درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۲۶۲ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »ادله عقلی بر امامت حضرت علی (ع) | تعداد بازدید: ۸۰۹ |
سؤال كننده : امير علي رضايي الف : امير المؤمنين عليه السلام ، حسادت ديگران را سبب دور شدن خلافت از خودش مي داند : فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة ۱۶۲ . ب : كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام : فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين . شرح نهج البلاغة ، ج ۹ ، ص ۲۳ و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي ۶۰۸هـ ) ج ۷ ، ص ۱۶۸ . ج : انتقام پيامبر از امير المؤمنين عليه السلام : اللَّهُمَّ انّي اسْتَعْديكَ عَلي قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بي ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَيَّ . شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۲۰ ، ص ۲۹۸ . يكي از شبهاتي كه در طول قرون گذشته همواره از سوي اهل سنت و به ويژه وهابيت مطرح شده است اين شبهه است كه اگر امير المؤمنين عليه السلام از سوي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان جانشين انتخاب شده بود ، معقول نبود كه صحابه با آن مخالفت و از بيعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد كه با اين همه نصوصي كه شما ادعا مي كنيد ، بازهم خلافت به امام علي عليه السلام نرسيد ؟ علماي شيعه جواب هاي مختلفي از اين شبهه داده اند كه به چند جواب به صورت مختصر اشاره مي كنيم . همانگونه كه اشاره شد ، اين شبهه سخن جديدي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد ؛ بلكه در طول تاريخ و حتي در زمان خود امير المؤمنين عليه السلام نيز مطرح بوده است . شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد : چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟ كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟ حضرت در پاسخ فرمود : يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ نهج البلاغة ، خطبة ۱۶۲، نهج البلاغه محمد عبده ، ج۲ ، ص۶۴ و شرح ابن أبي الحديد ، ج۹ ، ص ۲۴۱ و علل الشرايع ، ج۱ ، ص۱۴۶ . اي برادر بني اسدي ! تو مردي پريشان و مضطربي كه نابجا پرسش ميكني ؛ اما در عين حال احترام خويشاوندي و بستگي برقرار ، و حق پرسش محترم است . اكنون كه مي خواهي بداني ، پس بدان كه كه آنظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالي بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهي و انحصارطلبي چيز ديگري نبود كه : گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند ، و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است . سپس حضرت امير صلوات الله عليه به شعر امرء القيس استناد مي جويد ومي فرمايد: واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاي سواري را ... . اسلام در آغاز با مشكلات بسياري مواجه بود كه از جمله آن ها مخالفت سران قريش و بزرگان از مشركين بود كه نمي خواستند با ظهور اسلام قدرت و مكنتي را كه سالها در اختيارشان بود ، از دست بدهند . آن ها با تمام توان در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پيشرفت اسلام ايستادگي و براي رسيدن به هدفشان از هيچ تلاشي دريغ ننمودند . ولذا با ورود پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي ، آن ها احساس خطر بيشتري كردند و بههمان اندازه تلاششان را نيز بيشتر كردند ؛ تا جايي كه با راه انداختن جنگ هاي متعدد براي اسلام مشكلات فراواني را ايجاد كردند . امير المؤمنين عليه السلام در اين جنگ ها به تنهايي به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشاني نشان داد و سران كفر را يكي پس از ديگري به هلاكت رساند . شمشير برّان حيدر كرّار پهلواناني را به زمين زد كه از سران كفر به حساب مي آمدند و با كشته شدن آن ها بود كه دين نوپاي اسلام به مرور سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و مشركان قريش را براي هميشه مغلوب و سر شكسته كرد . آن حضرت در جنگ بدر ده ها نفر از قريش را به جهنم واصل كرد ، در جنگ احد زماني كه تمامي صحابه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا مي چرخيد و شجاعانه از آن حضرت دفاع مي كرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامي عرب را به زمين زد ، در جنگ خيبر وحنين و... . تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امير المؤمنين عليه السلام آسيبي برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دمل هاي چركين كينه ، سر باز كرد و دشمني منافقان و آن هايي كه به زور اسلام آورده بودند علني شد . ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي نويسد : إن قريشا اجتمعت علي حربه منذ يوم بويع بغضا له وحسدا وحقدا عليه ، فأصفقوا كلهم يدا واحدة علي شقاقه وحربه ، كما كانت حالهم في ابتداء الاسلام مع رسول الله صلي الله عليه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا . شرح نهج البلاغة ، ج ۱۶ ، ص ۱۵۱ . قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود . براي اثبات اين مطلب مؤيدات زيادي وجود دارد كه به چند دليل اشاره مي كنيم : از امام زين العابدين و ابن عباس سؤال كردند : لم أبغضت قريش عليا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار . مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب ، ج ۳ ، ص ۲۱ . امام سجاد عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه چرا قريش با علي عليه السلام دشمني مي ورزيد؟ مي فرمايد: چون علي عليه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار و ننگ باقي نگذاشت . و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي نويسد : عن ابن طاوس عن أبيه قال قلت لعلي بن حسين بن علي ما بال قريش لا تحب عليا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار . تاريخ مدينة دمشق ، ج ۴۲ ، ص ۲۹۰ . ابن طاوس از پدرش نقل مي كند كه گفت : به امام سجاد عرض كردم : چرا قريش علي عليه السلام را دوست نداشت ؟ فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار وننگ چيزي باقي نگذاشت . عثمان بن عفان در گفتگويي كه با امير المؤمنين عليه السلام داشته ، به همين مطلب اشاره مي كند : عن ابن عباس ، قال : وقع بين عثمان وعلي عليه السلام كلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين ، كأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم ! شرح نهج البلاغة ، ج ۹ ص ۲۳ و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي ۶۰۸هـ ) ج ۷ ، ص ۱۶۸ ، ناشر : دار صادر ، بيروت ، ۱۹۹۶م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : إحسان عباس ، بكر عباس و نثر الدر في المحاضرات ، منصور بن الحسين الآبي (متوفاي ۴۲۱هـ) ج ۲ ، ص ۴۸ ، ناشر : دار الكتب العلمية ، بيروت /لبنان ، ۱۴۲۴هـ ، ۲۰۰۴م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : خالد عبد الغني محفوط . ابن عباس مي گويد : بين علي عليه السلام و عثمان نزاع و اختلافي پيش آمد عثمان گفت : اگر قريش شما را به جهت كشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه مي توانم بكنم . طبراني در المعجم الكبير مي نويسد : قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك . المعجم الكبير ، طبراني ، ج۱۱ ، ص۶۰ و تاريخ بغداد ، ج۱۲ ، ص۳۹۴ و تاريخ مدينة دمشق ، ج۴۲ ، ص۳۲۲ و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج۲ ، ص۶۵۱ ، ح ۱۱۰۹. علي عليه السلام مي گويد : از رسول خدا(ص) پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ فرمود : كينه هايي در سينه ها حبس شده اند كه پس از رفتن من سرباز خواهند نمود . عرض كردم : آيا دين من سالم خواهد ماند ؟ فرمود : آري دينت سالم مي ماند. حاكم نيشابوري در المستدرك مي نويسد : عن ابي ادريس الاودي عن علي رضي اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلي اللّه عليه وآله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده. علي عليه السلام مي فرمايد : پيامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو كينه ورزي خواهند كرد . و بعد از نقل روايت مي گويد : هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه. المستدرك ، ج ۳ ، ص۱۴۰ ، باب إخبار النبي بقتل علي عليه السلام و تاريخ بغداد ، خطيب بغدادي ، ج۱۱ ، ص۲۱۶ و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج ۶ ، ص۲۱۸ و مجمع الزوائد ، هيثمي ، ج ۹ ، ص۱۳۷ . قريش در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، از آن حضرت شكست هاي متعددي متحمل شدند و هيچ وقت نتوانستند اين شكست ها را جبران كنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش كردند كه انتقام آن را از اهل بيت آن حضرت و به ويژه از امير المؤمنين عليه السلام بستانند كه اتفاقاً موفق نيز بودند . امير المؤمنين عليه السلام در خطبه اي مي فرمايد : اللَّهُمَّ انّي اسْتَعْديكَ عَلي قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بي ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَيَّ . اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَاِذا تَوَفَّيْتَني وَ انْتَ الرَّقيبُ عَلَيْهِمْ، وَ انْتَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ. شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۲۰ ، ص ۲۹۸ . از تو بر قريش كمك مي خواهم ، آنان كينه ها وبدي هاي فراواني نسبت به فرستاده ات در دل داشتند ؛ اما از اجراي آن ناتوان ماندند و تو بين آنان وخواهش هايشان مانع بودي ، و اكنون نوبت به من رسيده است و به طرف من هجوم آورده اند . بار خدايا حسن وحسين مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قريش را از آسيب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بميرم تو خود بر آنان حافظي ، وتو بر هر چيزي شاهد و ناظري . ودر روايتي ديگر مي فرمايد : كل حقد حقدته قريش علي رسول الله صلي الله عليه وآله أظهرته في وستظهره في ولدي من بعدي ، ما لي ولقريش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن كانوا مسلمين ! . شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۲۰ ص ۳۲۸ و ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج ۱ ص ۴۰۷ . قريش تمام كينه هايي كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشكار نمود و پس از من به زودي در حق فرزندان من نيز آن را ابراز خواهد كرد ، مرا با قريش چه كار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگيدم ، آيا اين است سزاي كسي كه خدا و پيامبرش را اطاعت كرده است ؟ براي اثبات اين مطلب مي توان به دلايلي ديگر نيز استناد جست كه از آن جمله است: امير المؤمنين عليه السلام در روايتي مي فرمايد : والله لود معاوية ، أنه ما بقي من بني هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن في بطنه (نيطه) ، إطفاء لنور الله : ( ويأبي الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون ) . الفايق في غريب الحديث ، جار الله الزمخشري ، ج ۲ ، ص ۲۸۲ غريب الحديث ، ابن قتيبة ، ج ۱ ، ص ۳۶۷ و عيون الأخبار ، ابن قتيبة ، ج۱ ، ص۷۸ ، طبق برنامه مكتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودي ، ج۱ ، ص۳۵۶ طبق برنامه المكتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۵ ص ۲۲۱ و و النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص ۱۱۲ و النهاية في غريب الحديث ، ابن الأثير ، ج ۳ ، ص ۸۶ و ج ۵ ، ص ۹۰ و لسان العرب ، ابن منظور ، ج ۳ ، ص ۶۳ و ... . به خدا سوگند معاويه دوست داشت كه هيچ يك از بني هاشم باقي نماند ؛ مگر اين كه شكمش دريده شود تا نور خدا را خاموش كند ، غافل از اين كه : خدا مي خواهد كه نور خود را به كمال رساند ؛ گر چه كافران و خدا ناباوران را خوش آيند نباشد . ابو الفرج اصفهاني در الأغاني مي نويسد : أمر عمرو صاحب شرطته علي المدينة بعد خروج الحسين أن يهدم دور بني هاشم ففعل وبلغ منهم كل مبلغ . الاغاني ، ج۴ ، ص۱۵۵ . پس از بيرون رفتن امام حسين عليه السلام از مدينه ، يزيد به فرمانده نيروهاي نظامي اش عمرو بن سعيد دستور داد تا خانه هاي بني هاشم را ويران كند ، او هم طبق فرمان عمل كرد ؛ بلكه هر كاري از دستش بر مي آمد انجام داد . قتل الحسين بن علي قال فدخلت علي عمرو بن سعيد فقال ما وراءك فقلت ما سر الأمير قتل الحسين بن علي فقال نادي بقتله فناديت بقتله فلم أسمع والله واعية قط مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن علي الحسين ... . تاريخ الطبري ، الطبري ، ج ۴ ، ص ۳۵۷ و نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين النويري (متوفاي ۷۳۳هـ) ج ۲۰ ، ص ۲۹۷ ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - ۱۴۲۴هـ - ۲۰۰۴م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة . حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود ، نزد عمرو بن سعيد رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امير را خوشحال كرده است كشته شدن حسين بن علي است ، گفت: قتل حسين را به مردم اعلان ، در بين مردم خبر كشته شدن حسين را پخش كردم ، به خدا سوگند صداي گريه و ناله زن ها را از خانه هاي بني هاشم شنيدم كه هيچگاه چنان ناله هايي نشنيده بودم ... . و نيز ابن أبي الحديد مي نويسد : وأما مروان ابنه فأخبث عقيدة ، وأعظم إلحادا وكفرا ، وهو الذي خطب يوم وصل إليه رأس الحسين عليه السلام إلي المدينة ، وهو يومئذ أميرها وقد حمل الرأس علي يديه فقال : يا حبذا بردك في اليدين * وحمرة تجري علي الخدين * كأنما بت بمسجدين * ثم رمي بالرأس نحو قبر النبي ، وقال : يا محمد ، يوم بيوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذي تمثل به يزيد بن معاوية وهو شعر ابن الزبعري يوم وصل الرأس إليه . والخبر مشهور . شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۴ ، ص ۷۲ . و اما مروان پسر او (حكم) از خود او بد عقيده تر و ملحدتر و كافرتر بود ، و او است كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد ، سر را روي دست گرفت و اين شعر را خواند : به به از اين خنكي تو كه بر روي دست احساس مي شود و از اين گلگوني چهره ات ، گويي شب را در محشدين به سر برده اي ! آن گاه سر را به طرف قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افكند و گفت : اي محمد ، امروز به تلافي روز بدر ! و محمد بن عقيل در النصايح الكافية مي نويسد : ( وذكر ) أبو عبيدة في كتاب المثالب وأبو جعفر في تاريخه إن عبيد الله بن زياد كتب إلي عمرو بن سعيد بن العاص وهو وال علي المدينة الشريفة يبشره بقتل الحسين عليه السلام فقرأ كتابه علي المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلي القبر الشريف وقال : يا محمد يوم بيوم بدر فأنكر عليه قوم من الأنصار . النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص ۷۵ . عبيد الله بن زياد به والي مدينه عمرو بن سعيد بن عاص نام نوشت و كشته شدن حسين را به او بشارت داد ، نامه را بالاي منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره كرد و گفت : اي محمد ! امروز تلافي روز بدر است ، گروهي از انصار به وي اعتراض كردند . بر كسي پوشيده نيست كه امير المؤمنين عليه السلام در دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرورش يافته ، نخستين كسي است كه به آن حضرت ايمان آورد و او را در تمامي مصائب ياري كرده است . رسول خدا نيز او را بيش از هر كسي دوست مي داشت ؛ تا جايي كه دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... . اين مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قريشيان شعله ور شود، وتا زماني كه رسول خدا زنده بود ، اين آتش خطرناك زير خاكستر باقي مانده بود ؛ ولي با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جايي كه خلافت را كه حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلم ها را در حق وي روا داشتند . واما آن چه سبب شعله ور شدن اين همه حسادت در وجود قريش شد عبارتند از: ترديدي نيست كه امير المؤمنين عليه السلام مقام ويژه و بس عظيمي نزد برادر و پسر عمويش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داشت . پيامبر اسلام در طول دوران بعثت از امير المؤمنين تمجيد و به جانشيني وي تصريح مي كرد، ودرموقعيتهاي مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را براي مردم تشريح واعلام مي كرد و هرگونه شك و ترديد ي را در اين باره رفع مي كرد . در سال سوم بعثت ، همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «يوم الدار» جانشيني وي را نيز براي پيروانش بيان كرد و فرمود : إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا تاريخ الطبري ، الطبري ، ج ۲ ، ص ۶۳ و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج ۲ ، ص ۶۳ و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص ۸ و تفسير البغوي ، ج ۳ ، ص ۴۰۰ و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۱۳ ، ص ۲۱۱ و ... . اين علي برادر و وصي وجانشين من در بين شما است ؛ پس گوش به فرمان وي باشيد و از او اطاعت كنيد . مردم وقتي فهميدند رياست عامه و ولايت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امير المؤمنين عليه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند : به تو دستور داده است كه از پسرت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي . رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار كرد ، مرحله اول در مكه و مرحله دوم در مدينه و از ميان تمام مسلمانان علي بن أبي طالب عليه السلام براي برادري خودش انتخاب كرد و فرمود : تو براي من همانند هارون براي موسي هستي ، جز اين كه بعد از من پيامبري وجود ندارد . ابن عبد البر در ترجمه امام علي عليه السلام مي نويسد : آخي رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله وسلم ، بين المهاجرين ، ثم آخي بين المهاجرين والأنصار ، وقال في كل واحدة منهما لعلي : أنت أخي في الدنيا والآخرة. الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج ۳ ، ص ۱۰۹۹ . رسول خدا بين مهاجران عقد برادري بست ، سپس بين مهاجران و انصار و در هريك از اين دو مراسم به علي فرمو د: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي . و ابن اثير در اسد الغابة مي نويسد : وأخاه رسول الله صلي الله عليه وسلم مرتين فان رسول الله آخي بين المهاجرين ثم آخي بين المهاجرين والأنصار بعد الهجرة وقال لعلي في كل واحدة منهما أنت أخي في الدنيا والآخرة . أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج ۴ ، ص ۱۶ . رسول خدا دو دفعه علي را به برادري خودش انتخاب و معرفي كرد ؛ زيرا آن حضرت بين مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بين مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علي فرمود : تو برادر من در دنيا و آخرت هستي . پيروزي امير المؤمنين عليه السلام در جنگ هاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، يكي از مواردي بود كه حسادت ديگران را برافروخت و باعث شد كه بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمني كنند . در سال پنجم هجرت ، زماني كه امير المؤمنين عليه السلام براي مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود : برز الايمان كله إلي الشرك كله . شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج ۱۳ ص ۲۶۱ و ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج ۱ ص ۲۸۱ . ايمان كامل در برابر تمامي شرك قرار گرفت . قندوزي حنفي در ينابيع المودة مي نويسد : عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : ضربة علي في يوم الخندق أفضل أعمال أمتي إلي يوم القيامة . ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج ۱ ، ص ۲۸۲ . ضربه شمشير علي در جنگ خندق برترين اعمال امت من تا روز قيامت است . و قاضي ايجي در المواقف در مقايسه فضائل امير المؤمنين عليه السلام با خليفه اول به طور قطعي اين مطلب را پذيرفته و مي نويسد : الرابع الشجاعة : تواتر مكافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أكابر الجاهلية حتي قال صلي الله عليه وسلم يوم الأحزاب ( لضربة علي خير من عبادة الثقلين ) وتواتر وقائعه في خيبر وغيره . كتاب المواقف ، عضد الدين الإيجي (متوفاي۷۵۶هـ) ج ۳ ، ص ۶۲۸ ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - ۱۴۱۷هـ - ۱۹۹۷م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة . رويارويي علي با قهرمانان عرب در جنگ ها و كشتن بزرگان مشركان ، نشان از شجاعت او است و همين براي او بس كه رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علي در خندق برتر از عبادت جن و انس است . و همچنين سعد الدين تفتازاني نيز در قياس آن حضرت با ابوبكر مي نويسد : وأيضا هو أشجعهم يدل عليه كثرة جهاده في سبيل الله وحسن إقدامه في الغزوات وهي مشهورة غنية عن البيان ولهذا قال النبي صلي الله عليه وسلم لا فتي إلا علي ولا سيف إلا ذو الفقار وقال صلي الله عليه وسلم يوم الأحزاب لضربة علي خير من عبادة الثقلين . شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي۷۹۱هـ) ، ج ۲ ، ص ۳۰۱ ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - ۱۴۰۱هـ - ۱۹۸۱م ، الطبعة : الأولي . علي به دليل فراوني پيكارهايش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها كه نيازي به گفتگو ندارد شجاع ترين مسلمان است و به همين جهت بود كه رسول خدا در باره وي فرمود : جوانمردي نيست جز علي ، و شمشيري نيست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : يك ضربه شمشير علي از عبادت جن و انس بهتر است . در سال هفتم هجري در جنگ خيبر ، زماني كه ديگران نتوانستند قلعه خيبر را فتح كنند، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود : فردا پرچم را به دست كسي خواهم سپرد كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد ، كرّاري است كه هرگز فرار نمي كند و تا سنگر دشمن را فتح نكند ، باز نخواهد گشت . محمد اسماعيل بخاري در صحيحش داستان را اين گونه نقل مي كند : أَخْبَرَنِي سَهْلٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ عَلَي يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَي فَغَدَوْا كُلُّهُمْ يَرْجُوهُ فَقَالَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَقِيلَ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّي يَكُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَي رِسْلِكَ حَتَّي تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَي الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ . صحيح البخاري ، ج ۴ ، ص ۲۰ و صحيح مسلم ، ج ۷ ، ص ۱۲۱ ، ۱۲۲ . از سهل بن سعد روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در روز خيبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردي خواهم سپرد كه خيبر به دست او فتح مي شود و خدا و رسول را دوست مي دارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مي دارند . مسلمانان آن شب را در اين انديشه سپري كرده و به استراحت پرداختند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسي خواهد بود ؟ و اينك لحظه موعود فردا رسيده است ، همه چشم ها به دست پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را به دست چه شخصي به اهتزاز در مي آورد . در اين حال پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمود : علي كجاست ؟ يكي از حاضران پاسخ داد : علي عليه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله حضرت علي عليه السّلام را نزدخودش طلبيد ، سپس آب دهان مبارك را به چشم علي عليه السّلام ماليد و دعا كرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان كه از آغاز دردي نداشته است ! پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت علي عليه السّلام داد و فرمود : با اين مردم نبرد مي كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به علي عليه السّلام ، فرمود : اينك با كمال قدرت و توانائي و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدي ، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آن ها واجب مي گردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسيله تو مردي را به اسلام هدايت كند ، بهتر است براي از شتران سرخ مو . و جالب اين است كه بسياري از علماي اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته اند كه او گفته بود : هيچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشته ام كه رسول خدا امارت را به علي داد . مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد : عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَي يَدَيْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا يَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَي لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا . صحيح مسلم ، ج ۷ ، ص ۱۲۱ و مسند احمد ، ج ۲ ، ص ۳۸۴ . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود : پرچم اسلام را در اختيار مردي قرار مي دهم كه خدا و رسول را دوست مي دارد و خداوند خيبر را به دست او فتح مي كند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مي كردم (كه اي كاش) رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفي كند . (ولي بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، علي را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست او داد . يكي از مسائلي كه شعله هاي حسد را در دل هاي ديگران شعله ور كرد ، اين بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دستور دارد تمام درهايي كه به سوي مسجد باز شده اند بسته شود ، جز در خانه امير المؤمنين عليه السلام . اين فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد كه حتي لب به اعتراض گشودند و دليل آن را جويا شدند ؛ پيامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر كرده ام مگر در خانه علي ، شنيده ام بعضي سخناني گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم اين كار را نكردم ؛ بلكه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم . در روايت زيد بن أرقم آمده است : عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ كَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ يَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَي وَأَثْنَي عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَقَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ . مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج ۴ ص ۳۶۹ ، ح ۱۸۴۸۴ . ابن حجر عسقلاني بعد از نقل روايت مي گويد : أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات . فتح الباري ، ابن حجر ، ج ۷ ص ۱۳ . احمد ، نسائي و حاكم اين روايت را نقل كرده اند و روات آن مورد اعتماد هستند . و حاكم نيشابوري بعد از نقل آن مي نويسد : هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه . المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج ۳ ص ۱۲۵ . اين روايت با شرائطي كه مسلم و بخاري قبول دارند ، صحيح است ؛ ولي آن ها نقل نكرده اند . در سالهاي آخر عمر رسول خدا بود كه سوره برائت نازل شد . اين سوره بايد براي كفار مكه خوانده مي شد . ابتدا ابوبكر براي خواندن آن به طرف مكه رفت ؛ اما در ميان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبكر گرفت و به امير المؤمنين داد، ودر اين باره فرمود : لا يذهب بها الا رجل مني وأنا منه . مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج ۱ ، ص ۳۳۱ و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج ۳ ، ص ۱۳۳ و الإصابة ، ابن حجر ، ج ۴ ، ص ۴۶۷ و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج ۷ ، ص ۳۷۴ و ... . اين آيات را جز من ويا كسي كه از من باشد نبايد بر مردم مكه بخواند. روايات فراواني در كتاب هاي شيعه و سني وجود دارد كه بسياري از صحابه ؛ از جمله خليفه اول و دوم براي خواستگاري از فاطمه زهرا سلام الله عليها آمدند ؛ اما نبي مكرم اسلام دست رد به سينه همه آن ها زد ؛ ولي وقتي امير المؤمنين عليه السلام خواستگاري كرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . اين مسأله نيز باعث شد كه شعله هاي حسادت در وجود ديگران شعله ور شود ؛ تا جايي كه حتي زنان خود را نزد فاطمه سلام الله عليها فرستادند و از امير المؤمنين عليه السلام عيب جويي كرده و گفتند كه او فقير است و ... . ابن حجر هيثمي در باب ۱۱ از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ، مي گويد : وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلي الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ... الصواعق المحرقة ، ۱۶۳ . ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام او را رد كرد ، سپس عمر خواستگاري كرد رسول خدا او را نيز رد كرد ... ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي نويسند : عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضي الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها علي فزوجها منه . سنن النسائي ، ج ۶ ، ص۶۲ و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص ۱۱۴ و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج ۱۵ ، ص ۳۹۹ و... عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد . حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي گويد : هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه . المستدرك ، ج ۲ ، ص۱۶۷. اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح است ؛ اما آن دو نقل نكرده اند . متقي هندي مي نويسد : خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلي رسول الله صلي الله عليه وسلم فأبي رسول الله صلي الله عليه وسلم عليهما . كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج ۱۳ ، ص ۱۱۴ . ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت . و همچنين هيثمي مي نويسد : عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضي الله عنهما فاطمة رضي الله عنها فقال النبي صلي الله عليه وسلم هي لك يا علي . رواه الطبراني ورجاله ثقات . مجمع الزوائد ، ج ۹ ، ص۲۰۴ و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج ۱ ، ص ۳۸۶ و ج ۵ ، ص ۵۲۰ و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج ۴ ، ص ۳۴ و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج ۹ ، ص ۲۰۴ و ... . حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي تو است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند . از آن چه گذشت ، اين نتيجه را مي گيريم كه عوامل بسياري ؛ از جمله حسادت ها ، كينه ها و بغض هايي كه قريش از آن حضرت به خاطر كشتن پهلوانان و قهرمانان آن ها در جنگ هاي مختلف در دل داشتند ، سبب شد كه حق امير المؤمنين غصب و آن حضرت خانه نشين شوند . موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
|