمد، دستور داد كه دو مرد و يك زن را حد بزنند و حسان بن ثابت، مسطح بن أثاثة وحمنة بن ججش را نام برد.

در كتاب طحاوي آمده است كه به هر كدام هشتاد ضربه شلاق زدند، دانشمندان ما گفته اند كه عبد الله بن أبي را حد نزد؛ زيرا خداوند وعده داده است كه او را در آخرت عذاب سختي نمايد و اگر در اين دنيا حد زده مي شد، از عذاب قيامت او كاسته مي شود و تخفيفي براي او بود.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي۶۷۱هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج۱۲، ص۲۰۱، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

البته اين گفته او كه «چون قرار است در آخرت عبد الله بن أبي عذاب سختي شود؛ پس رسول خدا (ص ) او را حد نزده است» سخني است نسنجيده؛ زيرا پيامبر (ص) مامور به اجراي حدود الهي بودند و ترك حدود، خود يكي از گناهان كبيره است! و به همين جهت، پيامبر (ص) حتي رجم يهود را به خاطر زنا، ترك نكردند! چه رسد به يك منافق از مسلمانان!

بنابراين يا عبد الله بن أبي را نيز حد زده است كه اين وجه دليلي ندارد، يا او جزء تهمت زنندگان نبوده است؛ بلكه اهل سنت خواسته اند كه ثابت كنند كه تهمت زنندگان به عائشه منافق بوده اند نه از بزرگان اصحاب.

آلوسي نيز مي گويد:

وفي البحر أن المشهور حدّ حسان ومسطح وحمنة.

مشهور اين است كه رسول خدا (ص)؛ حسّان، مسطح و حمنته را حد زده است.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۱۸، ص۱۱۶، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و ابن حزم اندلسي مي گويد:

فَبَعْدَ نُزُولِ هذه الْآيَةِ جَلَدَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مِسْطَحَ بن أُثَاثَةَ وَحَسَّانَ بن ثَابِتٍ وَحَمْنَةَ بِنْتَ جَحْشٍ.

بعد از نزول اين آيه رسول خدا (ص)؛ مسطح بن أثاثه، حسّان بن ثابت، وحمنة بنت حجش را تازيانه زد.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاي۴۵۶هـ)، المحلي، ج۱۱، ص۱۳۰، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة ـ بيروت.

حسان بن ثابت، همان كسي است كه در زمان جاهليت شاعر انصار بود و در زمان اسلام «شاعر رسول الله» لقب گرفت.

بخاري در صحيح خود مي نويسد:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ حدثنا شُعْبَةُ عن عَدِيِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ رضي الله عنه قال قال النبي صلي الله عليه وسلم لِحَسَّانَ اهْجُهُمْ أو هَاجِهِمْ وَجِبْرِيلُ مَعَكَ.

براء بن عازب گفته است كه رسول خدا به حسّان گفت: هجو كن (جواب كساني را كه شعرهاي زشت در باره رسول خدا مي سرودند با شعر بده) جبرئيل با تو است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۳، ص۱۱۷۶، ح۳۰۴۱، كِتَاب بَدْءِ الْخَلْقِ، بَاب ذِكْرِ الْمَلَائِكَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و أبوداود در مسند خود نقل مي كند:

حدثنا محمد بن سُلَيْمَانَ الْمِصِّيصِيُّ لُوَيْنٌ ثنا بن أبي الزِّنَادِ عن أبيه عن عُرْوَةَ وَهِشَامٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَضَعُ لِحَسَّانَ مِنْبَرًا في الْمَسْجِدِ فَيَقُومُ عليه يَهْجُو من قال في رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم إِنَّ رُوحَ الْقُدُسِ مع حَسَّانَ ما نَافَحَ عن رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم.

عروه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا براي حسّان منبري در مسجد نهاده بود؛ پس او روي منبر مي نشست و كساني را كه پيامبر خدا را هجو كرده بودند، هجو مي كرد. پس رسول خدا (ص) فرمود: روح القدس (جبرئيل) با حسّان است، زماني كه از رسول خدا پشتيباني مي كرد.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي ۲۷۵هـ)، سنن أبي داود، ج۴، ص۳۰۴، ح۵۰۱۵، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي۷۴۲هـ)، تهذيب الكمال، ج۶، ص۲۱، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۰هـ - ۱۹۸۰م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي۸۵۲هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج۲، ص۶۴، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۲هـ ـ ۱۹۹۲م.

مسطح بن أثاثه نيز از كساني كه در جنگ بدر حضور داشته و همراه پدرش در همان سال هاي نخست ايمان آورده و قطعا جزء سابقون الأولون است؛ چناچه در صحيح بخاري آمده است:

بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ في الْجَامِعِ الذي وَضَعَهُ أبو عبد اللَّهِ علي حُرُوفِ الْمُعْجَمِ... مَعْنُ بن عَدِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ مِسْطَحُ بن أُثَاثَةَ بن عَبَّادِ بن الْمُطَّلِبِ بن عبد مَنَافٍ مِقْدَادُ بن عَمْرٍو الْكِنْدِيُّ....

باب نام هاي كساني از اهل بدر كه ابو عبد الله (بخاري) در كتاب الجامع (صحيح بخاري) به ترتيب حروف الفبا مرتب كرده است... معن بن عدي انصاري، مسطح بن أثاثة بن عباد بن المطلب بن عبد مناف، مقداد بن عمرو كندي و...

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۴، ص۱۴۷۷، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب تَسْمِيَةُ من سُمِّيَ من أَهْلِ بَدْرٍ...، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و ابن تيميه حراني مي نويسد:

فان الذين قذفوا عائشة أم المؤمنين كان فيهم مسطح بن اثاثة وكان من أهل بدر.

از كساني به عائشه تهمت زنا زدند، مسطح بن أثاثة بود كه او در جنگ بدر نيز حضور داشته است.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج۷، ص۴۸۷، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

ترديد رسول خدا (ص)، به پاكدامني عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براي تثبيت نزول آيه افك در باره عائشه، چنان در آن اغراق كرده و به قول معروف پيازداغش را زياد كرده اند كه حتي به رسول خدا صلي الله عليه وآله نيز تهمت زده اند كه آن حضرت نيز به عائشه اطمينان نداشت و حتي ايشان نيز اتهام به عائشه را باور كرده بود و مدام به عائشه مي گفت كه اگر اين كار را كرده اي، به من بگو تا از خداوند براي تو طلب استغفار كنم!!!.

يا عَائِشَةُ فإنه بَلَغَنِي عَنْكِ كَذَا وَكَذَا فَإِنْ كُنْتِ بَرِيئَةً فَسَيُبَرِّئُكِ الله وَإِنْ كُنْتِ أَلْمَمْتِ بشيء فَاسْتَغْفِرِي اللَّهَ وَتُوبِي إليه فإن الْعَبْدَ إذا اعْتَرَفَ بِذَنْبِهِ ثُمَّ تَابَ تَابَ الله عليه.

اي عايشه! از تو به من چنين و چنان رسيده (خبر رسيده كه مرتكب چنين گناهي شدي) پس اگر بي گناه باشي خدا تو را تبرئه خواهد كرد و اگر گناه كردي استغفار كن و به درگاه او توبه كن؛ چرا كه اگر بنده به گناه خود اعتراف و سپس به درگاه خدا توبه كند خدا او را مي بخشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا و ج۴، ص۱۷۷۴، ح۴۴۷۳، كتاب التفسير، بَاب قوله «لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و طبراني در معجم كبير خود نقل مي كند:

يا عَائِشَةُ!إن كُنْتِ فَعَلْتِ هذا الأَمْرَ فَقُولِي حتي اسْتَغْفِرَ اللَّهَ لَكِ. قالت: وَاللَّهِ لا أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ منه أَبَدًا إن كُنْتُ فَعَلْتُهُ فَلا غَفَرَ اللَّهُ لي.

اي عائشه! اگر تو اين كار را كرده اي (اگر زنا كرده اي) به من بگو تا براي تو از خداوند طلب بخشش كنم، عائشه گفت: به خدا سوگند هرگز از خداوند طلب بخشش نمي كنم، اگر انجام داده باشم، خدا مرا نبخشد.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، ج۲۳، ص۱۲۸، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ - ۱۹۸۳م.

وجاء في بعض الروايات: يا عائشة إن كنت فعلت هذا الأمر فقولي لي حتي أستغفر الله تعالي لك.

در برخي از روايات آمده است كه رسول خدا فرمود: اي عائشه! اگر تو اين كار را كرده اي (اگر زنا داده اي) به من بگو تا براي تو از خداوند طلب بخشش كنم.

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۱۸، ص۱۲۱، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

جالب است كه الباني وهابي با استناد به روايت بخاري كه پيش از اين گذشت، ارتكاب فحشاء را براي همسران انبياء عليهم السلام و رسول خدا صلي الله عليه وآله ممكن و آن ها را غير معصوم از چنين خطائي مي داند:

و قوله: «ألممت» قال الحافظ: أي وقع منك علي خلاف العادة، و هذا حقيقة الإلمام... قال الداوودي: أمرها بالاعتراف، و لم يندبها إلي الكتمان، للفرق بين أزواج النبي صلي الله عليه وسلم و غيرهنّ، فيجب علي أزواجه الاعتراف بما يقع منهنّ و لا يَكْتُمْنَه إياه، لأنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك بخلاف نساء الناس، فإنهن ندبن إلي الستر.

ثم تعقبه الحافظ نقلا عن القاضي عياض فيما ادعاه من الأمر بالاعتراف، فليراجعه من شاء، لكنهم سلموا له قوله: إنه لا يحل لنبي إمساك من يقع منها ذلك. و ذلك غيرة من الله تعالي علي نبيه صلي الله عليه وسلم، و لكنه سبحانه صان السيدة عائشة رضي الله عنها وسائر أمهات المؤمنين من ذلك كما عرف ذلك من تاريخ حياتهن، و نزول التبرئة بخصوص السيدة عائشة رضي الله عنها، وإن كان وقوع ذلك ممكنا من الناحية النظرية لعدم وجود نص باستحالة ذلك منهن، ولهذا كان موقف النبي صلي الله عليه وسلم في القصة موقف المتريث المترقب نزول الوحي القاطع للشك في ذلك الذي ينبئ عنه قوله صلي الله عليه وسلم في حديث الترجمة: «إنما أنت من بنات آدم، فإن كنت بريئة فسيبرئك الله، و إن كنت ألممت بذنب فاستغفري الله..»، و لذلك قال الحافظ في صدد بيان ما في الحديث من الفوائد: «و فيه أن النبي صلي الله عليه وسلم كان لا يحكم لنفسه إلا بعد نزول الوحي. نبه عليه الشيخ أبو محمد بن أبي جمرة نفع الله به ».

يعني أن النبي صلي الله عليه وسلم لم يقطع ببراءة عائشة رضي الله عنها إلا بعد نزول الوحي. ففيه إشعار قوي بأن الأمر في حد نفسه ممكن الوقوع.

حافظ (ابن حجر) در باره كلمه «الممت» گفته: يعني از تو كار خلاف عادت سر زده است، اين حقيقت المام است... داودي گفته: رسول خدا (ص) به عائشه دستور داد كه اعتراف كند و آن را كتمان ننمايد؛ چرا كه فرق است بين همسران رسول خدا و ديگر زنان، پس واجب است كه هركاري كه از زنان رسول خدا (ص) سر مي زند، اعتراف كنند و حق كتمان آن را ندارند؛ زيرا براي رسول خدا (ص) جايز نيست كه اعمال آن ها بگذرد؛ به خلاف ديگر زنان كه به آن ها دستور داده شده كارهاي كه از آن ها سرزده را بپوشانند.

حافظ (ابن حجر) در ادامه سخن قاضي عياض را نقل مي كند كه او ادعا كرده رسول خدا به عائشه دستور داد كه اعتراف نمايد اما از سوي ديگر علما اين سخن ابن حجر را نيز قبول كرده اند كه بر پيامبر (ص) جايز نيست، زني را كه زنا كرده است، در همسري خود نگاه دارد! (نشانگر تعارض بين اين دو سخن پيامبر است كه من براي تو استغفار مي كنم و نگران نباش و اينكه پيامبر بايد او را طلاق دهد) ولي خداوند همسران پيامبر و نيز بانو عائشه را از اين گناه حفظ كرد، همانطور كه هركس تاريخ را مطالعه كند و نزول آيه برائت براي عائشه را، اين مطلب را درك مي كند!

اگر چه وقوع اين عمل (فحشا) از ناحيه نظري ممكن است؛ چرا كه نصي وجود ندارد كه ثابت كند انجام فحشا براي آن ها محال است. از اين رو، رسول خدا در اين قضيه منتظر وحي بود كه شك او را در باره عائشه از بين ببرد و اين گفتار رسول خدا (ص) بر اين مطلب دلالت دارد كه فرمود: «تو فرزندي از فرزندان آدم هستي، اگر كاري نكرده باشي خداوند تو را تبرئه خواهد كرد، اگر خلافي از تو سرزده است، از خداوند طلب بخشش كن». از اين رو ابن حجر در صدد بيان فوائد اين حديث برآمده و گفته است: رسول خدا قلبا براي خودش حكم صادر نكرده بود؛ مگر بعد از نزول وحي، به اين مطلب را شيخ أبومحمد بن أبي حمزه اشاره كرده است.

يعني رسول خدا به پاكدامني عائشه اطمينان نداشت؛ مگر بعد از نزول وحي، در اين مطلب دلالت قوي دارد بر اين كه به خودي خود انجام اين كار (فحشا) براي زنان پيامبر امكان پذير است.

ألباني، محمّد ناصر (متوفاي۱۴۲۰هـ)، سلسة الأحاديث الصحيحة ، ج۶، ص ۲۶، ح۲۵۰۷، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

و سپس در ادامه به نقد كلام ابن كثير دمشقي كه قائل به عصمت همسران پيامبران از فحشا شده مي پردازد و با استناد به همين روايت بخاري و شكي كه رسول خدا به عائشه داشته است ، ثابت مي كند كه همسران پيامبران و از جمله عائشه از عمل فحشاء معصوم نبوده و براي آنان نيز ارتكاب چنين عملي ممكن بوده است.

مشورت رسول خدا (ص) با اصحاب در باره طلاق عائشه:

بخاري در صحيح خود نوشته است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله چنان اتهام به عائشه را باور كرده بود كه با اصحاب خود در باره طلاق دادن عائشه مشورت كرد. و جالب اين است كه ادعا مي كند اميرمؤمنان عليه السلام به طلاق دادن او رأي داد. وي به نقل از عائشه مي نويسد:

فقلت سُبْحَانَ اللَّهِ وَلَقَدْ يَتَحَدَّثُ الناس بهذا قالت فَبِتُّ اللَّيْلَةَ حتي أَصْبَحْتُ لَا يَرْقَأُ لي دَمْعٌ ولا أَكْتَحِلُ بِنَوْمٍ ثُمَّ أَصْبَحْتُ فَدَعَا رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم عَلِيَّ بن أبي طَالِبٍ وَأُسَامَةَ بن زَيْدٍ حين اسْتَلْبَثَ الْوَحْيُ يَسْتَشِيرُهُمَا في فِرَاقِ أَهْلِهِ فَأَمَّا أُسَامَةُ فَأَشَارَ عليه بِالَّذِي يَعْلَمُ في نَفْسِهِ من الْوُدِّ لهم فقال أُسَامَةُ: أَهْلُكَ يا رَسُولَ اللَّهِ ولا نَعْلَمُ والله إلا خَيْرًا وَأَمَّا عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فقال: يا رَسُولَ اللَّهِ لم يُضَيِّقْ الله عَلَيْكَ وَالنِّسَاءُ سِوَاهَا كَثِيرٌ.

عائشه گويد: گفتم: منزه است خدا! آيا مردم چنين سخناني گفته اند؟ عائشه مي گويد: از سر شب تا صبح بيدار بودم و اشك چشمانم قطع نمي شد و خوابم نمي برد، وقتي صبح شد، رسول خدا (ص)، علي بن أبي طالب و اسامة بن زيد را خواست، در آن هنگام كه هنوز وحي به تأخير افتاده بود، تا در باره جدائي و طلاق من مشورت كند، اسامة بن زيد به دوستي و علاقه اي كه رسول خدا به من داشت اشاره كرد و گفت: اي رسول خدا (ص) او خانواده تو است، به خدا سوگند كه ما جز خير از او چيز ديگري نديده ايم؛ اما علي بن طالب (ع) فرمود: اي رسول خدا! خداوند بر تو سخت نگرفته (دستت بسته نيست) زنان بسياري (براي ازدواج با تو) هستند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۲، ص۹۴۴، ح۲۵۱۸،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و طبراني در معجم كبير، سيوطي در الدر المنثور و آلوسي در تفسير خود مي نويسند:

فقال لِعَلِيٍّ: ما تَقُولُ في عَائِشَةَ؟ فَقَدْ أَهَمَّنِي ما قال الناس فيها. فقال له: يا رَسُولَ اللَّهِ قد قال الناس وقد حَلَّ لك طَلاقُهَا.

رسول خدا (ص) خطاب به علي عليه السلام فرمود: مردم در باره عائشه چه مي گويند، به درستي كه گفتار آن ها مرا غمگين كرده است، علي عليه السلام فرمود: اين پيامبر خدا! مردم چيزهائي مي گويند، خداوند طلاق او را برايت حلال كرده است.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، ج۲۳، ص۱۲۷، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء ـ الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ - ۱۹۸۳م؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۶، ص۱۴۹، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۹۹۳؛

الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج۱۸، ص۱۱۷، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

قهر يك ماهه رسول خدا (ص) با عائشه:

جالب است كه اهل سنت نقل كرده اند، رسول خدا چنان به عائشه بي اعتماد بود و چنان اتهام به او را باور كرده بود كه تا يك ماه با عائشه قهر كرد و با او سخن نگفت. بخاري در صحيح خود مي نويسد:

ولم يَجْلِسْ عِنْدِي مُنْذُ قِيلَ ما قِيلَ قَبْلَهَا وقد لَبِثَ شَهْرًا لَا يُوحَي إليه في شَأْنِي بِشَيْءٍ.

بعد از آن كه مردم آن مطالب را در باره من گفتند، رسول خدا پيش من نيامد (با من قهر بود) يكماه وحي به تأخير افتاد و چيزي در باره من نازل نشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۴، ص۱۵۲۰، ح۳۹۱۰، كتاب المغازي، بَاب حديث الْإِفْكِ و ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

تحليل عدم اعتماد رسول خدا (ص) به عائشه:

همان طور كه پيش از اين گفتيم، اهل سنت براي تثبيت اين فضيلت ساختگي براي عائشه، اين اغراق ها را نقل كرده اند وگرنه شأن رسول خدا صلي الله عليه وآله بسيار بالاتر از اين است كه به همسر خود بي اعتماد باشد و اتهام چند نفر (به قول اهل سنت چند منافق) را باور و حتي با همسرش يك ماه تمام قهر كند.

چگونه مي توان باور داشت كه رسول خدا به خاطر گفته كساني كه هيچ مدركي براي سخنان خود ندارند،به همسر خود شك كرده باشد؟

در حالي كه قرآن كريم صراحت دارد كه آن حضرت جز وحي سخن ديگري نمي گويد:

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَي. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي . النجم/۳ و ۴.

و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي گويد!. آنچه مي گويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست .

چگونه مي توان باور داشت كه پيام آور خدا قبل از نزول وحي و قبل از اطمينان از انجام عمل به همسر خود شك كرده باشد؟

آيا اين مطلب عدالت رسول خدا را زير سؤال نمي برد؟

متأسفانه اهل سنت حاضر هستند كه براي اثبات يك فضيلت براي عائشه، شخصيت و مقام رسول خدا را زير سؤال ببرند. و اين جاي تأسف بسيار دارد.

جالب است كه قرآن كريم به نقل از حضرت عيسي عليه السلام مي نويسد كه او از داخل خانه هاي مردم خبر مي داده است:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ. آل عمران/۴۹.

و از آنچه مي خوريد، و در خانه هاي خود ذخيره مي كنيد، به شما خبر مي دهم مسلماً در اينها، نشانه اي براي شماست، اگر ايمان داشته باشيد!.

چطور حضرت عيسي عليه السلام در درون خانه هاي مردم و آن چه آن ها مي خورند و ذخيره مي كنند، خبر مي دهد؛ اما رسول خدا از وضعيت و كردار همسرش بي خبر است و به گفته چند نفر منافق اعتماد و همسرش را متهم كرده و تا يك ماه با او قهر مي كند؟

خداوند صراحتا در آيه قرآن كريم از آگاه ساختن رسول خود از علم غيب سخن مي گويد، چگونه ممكن است كه از كردار و احوال همسر خود بي خبر باشد؟

عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَليَ غَيْبِهِ أَحَدًا. إِلَّا مَنِ ارْتَضيَ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا.الجن/۲۷.

داناي غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمي سازد، مگر رسولاني كه آنان را برگزيده و مراقبيني از پيش رو و پشت سر براي آنها قرار مي دهد.

پيامبري كه از فتح ايران و روم و به دست آوردن گنج هاي قيصر خبر مي دهد، چگونه ممكن است كه از احوال همسرش بي خبر باشد؟

بخاري در صحيح خود مي نويسد:

حدثني محمد بن الْحَكَمِ أخبرنا النَّضْرُ أخبرنا إِسْرَائِيلُ أخبرنا سَعْدٌ الطَّائِيُّ أخبرنا مُحِلُّ بن خَلِيفَةَ عن عَدِيِّ بن حَاتِمٍ قال بَيْنَا أنا عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَا إليه الْفَاقَةَ ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَا قَطْعَ السَّبِيلِ فقال يا عَدِيُّ هل رَأَيْتَ الْحِيرَةَ قلت لم أَرَهَا وقد أُنْبِئْتُ عنها قال فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ من الْحِيرَةِ حتي تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إلا اللَّهَ قلت فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيِّئٍ الَّذِينَ قد سَعَّرُوا الْبِلَادَ وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَي....

عدي بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا (ص) بوديم كه مردي آمد و از مشكلات و سختي ها شكايت كرد، پس شخص ديگري آمد و از راهزني شكايت نمود؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: آيا تا به حال حيره را ديده اي؟ گفتم: نديده ام؛ ولي برايم تعريف كرده اند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهي ديد زني در هودج از حيره براي طواف خانه كعبه حركت مي كند؛ در حالي كه از احد جز خدا نمي ترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طي كه سبب داغ شدن شهرها (نا امني شهرها) شده اند كجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولاني شود، فتح گنجهاي كسري را خواهي ديد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري،ج ۳، ص۱۳۱۶، ح۳۴۰۰، كِتَاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ في الْإِسْلَامِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

چگونه است كه عمر بن الخطاب از مدينه لشكريان مسلمان در ايران را در حال شكست خوردن مي بيند و از همان جا آن ها را هدايت مي كند؛ اما پيامبر خدا صلي الله عليه وآله از داخل خانه خود خبر ندارد و از كردار همسرش آگاه نيست؟

ابن تيميه حراني در منهاج السنة مي نويسد:

وروي ابن وهب عن يحيي بن أيوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جيشا وأمر عليهم رجلا يدعي سارية قال فبينا عمر يخطب في الناس فجعل يصيح علي المنبر يا سارية الجبل يا سارية الجبل قال فقدم رسول الجيش فسأله فقال يا أمير المؤمنين لقينا عدونا فهزمونا فإذا بصائح يا سارية الجبل يا سارية الجبل فأسندنا ظهورنا إلي الجبل فهزمهم الله فقيل لعمر بن الخطاب إنك كنت تصيح بذلك علي المنبر.

نافع از ابن عمر نقل كرده است كه عمر بن خطاب لشكري را براي جنگ فرستاد و فرماندهي آن را به سارية واگذار كرد، روزي عمر بر بالاي منبر خطبه مي خواند كه ناگهان فرياد زد: اي ساريه! به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. وقتي پيك لشكر آمد، از وضعيت لشكر از او سؤال كردند، گفت: با دشمن روبرو شديم، آن ها ما را شكست دادند، تا اين كه فريادي به گوش مان رسيد كه «اي ساريه به كوه پناه ببر»؛ پس ما نيز پشت مان را به كوه محكم كرديم و آن ها را شكست داديم، به عمر گفتند: اين تو بودي كه اين فرياد را از بالاي منبر سر دادي.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبوية، ج۶، ص۶۴، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۶هـ.

و ابن كثير سلفي مي نويسد:

وقد ذكرنا في سيرة عمر بن الخطاب رضي الله عنه أشياء كثيرة من مكاشفاته وما كان يخبر به من المغيبات كقصة سارية بن زنيم وما شاكلها ولله الحمد والمنة.

در باره عمر، مطالب زيادي از مكاشفات (معجزات) و اخبار غيبي او نقل شده است؛ همانند قصيه سارية بن زنيم و همانند، خداوند را به خاطر آن سپاسگذاريم.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، البداية والنهاية، ج۶، ص۲۰۱، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

ابن حجر هيثمي مي نويسد:

الفصل السابع في كراماته رضي الله عنه.

الأولي أخرج البيهقي وابو نعيم واللالكائي وابن الأعرابي والخطيب عن نافع عن ابن عمر بإسناد حسن قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعي سارية فبينا عمر رضي الله عنه يخطب جعل ينادي يا سارية الجبل ثلاثا ثم قدم رسول الجيش فسأله عمر فقال يا أمير المؤمنين هزمنا فبينا نحن كذلك إذ سمعنا صوتا ينادي يا سارية الجبل ثلاثا فأسندنا ظهرنا إلي الجبل فهزمهم الله قال قيل لعمر إنك كنت تصيح بذلك.

وذلك الجبل الذي كان سارية عنده بنهاوند من أرض العجم.

فصل هفتم در باره كرامات عمر:

اول: بيهقي، ابونعيم، لالكائي، ابن اعرابي و خطيب از نافع از ابن عمر با سند «حسن» نقل كرده اند كه عمر لشكري را به فرماندهي ساريه، عازم نبرد كرد، روزي ديديم كه عمر خطبه مي خواند كه ناگهان....

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۲۹۳، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي ـ كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۷هـ ـ ۱۹۹۷م.

و ابن حجر عسقلاني مي گويد:

وأخرجها البيهقي في الدلائل واللالكائي في شرح السنة والزين عاقولي في فوائده وابن الأعرابي في كرمات الأولياء من طريق بن وهب عن يحيي بن أيوب عن بن عجلان عن نافع عن بن عمر قال وجه عمر جيشا ورأس عليهم رجلا يدعي سارية... وهكذا ذكره حرملة في جمعة لحديث بن وهب وهو إسناده حسن.

بيهقي در دلائل، لالكائي در شرح السنة، و زين عاقولوي در فوائد، ابن اعرابي در كرامات الأولياء از طريق وهب از نافع از ابن عمر نقل كرده اند كه عمر... اين روايت را حرمله نيز در مجموعه حديث خود به همين صورت نقل كرده و سند آن «حسن» است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي۸۵۲هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج۳، ص۶، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۲هـ ـ ۱۹۹۲م.

از طرف ديگر علما و بزرگان اهل سنت نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله همان طوري كه از روبرو و با چشم سر مي ديد، از پشت سر نيز قادر بود كه اعمال و رفتار مردم را ببيند.

بخاري در صحيح خود مي نويسد:

عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال هل تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَا هُنَا فَوَاللَّهِ ما يَخْفَي عَلَيَّ خُشُوعُكُمْ ولا رُكُوعُكُمْ إني لَأَرَاكُمْ من وَرَاءِ ظَهْرِي.

پيامبر (ص) فرمود: آيا من را در مقابل خود اينجا مي بينيد؟ قسم به خدا خشوع و ركوع شما بر من پنهان نيست! من شما را از پشت سر خويش مي بينم!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۱، ص۱۶۱، ح۴۰۸، كتاب الصلاة، بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس في إِتْمَامِ الصَّلَاةِ وَذِكْرِ الْقِبْلَةِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

و در صحيح مسلم آمده است كه آن حضرت فرمود:

إني والله لَأُبْصِرُ من وَرَائِي كما أُبْصِرُ من بَيْنِ يَدَيَّ.

سوگند به خدا! كه من همانطور كه از پيش رويم را مي بينم، پشت سرم را نيز مي بينم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۱، ص۳۱۹، ح۴۲۳، كتاب الصلاة، باب الأَمْرِ بِتَحْسِينِ الصَّلاَةِ وَإِتْمَامِهَا وَالْخُشُوعِ فِيهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

پيامبري كه از اعمال مردم پشت سر خود با خبر است، چگونه از درون خانه خود و وضعيت همسرش آگاه نيست و به همسرش اطمينان ندارد؟

به نظر مي رسد كه اهل سنت اين مطالب را فقط براي تثبيت مطلب جعل كرده اند و به قول معروف خواسته اند پيازداغش را زيادتر كنند تا مردم بيشتر باور نمايند، غافل از اين كه با ده ها روايت ديگر در تضاد و غير قابل پذيرش است.

پدر و مادر عائشه نيز اتهام به او را باور كرده بودند:

بخاري در صحيح خود مي نويسد كه ابوبكر و ام رمان، پدر و مادر عائشه نيز سخن تهمت زنندگان را باور و حتي تصديق كرده بودند. وي در صحيح خود به نقل از عائشه مي نويسد كه او خطاب به پدر و مادرش اين چنين گفته است:

إني والله لقد عَلِمْتُ أَنَّكُمْ سَمِعْتُمْ ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس وَوَقَرَ في أَنْفُسِكُمْ وَصَدَّقْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ قلت لَكُمْ إني بَرِيئَةٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إني لَبَرِيئَةٌ لَا تُصَدِّقُونِي بِذَلِكَ وَلَئِنْ اعْتَرَفْتُ لَكُمْ بِأَمْرٍ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي بَرِيئَةٌ لَتُصَدِّقُنِّي والله ما أَجِدُ لي وَلَكُمْ مَثَلًا إلا أَبَا يُوسُفَ إِذْ قال «فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ علي ما تَصِفُونَ».

به خدا سوگند مي دانم كه شما اين تهمت را شنيده ايد، و به آن اطمينان كرده و اين مطالب را تصديق كرده ايد، اگر بگويم: من مرتكب اين گناه نشده ام، خداوند مي داند كه من مرتكب نشده ام (سودي ندارد) شما سخنم را باور و مرا تصديق نخواهيد كرد؛ اما اگر به انجام آن اعتراف كنم؛ در حالي كه انجام نداده ام، مرا تصديق و اين مطلب را باور مي كنيد. هيچ مثلي را براي خود و شما نمي يابم جز كلام پدر يوسف كه گفت: (فصبر جميل والله المستعان علي ما تصفون).

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۲، ص۹۴۵، ح۲۵۱۸،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

ديگر همسران رسول خدا (ص) نيز عائشه را متهم كرده بودند:

بخاري در صحيح خود مي نويسد كه حتي ديگر امهات المؤمنين نيز عائشه را متهم به اين عمل كرده بودند. وي به نقل از عائشه مي نويسد:

فقلت ائْذَنْ لي إلي أَبَوَيَّ قالت وأنا حِينَئِذٍ أُرِيدُ أَنْ أَسْتَيْقِنَ الْخَبَرَ من قِبَلِهِمَا فَأَذِنَ لي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَأَتَيْتُ أَبَوَيَّ فقلت لِأُمِّي ما يَتَحَدَّثُ بِهِ الناس فقالت يا بُنَيَّةُ هَوِّنِي علي نَفْسِكِ الشَّأْنَ فَوَاللَّهِ لَقَلَّمَا كانت امْرَأَةٌ قَطُّ وَضِيئَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ يُحِبُّهَا وَلَهَا ضَرَائِرُ إلا أَكْثَرْنَ عليها.

به رسول خدا (ص) گفتم: به من اجازه بده تا به خانه پدر و مادرم بروم و هدف من اين بود كه به خبرهاي كه از آن ها به من رسيده بود، مطمئن شوم، رسول خدا (ص) اجازه داد، پيش پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: مردم چه مي گويند؟ مادرم گفت: نگران مباش، زني را كه شوهرش او را دوست دارد، هووهايش زياد در باره او سخن مي گويند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۲، ص۹۴۴، ح۲۵۱۸،كتاب الشهادات، بَاب تَعْدِيلِ النِّسَاءِ بَعْضِهِنَّ بَعْضًا، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

از ديدگاه ما نقل چنين مطالبي، بي احترامي به همسران رسول خدا و در نتيجه بي احترامي به خود آن حضرت است؛ اما اهل سنت در مصادر متعدد شان به منظور اثبات اين مطلب كه آيه اي در قرآن كريم در شأن عائشه نازل شده است، حاضر شده اند كه اين تهمت ها را به همسر رسول خدا و خود حضرت بزنند و عاقبت و نتيجه آن هرچه باشد، براي اهل سنت تفاوتي نمي كند؛ چرا كه آن ها براي آن اثبات و جعل فضيلت براي عائشه از هر چيز ديگري مهم تر است.

نقل روايات شرم آور بر زبان عائشه:

رابطه هر زني با شوهرش از محرمانه ترين مسائلي است كه هيچ كس نبايد از آن آگاه شود. اين مسأله حتي در جوامع غير مسلمان نيز رعايت مي شود و امري است كه فطرتا تمامي انسان ها همانند رازي محرمانه آن را حفظ مي كنند.

اما متأسفانه اهل سنت مطالبي از ام المؤمنين عائشه نقل كرده اند كه به هيچ وجه با موقعيت او سازگاري ندارد و در حقيقت آبروي رسول خدا صلي الله عليه وآله را نشانه رفته است.

متأسفانه برخي از فرقه ها و علماي اهل سنت براي اين كه بتوانند اعتقادات، افكار و فتواهاي خود را تثبيت كنند و آن را به كرسي بنشانند، رواياتي را از زبان همسران رسول خدا و به ويژه عائشه در تأييد افكار خود نقل كرده اند؛ در حالي كه عقل هيچ انساني نمي تواند بپذيرد كه همسر رسول خدا مطالبي را كه عرق شرم از پيشاني هر مسلمان با غيرتي سرازير مي كند؛ آن هم با مردان نامحرم در ميان گذاشته باشد و اسرار خصوصي خود و رسول خدا صلي الله عليه وآله فاش ساخته باشد.

ما به تعدادي از اين روايات اشاره مي كنيم و قضاوت را به عهده خوانندگان منصف و واقع بين مي گذاريم.

باكره بودن زنان در بهشت و گفتار خجالت آور عائشه:

يكي از مسائلي كه به كرات در روايات آمده است، باكره بودن زنان در بهشت است كه آن ها بعد از هر بار نزديكي دوباره به حالت اول بازخواهند گشت. رسول خدا صلي الله عليه وآله وقتي اين مطلب را براي اصحاب نقل مي كند و عائشه اين مطلب را مي شنود، سخني مي گويد كه عرق شرم از هر پيشاني هر انساني جاري مي شود؛ البته گفتگو در باره اين مطالب بين زن و شوهر هيچ اشكالي ندارد؛ اما نقل آن در كتاب هاي روائي، تفسير، لغت و... آن هم از زبان همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله امر قبيحي است كه غيرت هر مسلماني را به جوش مي آورد.

قرطبي مفسر شهير اهل سنت در تفسير خود مي نويسد:

وقال المسيب بن شريك: قال النبي (ص) في قوله «إنا أنشأناهن إنشاء» [ الآية ] قال: «هن عجائز الدنيا أنشأهن الله خلقا جديداً كلما أتاهن أزواجهن وجدوهن أبكارا» فلما سمعت عائشة ذلك قالت: واوجعاه فقال لها النبي (ص): «ليس هناك وجع».

مسيب بن شريك مي گويد: رسول خدا در باره آيه «إنا انشأناهن إنشاء» فرمود: مقصود از آن پيرزن هائي كه در قيامت به آن ها آفرينش جديدي داده مي شود كه هر وقت شوهرانشان با آن ها نزديكي كنند، آن ها را باكره خواهند يافت. وقتي عائشه اين مطلب را شنيد، گفت: واي از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) به او فرمود: در آن جا دردي نيست.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي۶۷۱هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج۱۷، ص۲۱۱، ناشر: دار الشعب - القاهرة؛

البغدادي الشهير بالخازن، علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم (متوفاي۷۲۵هـ )، تفسير الخازن المسمي لباب التأويل في معاني التنزيل، ج۷، ص۱۹، ناشر: دار الفكر ـ بيروت / لبنان ـ ۱۳۹۹هـ ـ ۱۹۷۹م؛

ابن عادل الدمشقي الحنبلي، ابوحفص عمر بن علي (متوفاي بعد ۸۸۰ هـ)، اللباب في علوم الكتاب، ج۱۸، ص۴۰۱، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۹ هـ ـ ۱۹۹۸م؛

الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاي۸۷۵هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج۹، ص۲۱۰، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت؛

الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاي۴۲۷هـ)، الكشف والبيان، ج۹، ص۲۱۰، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۲هـ-۲۰۰۲م.

زمخشري، اديب، لغت شناس و مفسر پرآوازه اهل سنت در تفسير خود و زيعلي، يكي ديگر از بزرگان اهل سنت در تخريج الآثار مي نويسند:

أنّ أمّ سلمة رضي الله عنها سألته عن قول الله تعالي: «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ» فقال: «يا أم سلمة هنّ اللواتي قبضن في دار الدنيا عجائز شمطا رمصا، جعلهنّ الله بعد الكبر «أَتْرَاباً» علي ميلاد واحد في الاستواء، كلما أتاهنَّ أزواجهنّ وجدوهنّ أبكارا؛ فلما سمعت عائشة رضي الله عنها ذلك من رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت: واوجعاه فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: (ليس هناك وجع).

ام سلمه كه خداوند از او راضي باد، از رسول خدا (ص) در باره آيه «إنا أنشأناهن» سؤال كرد، آن حضرت فرمود: اي ام سلمه! منظور از آن زناني هستند كه در حال پيري، موسفيد و غير باكره از دنيا مي روند كه خداوند آن ها را در آن دنيا باكره و بر آفرينش واحد و يكسان (هميشه باكره) قرار مي دهد؛ به طوري كه هر وقت شوهرانشان با آن ها نزديكي مي كنند، آن ها را باكره مي يابند، وقتي عائشه اين مطلب را از رسول خدا (ص) شنيد، گفت: واي از مصيبت درد كشيدن! رسول خدا (ص) فرمود: در آن جا دردي نيست.

الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي۵۳۸هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج۴، ص۴۶۰، ح۱۱۲۲، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي؛

الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاي۷۶۲هـ)، تخريج الأحاديث والآثار الواقعة في تفسير الكشاف للزمخشري، ج۳، ص۴۰۵؛ ج۳، ص۴۰۶، تحقيق: عبد الله بن عبد الرحمن السعد، ناشر: دار ابن خزيمة ـ الرياض، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۴هـ.

آيا واقعا عائشه اين مطلب را گفته است؟ اگر هم گفته باشد، چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت آن را به تفصيل در كتاب هاي خود نقل كرده اند؟ هدف آن ها از انتشار گفتگوي محرمانه رسول خدا و همسرش چه بوده است؟

رسول خدا (ص) در حال روزه، زبان عائشه را مي مكيد:

امام احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله در مسند خود به نقل از أبي يحيي انصاري كه بي ترديد با عائشه نامحرم بوده است نقل مي كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا محمد بن دِينَارٍ عن سَعْدِ بن أَوْسٍ عن مِصْدَعٍ أبي يحيي الأنصاري عن عَائِشَةَ ان رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم كان يُقَبِّلُهَا وهو صَائِمٌ وَيَمُصُّ لِسَانَهَا قلت سَمِعْتَهُ من سَعْدِ بن أَوْسٍ قال نعم.

از ابويحيي انصاري از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) او را در حالي كه روزه دار بود، مي بوسيد و زبانش را مي مكيد. عفان مي گويد: به محمد بن دينار گفتم كه اين روايت را از سعد بن أوس شنيده اي؟ گفت: آري.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل،ج ۶، ص۱۲۳، ح۲۴۹۶۰، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

و ابن خزيمه نيز همين مطلب را در صحيح خود نقل كرده است:

حدثنا بشر بن معاذ العقدي حدثنا محمد بن دينار الطاحي حدثنا سعد بن أوس عن مصدع أبي يحيي عن عائشة أن رسول الله صلي الله عليه وسلم كان يقبلها وهو صائم ويمص لسانها.

از ابويحيي از عائشه نقل شده است كه رسول خدا در حالي كه روزه داشت، عائشه را مي بوسيد و زبانش را مي مكيد.

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي۳۱۱هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج۳ ص۲۴۶، ح۲۰۰۳، تحقيق: د. محمد مصطفي الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت - ۱۳۹۰هـ - ۱۹۷۰م.

چه كسي باور مي كند كه همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله با نامحرمان نشسته باشد و چنين مطالبي را كه اسرار بين او و پيامبر خدا بوده است، نقل كرده باشد؟

انتشار محرمانه ترين اسرار رسول خدا (ص) و عائشه:

محمد بن ادريس شافعي، رئيس شافعي ها در كتاب اختلاف الحديث اين گونه مي نويسد:

أخبرنا الثقة عن الأوزاعي عن عبد الرحمن بن القاسم عن أبيه أو عن يحيي بن سعيد عن القاسم عن عائشة قالت إذا التقي الختانان فقد وجب الغسل فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

قاسم از عائشه نقل مي كند كه گفت: وقتي دو ختنه گاه (زن و مرد) با يكديگر ملاقات كنند، غسل واجب مي شود، من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي ۲۰۴هـ)، اختلاف الحديث، ج۱، ص۴۹۳، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۵هـ - ۱۹۸۵م

احمد بن حنبل، رئيس مذهب حنابله و ابن ماجه قزويني در سنن خود، اين روايت را با كمي اختلاف به اين صورت نقل كرده اند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِي ثنا الْوَلِيدُ بن مُسْلِمٍ ثنا الأوزاعي قال حدثني عبد الرحمن بن الْقَاسِمِ عن أبيه عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلي الله عليه وسلم قالت إذا جَاوَزَ الْخِتَانُ الْخِتَانَ فَقَدْ وَجَبَ الْغُسْلُ فَعَلْتُهُ أنا وَرَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَاغْتَسَلْنَا.

از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل شده است كه گفت: هر وقت ختنه گاه (مرد) از ختنه گاه (زن) عبور كرد، غسل واجب مي شود، من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۱۶۱، ح۲۵۳۲۰، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۹۹، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر ـ بيروت.

جالب اين است كه برخي از فقهاي اهل سنت، با استناد به همين روايت، فتوا داده اند:

كما أخذ الفقهاء في التقاء الختانين بحديث عائشة وقولها: فعلته أنا ورسول الله فاغتسلنا.

چنانچه فقها به در باره وجوب غسل با التقاء ختانين، به حديث عائشه و اين گفته او كه «من و رسول خدا (ص) انجام داديم و سپس غسل كرديم» استناد كرده اند.

الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي۴۵۰هـ)، الحاوي الكبير في فقه مذهب الإمام الشافعي وهو شرح مختصر المزني، ج۱۱، ص۴۶۶، تحقيق الشيخ علي محمد معوض ـ الشيخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۹ هـ -۱۹۹۹م.

و ابن حبان در صحيح خود روايت شرم آور ديگري را به عائشه نسب مي دهد:

أَخْبَرَنَا الْقَطَّانُ بِالرَّقَّةِ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنِ الأَوْزَاعِيِّ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّهَا سُئِلَتْ عَنِ الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ فَلا يُنْزِلُ الْمَاءَ قَالَتْ فَعَلْتُهُ أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَاغْتَسَلْنَا مِنْهُ جَمِيعًا.

از عائشه سؤال شد كه مردي با همسرش نزديكي مي كند؛ اما انزالي صورت نمي گيرد، تكليف او چيست؟ عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هر دويمان غسل كرديم.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي۳۵۴ هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج۳، ص۴۵۸، ح۱۱۸۵، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۱۴هـ ـ ۱۹۹۳م.

و جالب اين است أبو الحسن آمدي نقل مي كند كه عمر كسي را فرستاد تا در باره اين مسأله از عائشه سؤال كنند، عائشه نيز جواب داد كه من و رسول خدا اين كار را انجام داده و سپس غسل كرديم!!!!

وأما من جهة الإجماع فما روي عن الصحابة أنهم لما اختلفوا في الغسل من غير إنزال أنفذ عمر إلي عائشة رضي الله عنها وسألها عن ذلك فقالت فعلته أنا ورسول الله واغتسلنا فأخذ عمر والناس بذلك.

اما از جهت اجماع: از صحابه نقل شده است كه وقتي آن ها در باره نزديكي بدون انزال اختلاف كردند، عمر شخصي را پيش عائشه فرستاد و در باره اين حكم از او سؤال كرد، عائشه گفت: من و رسول خدا اين كار را انجام داديم و هر دويمان غسل كرديم؛ پس عمر و مردم سخن عائشه را پذيرفتند.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي ۶۳۱هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج۱، ص۲۳۳، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۴هـ.

جاي سؤال دارد كه چرا عمر بن الخطاب اين سؤال را از دختر خود حفصه كه با عمر محرم بوده است نمي پرسد؟ آيا حفصه همسر پيامبر نبود؟ چرا از عائشه سؤال مي كند؟

و در جاي ديگر همين روايت را اين چنين تكرار مي كند:

وعملهم بأجمعهم في الرجوع عن سقوط فرض الغسل بالتقاء الختانين بقول عائشة فعلته أنا ورسول الله صلي الله عليه وسلم واغتلسنا.

تمام صحابه در باره عدم وجوب غسل با فرض برخورد دو ختنه گاه، از سخن خود برگشتند، در آن هنگام كه عائشه گفت: من و رسول خدا (ص) اين كار را انجام داديم و سپس هردويمان غسل كرديم.

الآمدي، ابوالحسن علي بن محمد (متوفاي ۶۳۱هـ)، الإحكام في أصول الأحكام، ج۲، ص۷۷، تحقيق: د. سيد الجميلي، ناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۴هـ.

و مسلم نيشابوري كه انگار خجالت كشيده است كه اين مطالب را از زبان عائشه نقل كند، از خود رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است:

حدثنا هَارُونُ بن مَعْرُوفٍ وَهَارُونُ بن سَعِيدٍ الْأَيْلِيُّ قالا حدثنا بن وَهْبٍ أخبرني عِيَاضُ بن عبد اللَّهِ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ عن أُمِّ كُلْثُومٍ عن عَائِشَةَ زَوْجِ النبي صلي الله عليه وسلم قالت إِنَّ رَجُلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم عن الرَّجُلِ يُجَامِعُ أَهْلَهُ ثُمَّ يُكْسِلُ هل عَلَيْهِمَا الْغُسْلُ وَعَائِشَةُ جَالِسَةٌ فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم إني لَأَفْعَلُ ذلك أنا وَهَذِهِ ثُمَّ نَغْتَسِلُ.

جابر بن عبد الله از ام كلثوم از عائشه همسر رسول خدا (ص) نقل كرده است كه گفت: مردي از رسول خدا سؤال مي كند در باره زني كه با همسرش نزديكي مي كند؛ اما در ادامه كسل مي شود (انزال صورت نمي گيرد) آيا بر هر دوي آن ها غسل واجب است؟ در حالي كه عائشه در مجلس بود، رسول خدا (ص) به عائشه اشاره كرد و فرمود: من و اين زن (عائشه) اين كار را انجام داديم و سپس غسل كرديم.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۱، ص۲۷۲، ح۳۵۰، كِتَاب الْحَيْضِ، بَاب نَسْخِ الْمَاءُ من الْمَاءِ وَوُجُوبِ الْغُسْلِ بِالْتِقَاءِ الْخِتَانَيْنِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا يك مسلمان با غيرت مي تواند تصور كند كه رسول خدا كه باغيرت ترين مرد عالم است، در حضور همسر خود، با مردان نامحرم از اسرار خصوصي خود صحبت و به همسر خود اشاره كند كه من و او اين كارها را انجام داده و سپس غسل كرده ايم؟

آيا علماي اهل سنت، اتفاقاتي را كه بين آن ها و همسرانشان اتفاق افتاده است ، با مردان نامحرم نقل مي كنند؟

پيامبر خدا با عائشه بازي مي كرد

محمد بن اسماعيل بخاري، در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن اين چنين با آبروي رسول خدا و همسر او بازي مي كند:

حدثنا مُحَمَّدٌ أخبرنا أبو مُعَاوِيَةَ حدثنا هِشَامٌ عن أبيه عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كنت أَلْعَبُ بِالْبَنَاتِ عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم وكان لي صَوَاحِبُ يَلْعَبْنَ مَعِي فَكَانَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم إذا دخل يَتَقَمَّعْنَ منه فَيُسَرِّبُهُنَّ إلي فَيَلْعَبْنَ مَعِي.

از عائشه نقل شده است كه گفت: من با دختران در محضر رسول خدا (ص) بازي مي كردم، دوستاني داشتم كه با هم همبازي بودند، هر وقت وارد مي شد، مرا از آن بين انتخاب مي كرد، دختركان را مي فرستاد و سپس با من بازي مي كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۵، ص۲۲۷۰، ح۵۷۷۹، كِتَاب الْأَدَبِ، بَاب الِانْبِسَاطِ إلي الناس، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

زنان در قيامت برهنه محشور مي شوند:

بخاري در روايت ديگر از عائشه نقل مي كند:

حدثنا قَيْسُ بن حَفْصٍ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا حَاتِمُ بن أبي صَغِيرَةَ عن عبد اللَّهِ بن أبي مُلَيْكَةَ قال حدثني الْقَاسِمُ بن مُحَمَّدِ بن أبي بَكْرٍ أَنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم تُحْشَرُونَ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا قالت عَائِشَةُ فقلت يا رَسُولَ اللَّهِ الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلي بَعْضٍ فقال الْأَمْرُ أَشَدُّ من أَنْ يُهِمَّهُمْ ذَاكِ.

از عائشه نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: شما در حالي وارد محشر مي شويد كه پا برهنه و بي لباس و وامانده از هر گونه پيوند و تبار هستيد، عائشه گفت: پس من گفتم: اين رسول خدا (ص) آيا زن و مرد به يكديگر نگاه خواهند كرد؛ پس رسول خدا (ص) فرمود: وضعيت قيامت سخت تر از آن است كه مردم به فكر اين چيزها باشند.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۵، ص۲۳۹۱، ح۶۱۶۲، كِتَاب الرِّقَاقِ، بَاب كَيْفَ الْحَشْرُ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ ـ ۱۹۸۷.

پيامبر در حال روزه، عائشه را مي بوسيد:

و احمد بن حنبل در مسند خود، مي نويسد:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا سَعْدُ بن إبراهيم عن طَلْحَةَ عن عَائِشَةَ قالت أَهْوَي إِلَيَّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم ليقبلني فقلت اني صَائِمَةٌ قال وأنا صَائِمٌ قالت فَأَهْوَي الي فقبلني.

طلحه از عائشه نقل كرده است كه رسول خدا (ص) به طرف مي آمد تا مرا ببوسد؛ پس من گفتم كه روزه دارم، آن حضرت فرمود كه من هم روزه دار هستم. عائشه مي گويد: رسول خدا (ص) جلو آمد و مرا بوسيد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۱۳۴، ح۲۵۰۶۶، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

و در روايت ديگر نقل مي كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عَفَّانُ قال ثنا أبو عَوَانَةَ قال ثنا مُطَرِّفٌ عن عَامِرٍ عن مَسْرُوقٍ قال قالت عَائِشَةُ ان كان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لَيَظَلُّ صَائِماً ثُمَّ يُقَبِّلُ ما شَاءَ من وجهي حتي يُفْطِرَ.

مسروق از عائشه نقل مي كند كه رسول خدا دائما روزه بود، سپس هر جائي از صورتم را كه مي خواست مي بوسيد تا افطار مي كرد.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۱۰۱، ح۲۴۷۴۳، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

ابن خزيمه همين روايت را با طول و تفصيل بيشتر نقل كرده است:

ابن خزيمة السلمي النيسابوري، أبو بكر محمد بن إسحاق بن خزيمة (متوفاي۳۱۱هـ)، صحيح ابن خزيمة، ج۳، ص۲۴۶، ح۲۰۰۱، تحقيق: د. محمد مصطفي الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت - ۱۳۹۰هـ - ۱۹۷۰م.

و ابن أبي الدنيا همين مطلب را نقل و سپس مي گويد:

حديث صحيح.

إبن أبي الدنيا القرشي البغدادي، ابوبكر عبد الله بن محمد بن عبيد (متوفاي۲۸۱هـ)، العيال، ج۲، ص۱۳۴، ح۵۶۵، تحقيق: د نجم عبد الرحمن خلف، ناشر: دار ابن القيم ـ السعودية ـ الدمام، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۰هـ ـ ۱۹۹۰م.

ابن منده اصفهاني نيز بعد از نقل اين روايت مي گويد:

اسناده حسن والحديث صحيح.

ابن منده الأصفهاني، أبو عمرو عبد الوهاب بن محمد بن إسحاق بن محمد بن منده (متوفاي۴۷۵هـ)، الفوائد لإبن منده، ج۱، ص۴۹، تحقيق: مسعد عبد الحميد، ناشر: دار الصحابة للتراث ـ طنطا، الطبعة الأولي، ۱۴۱۲هـ

همين روايات را ديگر علماي اهل سنت نيز نقل كرده اند كه ما به اختصار به چند مورد اشاره مي كنيم:

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي ۳۸۵هـ)، سنن الدارقطني، ج۱، ص۱۳۵، ح۶، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶م.

الطحاوي الحنفي، ابوجعفر أحمد بن محمد بن سلامة (متوفاي۳۲۱هـ)، شرح معاني الآثار، ج۲، ص۹۳، تحقيق: محمد زهري النجار، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۳۹۹م؛

الحنبلي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عبد الهادي (متوفاي۷۴۴هـ)، تنقيح تحقيق أحاديث التعليق، ج۱، ص۱۴۶، تحقيق: أيمن صالح شعبان، ناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۹۹۸م.

هرچند كه بوسيدن همسر، امري است طبيعي؛ اما نقل آن توسط يك زن بيوه براي نامحرمان عملي است زشت و زننده.

رسول خدا (ص) ران عائشه برهنه مي كرد و صورتش را بر آن مي نهاد:

أبي داود سجستاني در سنن خود و ابن كثير دمشقي در تفسير خود نقل مي كنند:

حدثنا عبد اللَّهِ بن مَسْلَمَةَ ثنا عبد اللَّهِ يَعْنِي بن عُمَرَ بن غَانِمٍ عن عبد الرحمن يَعْنِي بن زِيَادٍ عن عُمَارَةَ بن غُرَابٍ أن عَمَّةً له حَدَّثَتْهُ أنها سَأَلَتْ عَائِشَةَ قالت إِحْدَانَا تَحِيضُ وَلَيْسَ لها وَلِزَوْجِهَا إلا فِرَاشٌ وَاحِدٌ قالت أُخْبِرُكِ بِمَا صَنَعَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم دخل فَمَضَي إلي مَسْجِدِهِ قال أبو دَاوُد تَعْنِي مَسْجِدَ بَيْتِهِ فلم يَنْصَرِفْ حتي غَلَبَتْنِي عَيْنِي وَأَوْجَعَهُ الْبَرْدُ فقال ادْنِي مِنِّي فقلت إني حَائِضٌ فقال وَإِنْ اكْشِفِي عن فَخِذَيْكِ فَكَشَفْتُ فَخِذَيَّ فَوَضَعَ خَدَّهُ وَصَدْرَهُ علي فَخِذِي وَحَنَيْتُ عليه حتي دَفِئَ وَنَامَ.

عمارة بن غراب از عمه خودش نقل مي كند كه از عائشه سؤال كردم: برخي از ما وقتي حيض مي شود، فقط يك رخت خواب براي خود و همسرش دارد (چه كار كند؟). عائشه گفت: بگذاريد از كاري كه رسول خدا كرد براي شما بگويم، روزي رسول خدا (ص) بر من وارد شد و به محل سجده خود (ابوداود گفته منظور محل نماز آن حضرت در خانه اش بوده)، برنگشت تا خواب بر من غلبه كرد، و رسول خدا نيز سردش شد، پس به من گفت: به من نزديك شود، من گفتم: من حيض هستم، پس گفت: پس رانت را برهنه كن، من رانم را برهنه كردم؛ پس آن حضرت گونه و سينه اش بر ران من گذاشت، من دلم به حالش سوخت تا اين كه گرم شد و خواب رفت.

السجستاني الأزدي، سليمان بن الأشعث ابوداود (متوفاي ۲۷۵هـ)، سنن أبي داود، ج۱، ص۷۰، ح۲۷۰، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي۷۷۴هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج۱، ص۲۶۰، ناشر: دار الفكر ـ بيروت - ۱۴۰۱هـ.

هرچند كه سند اين روايت مشكل دارد؛ اما سؤال ما اين است كه چرا دانشمندان و بزرگان اهل سنت اين مطالب را كه از خصوصي ترين اسرار پيامبر خدا صلي الله عليه وآله به شمار مي رود، در صحيح ترين كتاب هاي خود نقل كرده اند؟

و دار قطني در سنن خود مي نويسد:

أخبرنا عبد الله بن محمد بن عبد العزيز نا داود بن رشيد نا علي بن هاشم نا حريث عن عامر عن مسروق عن عائشة قالت ربما أغتسل رسول الله صلي الله عليه وسلم من الجنابة ولم أغتسل بعد فجائني فضممته إلي وأدفيته.

مسروق از عائشه نقل مي كند كه هر وقت رسول خدا (ص) از جنابت غسل مي كرد و من هنوز غسل نكرده بودم، پيش من مي آمد؛ پس من او را در برمي گرفتم و با رواندازم مي پيچاندم تا گرم شود.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاي ۳۸۵هـ)، سنن الدارقطني، ج۱، ص۱۴۳، ح۳۴، تحقيق: السيد عبد الله هاشم يماني المدني، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت ـ ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶م.

تحليل روايات:

يا للعجب!!! آيا واقعا عائشه اين مطالب را كه خصوصي ترين اسرار پيامبر خدا بوده، با مردان نامحرم در ميان گذاشته است؟

اين مطلب را در جمع تعدادي زيادي از اصحاب نقل كرده يا در حضور يكي از آن ها بوده است؟

اگر واقعا عائشه چنين كاري كرده باشد، بايد براي مظلوميت رسول خدا صلي الله عليه وآله خون گريه كرده كه بيوه جوان او در ميان مردان نامحرم حاضر مي شده و نهفته ترين اسرارش را كه بين هر زن و شوهري وجود دارد، با نامحرمان در ميان گذاشته است.

اگر هدف عائشه از نقل اين مسائل، بيان فعل معصوم كه حجت قاطع در مسائل فقهي بر جواز و عدم حرمت است ، بوده، فقط كافي بود كه بگويد اين كار جايز است يا نيست، مسلمانان نيز با توجه به رابطه او با رسول خدا، طبيعتا مي پذيرفتند؛ اما چه ضرورتي داشت كه خصوصي ترين اسرار رسول خدا را نيز با نامحرمان در ميان بگذارد؟

اگر مثلا از «التقاء ختانين» و «جماع بدون انزال» سؤال مي شد، مي توانست حكم شرعي آن را بيان كند و بگويد كه اين كار نياز به غسل دارد، يا حديثي از زبان پيامبر گرامي بيان كند تا آبروي رسول خدا بازيچه قرار نگيرد؛ اما چه ضرورتي داشت كه در حضور نامحرم بگويد كه من و رسول خدا اين كار را كرده و سپس هر دو با هم غسل كرديم؟

يا شايد اهل سنت گمان كرده اند كه نقل اين مسائل كه بين عائشه و رسول خدا اتفاق افتاده، فضيلت و منقبت عظيمي براي او است كه بايد همه مردم جهان از آن با خبر شوند؟ غافل از اين كه اين مسائل بين تمام زن و شوهرهاي عالم اتفاق مي افتد و بين رسول خدا و ديگران همسران او نيز اتفاق افتاده است.

به همين جهت بايد براي دانشمندان، بزرگان و ائمه اهل سنت، تأسف خورد كه چرا به همسر رسول خدا چنين تهمت هائي را زده و با آبروي اشرف مخلوقات خداوند بازي كرده اند.

اگر چنين رواياتي در منابع شيعه نقل مي شد، آقايان اهل سنت و به ويژه وهابي ها چه برخوردي مي كردند؟ آيا به كمتر از ويران كردن آسمان بر سر شيعه بسنده مي كردند؟

آيا اعلام انزجار و تنفر از كساني كه خصوصي ترين اسرار خانه رسول خدا را نقل مجالس و محافل خود كرده اند، بر مسلمانان با غيرت واجب نيست؟

طبيعي است كه مسائلي همچون بوسيدن، مكيدن زبان، برهنه كردن ران و گذاشتن گونه و صورت بر آن، جماع بدون انزال و مسائلي از اين دست، بين هر زن و شوهري اتفاق مي افتد؛ اما آيا سخن گفتن از آن با نامحرمان و گفتگو در باره آن در مجالس و محافل، شرم آور نيست؟

آيا اگر همسران كساني كه اين مطالب را نقل كرده اند، همين عمل را مرتكب مي شدند، بازهم اين مردان با غيرت! تحمل و به آن مباهات مي كردند؟

پرواضح است كه اين مسائل بين تمامي پيامبران و همسران آن ها و نيز بين رسول خدا صلي الله عليه وآله و تمام همسران او اتفاق افتاده است. همه اين ها مسائل عادي و از عادات بشر است و بين هر زن و شوهري اتفاق مي افتد؛ اما چرا اين مطالب فقط از زبان عائشه نقل شده است؟ چرا از زبان هيچ يك از همسران پيامبران در طول تاريخ نقل نشده است؟ چرا از زبان حضرت خديجه، ام سلمه، زينب بنت حجش و... نقل نشده است؟

آيا جز فضيلت تراشي براي عائشه، دليل ديگري مي توان براي آن جست؟

اتهام غسل كردن عائشه در مقابل برادر رضاعي خويش!

طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلي الله عليه وآله حتي از ورود برادر رضاعي عائشه به خانه عائشه ناراحت مي شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است:

حَدَّثَنَا هَنَّادُ بْنُ السَّرِيِّ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ أَشْعَثَ بْنِ أَبِي الشَّعْثَاءِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ مَسْرُوق، قَالَ قَالَتْ عَائِشَةُ دَخَلَ عَلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَعِنْدِي رَجُلٌ قَاعِدٌ فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِ وَرَأَيْتُ الْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ أَخِي مِنَ الرَّضَاعَةِ. قَالَتْ فَقَالَ «انْظُرْنَ إِخْوَتَكُنَّ مِنَ الرَّضَاعَةِ فَإِنَّمَا الرَّضَاعَةُ مِنَ الْمَجَاعَةِ».

از مسروق نقل شده است كه عائشه گفت: رسول خدا (ص) بر من وارد شد؛ در حالي مردي پيش من نشسته بود، اين مطلب بر آن حضرت گران آمد؛ تا جائي كه آثار خشم را در صورتش ديدم. عائشه گفت كه به آن حضرت گفتم: اي رسول خدا! او برادر رضاعي من است، پس آن حضرت فرمود: برادران رضاعي خود را ببيند؛ شير دادن فقط براي نجات از گرسنگي است.

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۲ ص۱۰۷۸، ح۱۴۵۵، كِتَاب الرِّضَاعِ، بَاب إنما الرَّضَاعَةُ من الْمَجَاعَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

حال در بعضي از كتب اهل سنت روايتي ذكر شده است كه مي گويد عائشه بعد از رحلت رسول خدا (ص) در مقابل برادر رضاعي خويش غسل كرده است!

ابن وهب، عن أسامة بن زيد، أن محمد بن إبراهيم بن الحارث التيمي حدثه، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن، قالَ: دخلت علي عائشة، فقلت لها: كيف غسل رسول الله من الجنابة؟ فقالت: أدخل معك يا ابن أخي رجلاً من بني أبي القعيس ـ من بني أخيها من الرضاعة -، فأخبر أبا سلمة بما تصنع، فأخذت إناء فأكفأته ثلاث مرات علي يدها، قبل أن تدخل يدها فيهِ، فقالَ: صبت علي يدها من الإناء يا أبا سلمة ثلاث مرات قبل أن تدخل يدها. فقالت: صدق، ثم مضمضت واستنثرت، فقالَ: هي تمضمض وتستنثر. فقالت: صدق، ثم غسلت وجهها ثلاث مرات، ثُمَّ حفنت علي رأسها ثلاث حفنات، ثم قالت بيدها في الإناء جميعاً، ثم نضحت علي كتفيها ومنكبيها، كل ذَلِكَ تقول إذا أخبر ابن أبي القعيس ما تصنع: صدق. خرجه بقي بن مخلد وابن جرير الطبري. وهذا سياق غريب جداً. وأسامة بن زيد الليثي، ليس بالقوي. وهذه الرواية تدل علي أن ابن أخيها من الرضاعة اطلع علي غسلها، وهذا يتوجه علي قول من أباح للمحرم أن ينظر إلي ما عدا ما بين السرة والركبة، وهو قول ضعيف شاذ

از ابي سلمة بن عبد الرحمن روايت شده است كه گفت به نزد عايشه رفتم و به او گفتم: پيامبر صلي الله عليه وآله چگونه از جنابت غسل مي كرد؟

او گفت: اي فرزند برادرم، مردي از بني ابي القعيس ـ از فرزندان برادر رضاعي عايشه- را به همراه خود بياور تا به ابا سلامه خبر دهد كه چه مي كند! پس مشتي از آب را با دست خويش گرفت و سه بار بر روي دست خويش ريخت قبل از آنكه دست خويش را وارد ظرف كند، آن شخص نيز چنين به اباسلمه گفت؛ عايشه (براي اينكه ابا سلمة از سخن اين شخص مطمئن شود) سخن او را تاييد كرد! سپس آب را مضمضه كرد و بيرون ريخت؛ و آن شخص نيز براي اباسلمه نقل كرده و عائشه نيز تاييد كرد؛ سپس صورت خويش را سه بار شست؛ سپس سه بار آب را به روي سر خويش ريخت؛ سپس تمام دو دست خويش را وارد ظرف كرد؛ سپس آب را بر روي دو كتف و شانه خويش ريخت! و در همه اين بخش ها وقتي ابن ابي القعيس به اباسلمه خبر مي داد، عايشه مي گفت راست گفت!

اين روايت بسيار عجيب است! اسامة بن زيد ليثي قوي نيست!

و اين روايت نشان مي دهد كه فرزند برادر رضاعي عايشه، نحوه غسل كردن او را ديده است! و اين نظر تنها طبق نظر كساني قابل توجيه است كه مي گويند شخص محرم، مي تواند به غير از ما بين ناف و زانوي زنان محرم خويش نگاه كند! و اين نظر ضعيف و شاذي است!

ابن رجب البغدادي، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاي۷۹۵هـ)، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج۱، ص۲۴۹، تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزي ـ السعودية / الدمام، الطبعة: الثانية، ۱۴۲۲هـ.

اگر چه سند اين روايت، ضعيف است! اما اگر يك عالم شيعي اين روايت را در كتاب خويش نقل كرده بود، چه در مورد او گفته مي شد؟! خود قضاوت كنيد!

اتهام جنب شدن مردان در خانه عائشه

يكي از اتهاماتي كه اهل سنت به عائشه همسر رسول خدا زده اند، اين است كه برخي از مردان وارد خانه عائشه مي شدند و شب در آن جا مي ماندند و صبح در حالي كه محتلم شده بودند، غسل مي كردند. همانطور كه در مورد قبل نيز گفتيم، طبق نص صريح روايت مسلم، رسول خدا صلي الله عليه وآله حتي از ورود برادر رضاعي عائشه به خانه عائشه ناراحت مي شد و به خاطر آن بر عائشه خشمگين شده است!

از اين روايت استفاده مي شود كه ورود مردان و حتي برادر رضاعي عائشه به خانه او جايز نبوده و عائشه حق نداشته است كه مردان را به خانه خود راه دهد؛ حال سؤال اين جا است كه اين مردان نامحرم در خانه عائشه كه در آن زمان بيوه و جوان بوده است، چه مي كرده اند؟

چرا شب در خانه عائشه مانده اند تا در آن جا محتلم شوند؟

ما به چند نمونه از مرداني كه به خانه عائشه وارد، شب در آن جا مانده و محتلم شده اند، اشاره مي كنيم:

عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ

مسلم نيشابوري در صحيح خود مي نويسد كه عبد الله بن شهاب خولاني از كساني است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

وحدثنا أَحْمَدُ بن جَوَّاسٍ الْحَنَفِيُّ أبو عَاصِمٍ حدثنا أبو الْأَحْوَصِ عن شَبِيبِ بن غَرْقَدَةَ عن عبد اللَّهِ بن شِهَابٍ الْخَوْلَانِيِّ قال كنت نَازِلًا علي عَائِشَةَ فَاحْتَلَمْتُ في ثَوْبَيَّ فَغَمَسْتُهُمَا في الْمَاءِ...

از عبد الله بن شهاب خولاني نقل شده است كه من بر خانه عائشه وارد شدم؛ پس در لباس خود محتلم شدم و سپس لباسم در آب فروبردم...

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۱، ص۲۳۹ ح ۲۹۰، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

هَمَّامِ بن الحرث

ابوداود سجستاني در سنن خود كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي رود، مي نويسد كه همام بن الحرث نيز از كساني است كه در خانه عائشه محتلم شده است:

حدثنا حَفْصُ بن عُمَرَ عن شُعْبَةَ عن الْحَكَمِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث أَنَّهُ كان عِنْدَ عَائِشَةَ رضي الله عنها فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ....

از همام بن حرث نقل شده است كه او در نزد عائشه بود كه محتلم شد؛ پس كنيزي او ديد كه اثر جنابت را از لباسش مي شويد....

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي ۲۷۵هـ)، سنن أبي داود، ج۱، ص۱۰۱، ح۳۷۱، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.

مردي از قبيله نخع

احمد بن حنبل مي نويسد كه مردي از قبيله نخع بر عائشه وارد و در خانه او محتلم شد:

ان رَجُلاً مِنَ النخغ كان نَازِلاً علي عَائِشَةَ فَاحْتَلَمَ فَأَبْصَرَتْهُ جَارِيَةٌ لِعَائِشَةَ وهو يَغْسِلُ أَثَرَ الْجَنَابَةِ من ثَوْبِهِ أو يَغْسِلُ ثَوْبَهُ....

مردي از قبيله نخع بر عائشه وارد و سپس محتلم شد؛ پس كنيز عائشه او در حال شستن اثر جنابت ديد...

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۱۲۵، ح۲۴۹۸۳، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

مردي گمنام

مسلم نيشابوري در روايت ديگر مي نويسد كه مردي در خانه عائشه محتلم شد؛ اما از بردن نام او خودداري كرده است:

وحدثنا يحيي بن يحيي أخبرنا خَالِدُ بن عبد اللَّهِ عن خَالِدٍ عن أبي مَعْشَرٍ عن إبراهيم عن عَلْقَمَةَ وَالْأَسْوَدِ أَنَّ رَجُلًا نَزَلَ بِعَائِشَةَ فَأَصْبَحَ يَغْسِلُ ثَوْبَهُ فقالت عَائِشَةُ: إنما كان يُجْزِئُكَ إن رَأَيْتَهُ أَنْ تَغْسِلَ مَكَانَهُ...

ابومشعور از علقمه و أسود نقل كرده است كه مردي بر عائشه وارد (و جنب شد) صبح در حال شستن لباسش بود كه عائشه به او گفت: همين كه جاي مني را بشويي كفايت مي كند....

النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۱، ص۲۳۸ ح۲۸۸، كِتَاب الطَّهَارَةِ، بَاب حُكْمِ الْمَنِيِّ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

مهمان عائشه كه ملحفه زرد بر روي خود انداخته بود

ترمذي در مسند خود مي نويسد كه مهماني در خانه عائشه وارد شد، عائشه ملحفه زردي بر روي او انداخت و او در خواب محتلم شد:

حدثنا هَنَّادٌ حدثنا أبو مُعَاوِيَةَ عن الْأَعْمَشِ عن إبراهيم عن هَمَّامِ بن الحرث قال ضَافَ عَائِشَةَ ضَيْفٌ فَأَمَرَتْ له بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ فَنَامَ فيها فَاحْتَلَمَ فَاسْتَحْيَا أَنْ يُرْسِلَ بها وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ فَغَمَسَهَا في الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بها فقالت عَائِشَةُ لِمَ أَفْسَدَ عَلَيْنَا ثَوْبَنَا إنما كان يَكْفِيهِ أَنْ يَفْرُكَهُ بِأَصَابِعِهِ وَرُبَّمَا فَرَكْتُهُ من ثَوْبِ رسول اللَّهِ e بِأَصَابِعِي قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

همام بن حرث گفت: شخصي مهمان عائشه شد، عائشه دستور داد كه ملحفه زردي بر روي او بيندازند، پس مهمان خوابيد و محتلم شد؛ مرد خجالت كشيد كه ملحفه را بفرستد؛ در حالي كه اثر جنابت در آن ديده مي شود؛ پس آن را در آب فرو كرد؛ سپس آن را فرستاد. پس عائشه گفت: لباس ما را از بين بردي، كافي بود كه اثر جنابت را با ناخن هاي مي خراشيدي؛ گاهي من آن را از لباس رسول خدا (ص) با انگشتانم مي تراشيدم. ابوعسي (ترمذي) گويد: اين روايت «حسن» و «صحيح» است.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي ۲۷۹هـ)، سنن الترمذي، ج۱، ص۱۹۹، ح۱۱۶، كِتَاب أبواب الطَّهَارَةِ، بَاب ما جاء في الْمَنِيِّ يُصِيبُ الثَّوْبَ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت.

آيا واقعا عائشه بعد از رسول خدا مردان را به خانه خود راه مي داده و آن ها شب در خانه او كه در آن زمان بيوده بوده مي مانده اند و محتلم مي شده اند؟

اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، بايد به مظلوميت پيامبر (ص) گريه كرد كه چگونه همسر او با سفارشات پيامبر خدا مخالفت و مردان نامحرم را به خانه خود راه مي داده است.

اما اگر واقعيت نداشته، چرا اهل سنت چنين تهمت هاي زشت را به همسر رسول خدا زده و اين مطالب را در صحيح ترين كتاب هاي خود نقل كرده اند؟

عائشه به خواهرش دستور مي داد به مرداني كه او دوست دارد بر او وارد شوند، شير دهد:

يكي از مسائل بسيار زشتي كه به عائشه نسبت داده شده است و عقل و شعور هر انساني؛ حتي آن ها كه كافر هستند آن را تقبيح مي كند، مسأله شيرخوردن مردان از زنان و محرم شدن آنان به يكديگر است.

اين مطلب به صورت گسترده در كتاب هاي اهل سنت به عائشه نسبت داده شده است كه عائشه دوست داشت مرداني بر او وارد شوند و با او همنشين باشند؛ اما از آن جائي كه آن ها نامحرم بودند و ممكن بود كه با مخالفت و تقبيح مردم و اصحاب روبرو شود، به خواهر خود دستور مي داد كه به اين مردان شير دهد تا آن ها به او و خود عائشه محرم شوند!!

احمد بن حنبل و أبو عوانه در مسند شان نقل مي كنند:

كانت عَائِشَةُ تَأْمُرُ أَخَوَاتِهَا ان يُرْضِعْنَ من أَحَبَّتْ عَائِشَةُ ان يَرَاهَا وَيَدْخُلَ عليها وان كان كَبِيراً خَمْسَ رَضَعَاتٍ ثُمَّ يَدْخُلُ عليها وَأَبَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَسَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلي الله عليه وسلم ان يُدْخِلْنَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَداً مِنَ الناس حتي يَرْضَعَ في الْمَهْدِ.

عائشه، به خواهرانش دستور مي داد به مرداني كه او دوست دارد آن ها را ببيند و بر او وارد شوند، پنج بار شير دهد؛ اگر چه مردان بزرگ باشند، سپس بر او وارد شوند؛ اما ام سلمه و ساير زنان پيامبر (ص) با اين كار مخالف بودند كه با اين نوع شير خوردن، احدي بر آن ها وارد شود؛ مگر اين كه در گهواره شيرخورده باشند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۶، ص۲۷۰، ح۲۶۳۷۳، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاي۳۱۶هـ)، مسند أبي عوانة، ج۳، ص۱۲۲، ناشر: دار المعرفة - بيروت؛

السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاي ۲۷۵هـ)، سنن أبي داود، ج۲، ص۲۲۳، ح۲۰۶۱، كِتَاب النِّكَاحِ، بَاب فِيمَنْ حَرَّمَ بِهِ، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر؛

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي۳۶۰هـ)، مسند الشاميين، ج۴، ص۱۹۲، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۵هـ - ۱۹۸۴م؛

الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاي۴۸۸هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم،ج ۴، ص۱۹۲، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم ـ لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۲۳هـ ـ ۲۰۰۲م؛

المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاي۶۲۰هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج۸، ص۱۴۲، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۵هـ.

ابن حجر عسقلاني بعد از نقل اين روايت مي گويد:

وإسناده صحيح وهو صريح فأي ظن غالب وراء هذا والله سبحانه وتعالي أعلم وفي الحديث أيضا جواز دخول من اعترفت المرأة بالرضاعة معه عليها وأنه يصير أخا لها وقبول قولها فيمن اعترفت به وأن الزوج يسأل زوجته عن سبب إدخال الرجال بيته والاحتياط في ذلك والنظر فيه.

سند اين روايت صحيح و معناي صريحي دارد؛ پس چه گماني برتر از اين وجود دارد؛ خداوند پاك و بلند مرتبه بهتر مي داند. همچنين اين حديث دلالت دارد بر جواز وارد شدن كساني كه زنان اعتراف كنند با آن ها شير خورده اند و آن ها برادر او مي شوند و گفته اين زنان كه به اين مطلب اعتراف كنند، پذيرفته مي شود. و نيز دلالت مي كند بر اين كه شوهر مي تواند از زنش از دليل وارد شدن مردان به خانه اش سؤال كنند و در اين باره احتياط نمايند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج۹، ص۱۴۹، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

الباني وهابي، بعد از نقل اين روايت مي گويد:

والسياق لمالك، وظاهر إسناده الارسال، ولكنه في حكم الموصول، فإنه عند الآخرين عن عروة عن عائشة. وزاد أبو داود: " وأم سلمة ". وصحح إسناده الحافظ (۹/۱۲۲) وكذا رواه النسائي كما يأتي، ولم يسقه البخاري والنسائي بتمامه، وإنما دون قوله: أرضعيه... القصة. ولفظه في أوله كما أورده المصنف. وقد أخرج القصة وحدها مسلم (۴/۱۶۸ ـ ۱۶۹) وابن ماجة (۱۹۴۳) والدارمي (۲/۱۵۸) وأحمد أيضا (۶/۲۵۵) من طرق أخري عن عائشة.

اين روايت را مالك نقل كرده و ظاهرا سند مرسل است؛ ولي اين مرسل در حكم موصول است؛ چرا كه ديگران همين روايت را از عروه از عائشه نقل كرده اند و ابوداود روايت از ام سلمه نيز نقل كرده است. ابن حجر عسقلاني گفته كه سند اين روايت صحيح است، همچنين اين روايت را نسائي نقل كرده است؛ اما بخاري و نسائي به صورت كامل نقل نكرده اند و جمله «ارضعيه...» را تا آخر داستان نقل نكرده اند و اولش به همان صورتي نقل كرده اند كه در كتاب المصنف آمده است. همچنين اين داستان را مسلم، ابن ماجه، دارمي و احمد با سند هاي ديگر از عائشه نقل كرده اند.

ألباني، محمد ناصر (متوفاي۱۴۲۰هـ)، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج۶ ص ۲۶۴، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت ـ لبنان، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۵ ـ ۱۹۸۵ م.

محمد بن ادريس شافعي در كتاب الأم و مالك بن أنس در كتاب الموطأ و ابن حبان بستي در صحيح خود مي نويسند:

فَكَانَتْ تَأْمُرُ أُخْتَهَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَبَنَاتِ أَخِيهَا يُرْضِعْنَ لها من أَحَبَّتْ أَنْ يَدْخُلَ عليها من الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وأبي سَائِرُ أَزْوَاجِ النبي صلي اللَّهُ عليه وسلم أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِنَّ بِتِلْكَ الرَّضَاعَةِ أَحَدٌ من الناس.

عائشه به خواهرش ام كلثوم و دختران برادرش دستور مي داد مراداني را كه او دوست بر او وارد شوند، شير دهد؛ اما ساير زنان رسول خدا اجازه نمي دادند كه با اين نوع شيرخوردن كسي بر آن ها وارد شوند.

الشافعي، ابوعبد الله محمد بن إدريس (متوفاي ۲۰۴هـ)، الأم، ج۵، ص۲۸، ناشر: دار المعرفة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۳۹۳هـ.

مالك بن أنس ابوعبدالله الأصبحي (متوفاي۱۷۹، موطأ الإمام مالك، ج۲، ص۶۰۵، تحقيق محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي ـ مصر.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي۳۵۴ هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج۱۰، ص۲۸، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة ـ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۱۴هـ ـ ۱۹۹۳م.

آيا واقعا عائشه دوست داشت كه مردان نامحرم بر او وارد شوند و اين علاقه به حدي بود كه به خواهرش دستور مي داد به اين مردان بزرگ سال شير دهد تا آن ها به عائشه محرم و اين رابطه ها مستحكمتر شود؟

با اين كه گذشت كه رسول خدا از ورود برادر رضاعي عائشه بر او خشمگين شده بود و عائشه را از اين كار باز داشته بود؛ اما چرا عائشه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله بر خلاف گفته آن حضرت عمل كرده است؟

و اگر اين مطلب واقعيت ندارد، چرا ائمه و بزرگان اهل سنت آن را با آب و تاب فراوان نقل كرده اند؟ چرا به همسر رسول خدا صلي الله عليه وآله چنين تهمت زشتي زده اند؟

ما انتظار داريم كه علما و دانشمندان اهل سنت جوابگوي اين مسائل باشند و ذهن جوانان سني را از اين شبهات پاكسازي نمايند.

اتهام برخي از دانشمندان اهل سنت به زنان ساير پيامبران:

متأسفانه برخي از دانشمندان سني همسران حضرت نوح و حضرت لوط عليهما السلام را متهم به فحشاء كرده اند، بي آنكه توجه نمايد اين اتهام مستقيما به آبروي خود آن پيامبران بزرگ الهي ضربه مي زند و مقام و منزلت آن بزرگواران را زير سؤال مي برد.

محمد بن جرير طبري در تفسير خود چندين روايت در اين زمينه نقل كرده است:

حدثني محمد بن عمرو قال ثنا أبو عاصم قال ثنا عيسي عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال تبين لنوح أنه ليس بابنه.

حدثني المثني قال ثنا أبو حذيفة قال ثنا شبل عن بن أبي نجيح عن مجاهد فلا تسألن ما ليس لك به علم قال بين الله لنوح أنه ليس بابنه

حدثني المثني قال ثنا إسحاق قال ثنا عبد الله عن ورقاء عن بن أبي نجيح عن مجاهد مثله.

حدثنا القاسم قال ثنا الحسين قال ثني حجاج عن بن جريج عن مجاهد مثله.

قال بن جريج في قوله ونادي نوح ابنه قال ناداه وهو يحسبه أنه ابنه وكان ولد علي فراشه.

از مجاهد در باره آيه «فَلا تَسْئَلْنِ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم؛ از سر ناآگاهي از من چيزي مخواه » سؤال شد، جواب داد: براي نوح مشخص شد كه او پسرش نيست.

ابن جريج در باره آيه « وَ نادي نُوحٌ ابْنَهُ؛ نوح پسرش را صدا زد» نقل شده است كه گفت: او خيال مي كرد كه اين فرزند پسر او است؛ در حالي كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زماني كه همسر او بوده، از شخص ديگري باردار شده بود).

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي۳۱۰)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج۱۲، ص۵۰، ناشر: دار الفكر، بيروت - ۱۴۰۵هـ

ابن أبي حاتم نيز در تفسير خود روايتي را در اين زمينه نقل كرده است:

۱۰۸۹۶ حدثنا الحسن بن عرفة ثنا علي بن ثابت الجزري عن جعفر بن برقان عن ثابت بن الحجاج الكلابي في قول الله: ونادي نوح ابنه قال: ولد علي فراشه.

از ثابت بن حجاج كلابي در باره آيه « وَنادي نُوحٌ ابْنَهُ» نقل شده است كه آن فرزند در خانه نوح متولد شد.

إبن أبي حاتم الرازي، عبد الرحمن بن محمد بن إدريس (متوفاي۳۲۷هـ)، تفسير ابن أبي حاتم، ج۶، ص۲۰۳۴، تحقيق: أسعد محمد الطيب، ناشر: المكتبة العصرية ـ صيدا.

والثاني أنه ولد علي فراشه من لغير رشدة ولم يكن ابنه روي ابن الأنباري باسناده عن الحسن أنه قال لم يكن ابنه إن امرأته فجرت وعن الشعبي قال لم يكن ابنه إن امرأته خانته وعن مجاهد نحو ذلك وقال ابن جريج ناداه نوح وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد علي فراشه.

ديدگاه دوم اين است كه اين فرزند در زماني كه آن زن، همسر نوح بوده، از شخص ديگري و نامشروع متولد شده و در حقيقت فرزند نوح نبوده، ابن انباري با سند خود از حسن (بصري) نقل كرده است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش فاحشه بود، و از شعبي نقل شد است كه او فرزند نوح نبود؛ بلكه زنش به آن حضرت خيانت كرد و از مجاهد نيز همانند آن نقل شده است، ابن جريج در باره «ناداه نوح» گفته كه نوح خيال مي كرد كه آن فرزند، پسر او است؛ در حالي كه در خانه او متولد شده بود (زنش در زماني كه همسر او بوده، از شخص ديگري باردار شده بود).

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج۴، ص۱۱۳، ناشر: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۴هـ.

قرطبي، مفسر شهير اهل سنت نيز همين مطلب را از ابن جريج نقل كرده است:

وقال بن جريج: ناداه وهو يحسب أنه ابنه وكان ولد علي فراشه وكانت امرأته خانته فيه ولهذا قال: فخانتاهما.

نوح خيال مي كرد كه آن پسر، فرزند او است؛ در حالي كه فقط در خانه او متولد شده بود، زنش به آن حضرت خيانت كرد و به همين خاطر خداوند فرموده است كه «فخانتاهما؛ آن دو زن به آن دو پيامبر (نوح و لوط) خيانت كردند».

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي۶۷۱هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج۹، ص۴۶، ناشر: دار الشعب - القاهرة.

أبوجعفر نحاس همين مطلب را از حسن بصري و مجاهد نقل كرده است:

قال الحسن: لم يكن ابنه وإنما ولد علي فراشه فنسب إليه.

وقال مجاهد: ليس هو ابنه، ويبين ذلك قول الله تبارك وتعالي فلا تسألني ما ليس لك به علم.

حسن (بصري) گفته: آن پسر، فرزند نوح نبود؛ بلكه فقط در خانه او متولد شده بود؛ پس به او نسبت داده شد. مجاهد گفته: آن پسر، فرزند او نبود؛ خداوند با آيه «فلا تسألني ما ليس لك به علم» اين مطلب را بيان كرده است.

النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي۳۳۸هـ)، معاني القرآن الكريم، ج۳، ص۳۵۱، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القري ـ مكة المرمة، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۹هـ.

ابن عطيه اندلسي در تفسير خود مي نويسد:

وأن امرأته الكافرة خانته فيه هذا قول الحسن وابن سيرين وعبيد بن عمير.

زن نوح، كافر بود و به آن حضرت خيانت كرد، اين ديدگاه حسن (بصري) ابن عسير و عبيد بن عمير است.

الأندلسي، ابومحمد عبد الحق بن غالب بن عطية (متوفاي۵۴۶هـ)، المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز، ج۳، ص ۱۷۶، تحقيق: عبد السلام عبد الشافي محمد، ناشر: دار الكتب العلمية ـ لبنان، الطبعة: الاولي، ۱۴۱۳هـ- ۱۹۹۳م.

نتيجه:

به اتفاق تمام علماي شيعه و اكثر علماي اهل سنت تمام زنان پيامبران، حتي آن ها كه طبق نص صريح قرآن كريم كافر بوده اند، از اتهام فحشاء مبرا هستند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت