درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۲۴۹ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »حضرت زهرا (س) | تعداد بازدید: ۷۳۴ |
طبق روايت شيعيان، حضرت زهرا رضي الله عنها پس از بازگشت از مسجد و ايراد خطبه در آنجا به علي رضي الله عنه عتاب نمودند كه شما مانند جنين در خانه نشسته اي و آن ها حق من و تو را غصب كردند. مگر شما معتقد نيستيد كه فاطمه زهرا معصوم است، آيا يك معصوم با معصوم ديگر دعوا ميكند؟ فَلَمَّا اسْتَقَرَّتْ بِهَا الدَّارُ، قَالَتْ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَعليه السلام يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْكَ السَّلامُ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِينِ، وَقَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِينِ، نَقَضْتَ قَادِمَةَ الْأَجْدَلِ، فَخَانَكَ رِيشُ الْأَعْزَلِ، هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نَحِيلَةَ أَبِي وَبُلْغَةَ ابْنَيَّ، لَقَدْ أَجْهَرَ فِي خِصَامِي، وَأَلْفَيْتُهُ أَلَدَّ فِي كَلامِي، حَتَّي حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا، وَالْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا، وَغَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا، فَلا دَافِعَ وَلا مَانِعَ، خَرَجْتُ كَاظِمَةً، وَعُدْتُ رَاغِمَةً، أَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ أَضَعْتَ حَدَّكَ، افْتَرَسَتِ الذِّئَابُ وَافْتَرَشْتَ التُّرَابَ، مَا كَفَفْتَ قَائِلًا، وَلا أَغْنَيْتَ بَاطِلًا، وَلا خِيَارَ لِي، لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَنِيئَتِي [هَيْنَتِي ]، وَدُونَ زَلَّتِي، عَذِيرِي اللَّهُ مِنْكَ عَادِياً، وَمِنْكَ حَامِياً، وَيْلايَ فِي كُلِّ شَارِقٍ، مَاتَ الْعَمَدُ، وَوَهَتِ [وَهَنَتِ ] الْعَضُدُ، شَكْوَايَ إِلَي أَبِي، وَعَدْوَايَ إِلَي رَبِّي، اللَّهُمَّ أَنْتَ أَشَدُّ قُوَّةً وَحَوْلًا، وَأَحَدُّ بَأْساً وَتَنْكِيلًا. پس هنگامي كه حضرت به خانه بازگشت، خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اي پسر ابوطالب! سلام بر تو، همچون كودكي كه در شكم مادر جمع شده و زانو در بغل گرفته، كنج خانه نشسته اي؟، همانند آدم هاي ظنين و متهم به گوشه اي نشسته اي. تو كسي بودي كه بال هاي باز شكاري [شجاعان عرب] را در هم كوبيدي، حال بي سلاحان به تو خيانت كرده اند. اين پسر ابي قحافة [ابوبكر]، عطيه پدرم و وسيله زندگي ساده فرزندانم را از من مي ربايد. همانا او [أبو بكر] كوشش كرد كه با من دشمني كند و او را در مكالمه اي كه با وي داشتم، دشمن ترين ] و لجبازترين] دشمن ها يافتم تا آن جا كه انصار، ياري خود را از من دريغ داشتند، مهاجرين، ارتباط خويش را با من ناديده گرفتند و جماعت [حاضر در مسجد]، چشم خود را روي هم نهادند تا مرا نبينند، نه كسي بود كه دفاع [از من] كند و نه كسي مانع [از ستم] شد. در حالي به سوي مسجد رفتم كه بغض گلويم را گرفته و درد دل خود را پوشانده بودم، و در حالتي به منزل بازگشتم كه [به علت عدم ياري مسلمانان] خفيف و خوار شده بودم. از روزي كه تندي شمشيرت را از بين بردي، صورت خود را ذليل نمودي. روزي گرگ ها را مي دريدي و امروز خاك را فرش خود قرار داده اي ]و گوشه اي نشسته اي[، جلوي هيچ گوينده اي را نمي گيري! و هيچ كار مؤثري، در جهت دفع فتنه موجود، انجام نداده اي و من هم هيچ اختياري ندارم. اي كاش پيش از اين حالت سكون و گوشه نشيني، من مُرده بودم و اي كاش پيش از اين كه به اين حالت ذلّتِ [ظاهري] بيفتم، مُرده بودم. خداوند، از قِبَل من، عذر خواه من باشد از شما، از جهت اين كه شما در مواردي ستم هايي را از من دفع نمودي و در مواردي از من حمايت كردي و واي بر من در هر صبحدمي، واي بر من در هر شبانگاهي و تكيه گاهِ [ما] مُرد و بازو[ي ما] سست شد، شكايتم را به پدرم و عرض حالم را به پروردگارم ارائه مي كنم و عذاب و انتقام او از ديگران شديدتر خواهد بود. الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب ( ۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج ۱ ، ص ۱۴۵ ، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶ م. ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (۵۸۸هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج ۲، ص ۵۰ ، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م. علاوه بر مرسل بودن اين روايت ، علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه و ديگر دانشمندان شيعه به اين شبهه جواب داده اند كه ما به اختصار به آن ها اشاره خواهيم كرد: علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه ( ۱۱۱۱هـ) در كتاب شريف بحار الأنوار از اين شبهه اين گونه داده اند: فأقول: يمكن أن يجاب عنه: بأن هذه الكلمات صدرت منها عليها السلام لبعض المصالح، ولم تكن واقعا منكرة لما فعله، بل كانت راضية، وإنما كان غرضها أن يتبين للناس قبح أعمالهم وشناعة أفعالهم، وأن سكوتهعليه السلام ليس لرضاه بما أتوا به. ومثل هذا كثيرا ما يقع في العادات والمحاورات، كما أن ملكا يعاتب بعض خواصه في أمر بعض الرعايا، مع علمه ببراءته من جنايتهم، ليظهر لهم عظم جرمهم، وأنه مما استوجب به أخص الناس بالملك منه المعاتبة. ونظير ذلك ما فعله موسي عليه السلام لما رجع إلي قومه غضبان أسفا، من إلقائه الألواح، وأخذه برأس أخيه يجره إليه، ولم يكن غرضه الانكار علي هارون، بل أراد بذلك أن يعرف القوم عظم جنايتهم، وشدة جرمهم، كما مر الكلام فيه. حضرت زهراعليها السلام مي خواستند كارهاي زشت غاصبان حكومت را مجسم كنند و بفهمانند كه اين ها چه ستم هايي روا داشته اند، در حقيقت تندي حضرت به خاطر اين مصلحت بوده است؛ زيرا گاهي انسان مي خواهد عظمت مطلبي را به كسي به فهماند، او را مورد خطاب و عتاب قرار مي دهد، در حالي كه مقصودش تندي به آن شخص نيست؛ اين مسأله در گفتگوها مرسوم و معمول است؛ مثلا فرض كنيد: پادشاه يا حاكم يك مملكت، هنگامي كه مشاهده مي كند بعضي از مردم كار خلافي مرتكب شده اند، براي اين كه اهميت كارِ خلاف آنان را بفهماند، برخي از كارگذارانش را مورد عتاب قرار مي دهد؛ با اين كه مي داند او تقصيري ندارد؛ ولي مي خواهد با اين خطاب و عتاب خود، اهميت و عظمت كار زشت آنان را مجسم نمايد. نمونه ديگر آن، هنگامي است كه حضرت موسيعليه السلام از كوه طور بازگشت و مشاهده كرد كه بني اسرائيل گوساله پرست شده اند، در اين جا هارونعليه السلام را مورد عتاب قرار داده و توبيخ نمود، ريشش را گرفت و گفت: چه كردي؟ هارون پاسخ داد: يَابْنَ أُمّ، لاتَأْخُذْ بِلِحْيَتي وَلابِرَأْسي إنّي خَشيتُ اَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْن بَنِي اسرائيلَ ولَمْ تَرْقُبْ قَوْلي... (طه /۹۴.) اي پسر مادرم! ريش و سر مرا نگير، من ترسيدم بگويي چرا بين بني اسرائيل اختلاف انداختي و سخن مرا اهميت ندادي. حضرت موسيعليه السلام مي داند كه هارونعليه السلام تقصيري ندارد؛ ولي مي خواهد زشتي كار بني اسرائيل را مجسم نمايد و اهميت اين مسأله را برساند و لذا در ظاهر با برادرش دعوا مي كند. حضرت فاطمه عليها السلام مي خواست عظمت ستم وارده را منعكس كند و لذا با اين لحن صحبت مي كند تا به اين وسيله به مردم آن زمان و به تاريخ بفهماند كه چه ستم هايي بر اهل بيت عليهم السلام وارد شده است. المجلسي، محمد باقر ( ۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار، ج ۲۹ ، ص ۲۳۴ ، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳ - ۱۹۸۳ م. پس دعوايي در كار نيست؛ بلكه اوج هيجان دخت گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله را در ستم هايي كه ديده است مي رساند، و از طرفي براي ثبت در تاريخ از اين روش استفاده كرده است تا دشمنانش را سر در گم نموده و آيندگان را از آنچه گذشته است با خبر نمايد. حضرت صديقه طاهر سلام الله عليها در اين سخن با حضرت اميرعليه السلام مي فرمايد: هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نَحِيلَةَ أَبِي وَبُلْغَةَ ابْنَيَّ. ابوبكر، هديه پدرم و وسيله زندگي ساده فرزندانم را از من مي رباد. در اين جمله حضرت به سه نكته اساسي اشاره فرموده اند: جمله «نَحِيلَةَ أَبِي» اثبات مي كندكه فدك هديه پيامبر اكرم صلي الله عليه واله به حضرت بوده است كه علماي بزرگ اهل سنت همانند طبري متوفاق ۳۱۰ و ذهبي متوفاي ۷۴۸، نيز با صراحت گفته اند كه فدك ملك شخصي پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بود و به فاطمهعليها السلام هديه نمود: فكانت خيبر فيئا للمسلمين وكانت فدك خالصة لرسول الله لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل ولا ركاب. خيبر متعلق به همه مسلمانان بود ولي فدك مخصوص رسول خدا بود چون با لشگركشي فتح نشد. الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (۳۱۰)، تاريخ الطبري، ج ۲، ص ۱۳۸ ، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (۷۴۸هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۲، ص ۴۲۲ ، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ - ۱۹۸۷م. جلال الدين سيوطي (۹۱۱هـ) مي نويسد: وأخرج البزار وأبو يعلي وابن أبي حاتم وابن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية «وآت ذا القربي حقه» دعا رسول الله صلي الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك. بزار و ابويعلي و ابن ابي حاتم و ابن مردويه از ابو سعيد خدري نقل كرده اند: وقتي آيه «وآت ذا القربي حقه» نازل شد رسول خدا فاطمه را صدا زد و فدك را به وي بخشيد. السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر جلال الدين (۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۷۳ ، ناشر: دار الفكر - بيروت - ۱۹۹۳. جمله «وَبُلْغَةَ ابْنَيَّ» نشان مي دهد كه فدك تنها محل درآمد خانواده صديقه طاهرهعليها السلام هست كه اميرمؤمنانعليه السلام نيز در نامه اي كه به عثمان بن حنيف نوشته است ، مي فرمايد: بَلَي كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَسَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَنِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. آري از آنچه آسمان بر آن سايه افكنده، «فدك» در دست ما بود كه مردمي بر آن بخل ورزيده، و مردمي ديگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند، و بهترين داور خداست. نهج البلاغه ، صبحي صالح ، نامه : ۴۵ ؛ ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي ( ۶۰۸هـ)، التذكرة الحمدونية، ج ۱ ص ۹۹ ، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولي، ۱۹۹۶م. جمله «هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي» دلالت مي كند كه ابوبكر حقوق مسلّم فاطمهعليها السلام را غصب كرده است. ياقوت حموي (۶۲۶هـ) در معجم البلدان بعد از نقل جغرافياي فدك مي نويسد: وهي التي قالت فاطمة رضي الله عنها: إن رسول اللَه صلي الله عليه وسلم نحلنيها. اين فدك همان است كه حضرت فاطمهعليها السلام گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم او را به من بخشيد. الحموي، ابوعبد الله ياقوت بن عبد الله ( ۶۲۶هـ)، معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۸ ، ناشر: دار الفكر - بيروت. ابن شُبَّه (۲۶۲هـ) در تاريخ مدينه از نميري فرزند حسان نقل مي كندكه به زيد بن علي گفتم: وأنا أريد أن أُهَجِّنَ أمر أبي بكر إن أبا بكر رضي الله عنه انتزع من فاطمة رضي الله عنها فدك... فأتته فاطمة رضي الله عنها فقالت إن رسول الله أعطاني فدك فقال لها هل لك علي هذا بينة فجاءت بعلي رضي الله عنه فشهد لها ثم جاءت بأم أيمن فقالت أليس تشهد أني من أهل الجنة قال بلي، قالت فأشهد أن النبي أعطاها فدك فقال أبو بكر رضي الله عنه فبرجل وامرأة تستحقينها ... . من مي خواهم كار ابوبكر را تقبيح كنم كه حق فاطمهعليها السلام را از نابود كرد ... فاطمه زهراعليها السلام نزد ابوبكر آمد و فرمود كه رسول خدا فدك را به من داده است. ابوبكر گفت: آيا شاهدي بر ادعاي خود داري؟فاطمه، علي را آورد و شهادت داد ، آن گاه ام ايمن را براي شهادت حاضر نمود و ام ايمن به ابوبكر گفت: آيا گواهي مي دهي كه من اهل بهشت هستم؟ ابوبكر پاسخ داد: آري! ام ايمن گفت: من گواهي مي دهم كه رسول خدا فدك را به فاطمه بخشيد. ابوبكر در جواب فاطمه گفت: آيا با شهادت يك مرد و يك زن، مي خواهي حق خود را بگيري؟. النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (۲۶۲هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج ۱، ص ۱۲۴، ح۵۵۴ ، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م؛ الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (۹۷۳هـ، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج ۱، ص ۱۵۷ ، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م. حضرت فاطمه عليها السلام وقتي كه احساس نمود ابوبكر به هيچ قيمتي حاضر نيست فدك را به عنوان ملك شخصي حضرت برگرداند آن گاه حضرت فدك را به عنوان ارث پدري مطالبه نمود؛ ولي متاسفانه اين بار ابوبكر به حديث جعلي از رسول خدا صلي الله عليه وآله استناد كرد كه فرموده است : نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ. ما پيامبران از خود ارث نمي گذاريم و آن چه بعد از ما مي ماند صدقه است. اين روايت اشكالات متعددي دارد كه ما به طور خلاصه به آن خواهيم پرداخت: اولاً: اين حديث مخالف صريح آيات قرآني است كه ارث سليمان از داود را مطرح كرده است: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ. النمل/ ۱۶. و داستان حضرت زكريا را نقل كرده است كه از خداوند متعال در خواست كرده كه فرزندي به او دهد كه وارث او باشد فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا . يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آَلِ يَعْقُوبَ. مريم/ ۶ ـ ۷. ثانياً: از علماي بزرگ اهل سنت همانند ابن خراش اين حديث را باطل مي داند؛ همان طوري كه ذهبي نقل مي كند: قال بن عدي سمعت عبدان يقول قلت لابن خراش حديث ما تركنا صدقة قال: باطل اتهم مالك بن أوس بالكذب. ابن عدي از عبدان نقل مي كند كه گفت: به ابن خراش گفتم: حديث: «ما تركناه صدقه»، چگون حديثي است؟ گفت: باطل است؛ چون مالك بن اوس متهم به دروغگوئي است. الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي۷۴۸هـ)، سير أعلام النبلاء، ج ۱۳، ص ۵۱۰ ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ. ثالثاً: حضرت صديقه طاهرهعليها السلام از برخورد ابوبكر خشمناك گرديد و با وي قهر كرد و تا آخر عمر با او سخن نگفت بخاري نقل مي كند: فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّي تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ. فاطمه ناراحت شد و از ابوبكر دوري كرد واين دوري كردن تا وفات وي ادامه يافت كه شش ماه پس از پيغمبر بيشتر زنده نبود. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۱۲۶، ح۲۹۲۶، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷. رابعاً: حضرت عليعليه السلام نيز بعد از شهادت حضرت زهرا عليها السلام و فوت ابوبكر در زمان خلافت عمر نيز پيگير قضيه بود كه بخاري از قول عمر بن خطاب مي نويسد: ..جِئْتَنِي يَا عَبَّاسُ تَسْأَلُنِي نَصِيبَكَ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، وَجَاءَنِي هَذَا - يُرِيدُ عَلِيًّا - يُرِيدُ نَصِيبَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا... . اي عباس تو نزد من آمدي و سهم ارث پسر برادرت را از من طلب كردي، و علي هم آمد و سهم همسرش را تقاضا نمود. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۱۲۶، ح۲۹۲۷، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷ ؛ النيسابوري، مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۷۸، ح ۱۷۵۷، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. و در حديث ديگر نقل مي كند كه عمر به ابن عباس و علي گفت: ثُمَّ جِئْتَنِي أَنْتَ وَهَذَا وَأَنْتُمَا جَمِيعٌ وَأَمْرُكُمَا وَاحِدٌ فَقُلْتُمَا ادْفَعْهَا إِلَيْنَا. تو اي عباس و اين علي آمديد و يكصدا گفتيد حق ما را از اموال پيامبر به ما برگردان!. النيسابوري، مسلم بن الحجاج ابوالحسين القشيري (۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج ۳، ص ۱۳۷۸، ح ۱۷۵۷، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. فَأَمَّا صَدَقَتُهُ بِالْمَدِينَةِ، فَدَفَعَهَا عُمَرُ إِلَي عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ. عمر بن خطاب صدقات پيامبر صلي الله عليه وسلم در مدينه را به علي و عباس برگرداند. البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۱۲۶، ح۲۹۲۶، أبواب الخمس، باب فَرْضِ الْخُمُسِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷. ياقوت حموي نيز مي نويسد: أدَي اجتهاد عمر بن الخطاب بعده لما ولي الخلافة وفتحت الفتوح واتسعت علي المسلمين أن يردها إلي ورثة رسول الله صلي الله عليه وسلم در زمان خلافت عمر بن خطاب پس از كشور گشائي و رفاه مسلمانان، اجتهاد عمر اقتضا كرد كه فدك را به وارثان پيامبر صلي الله عليه وسلم باز گرداند. الحموي، ابوعبد الله ياقوت بن عبد الله ( ۶۲۶هـ)، معجم البلدان، ج ۴، ص ۲۳۹ ، ناشر: دار الفكر - بيروت. البته پس از آن كه عثمان به خلافت رسيد ، فدك را به داماد عزيزخود، مروان بخشيد ابو الفداء در تاريخ خود مي نويسد: وأقطع مروان فدك وهي صدقة رسول اللَّهِ التي طلبتها فاطمة رضي اللَّهِ عنها من أبي بكر رضي اللَّهِ عنه. عثمان فدك را به مروان بخشيد و اين فدك صدقه پيامبر اكرم صلي الله عليه وسلم بود كه فاطمه او را از ابوبكر مطالبه نمود. أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (۷۳۲هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج ۱، ص ۱۱۶ ، طبق برنامه الجامع الكبير. ؛ ابن الوردي، عمر بن مظفر، تاريخ ابن الوردي، ج ۱، ص ۱۴۵ حال اين سؤال مطرح است كه اگر پيامبران از خود ارث نمي گذارند و تمام اموال آنان صدقه است؛ پس چرا عمر بر خلاف نظر ابوبكر آن را به وارثان پيامبر برگرداند؟ چرا عثمان بر خلاف نظر عمر و ابوبكر آن را به مروان بخشيد؟ به تعبير حضرت زهراعليها السلام كه خطاب به ابوبكر فرمود: فنعم الحَكَمُ اللّه ُ، وَ الزَّعيمُ [الغريم] مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله وَالْمَوْعدُ القِيامَةُ؛ وَعِنْدَ السّاعَةِ يَخْسَرُ المبطلون، وَلا يَنْفَعُكُمْ إِذ تندَمون؛ وَ لِكُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتيهِ عَذابٌ يُخْزيه وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مقيمٌ. بدان كه در روز حشر خداوند حاكم است، و چه خوب حاكمي است! و پيشواي ما محمّد صلي الله عليه وآلهو وعده گاه ما قيامت خواهد بود. و در آن روز اهل باطل در ضرر و زيانند، و ندامت سودشان نبخشد، و براي هر خبري موعدي است و شما در نهايت خواهيد فهميد چه كسي عذاب خواركننده و دائمي شود. الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب ( ۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج ۱ ص ۱۳۹ ، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶ م ؛ أبي الفضل بن أبي طاهر المعروف بابن طيفور صلي الله عليه وآلهمتوفاي۳۸۰ هـ) بلاغات النساء، ج ۱ ص ۶ ، ناشر: منشورات مكتبة بصيرتي ـ قم؛ الآبي، ابوسعد منصور بن الحسين (۴۲۱هـ)، نثر الدر في المحاضرات، ج ۴ ص ۶ ، تحقيق: خالد عبد الغني محفوط، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت /لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م ؛ ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي ( ۶۰۸هـ)، التذكرة الحمدونية، ج ۶ ص ۲۵۷ ، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر - بيروت،، الطبعة: الأولي، ۱۹۹۶م؛ إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ۱۶ ص ۱۲۴ ، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م. البته ما از روايت «نحن معاشر الأنبياء» در يك مقاله جداگانه به صورت مفصل پاسخ داده ايم كه دوستان عزيز مي توانند به آدرس ذيل مراجعه فرمايند: http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=۱&bank=maghalat&id=۱۴۸
موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقياتي حضرت ولي عصر (عج) |