درباره ما

چرا حضرت علی (ع) در زمان حکومتش بخشنامه ای جهت از بین بردن بدعت های خلفا صادر نکرد؟
کد سؤال: ۱۰۲۸۹امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه »امام علی (ع) و خلفاء
تعداد بازدید: ۹۲۷
چرا حضرت علی (ع) در زمان حکومتش بخشنامه ای جهت از بین بردن بدعت های خلفا صادر نکرد؟

سؤال كننده : علي اسفندي

پاسخ :

در پاسخ به اين سوال بايد گفت كه امير مومنان در حد توان خود براي مبارزه با بدعت ها كوشيدند و اين عمل را دقيقاً بر اساس روشي منطقي و عقلايي انجام دادند ؛ يعني اين كار در چند مرحله و با سنجيدن اوضاع صورت گرفت ؛ همگان مي دانند كه حضرت حتي قبل از زمان خلافت خويش با بدعت هاي خلفا مخالفت مي كردند و تنها كتاب خدا و سنت رسول خدا را به عنوان مرجع معرفي مي نمودند :

امير مومنان (عليه السلام) سيره شيخين را مشروع نمي دانست رد سيره ابوبكر و عمر در شوراي شش نفره :

در قضيه شوراي شش نفره، سه بار به حضرت پيشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سيره شيخين مطرح مي شود ولي حضرت با قاطعيت تمام رد نموده واعلام مي دارد معيار و ملاك حكومت من فقط كتاب خدا و سنّت پيامبر است و با وجود اين دو نيازي به ضميمه كردن سيره ديگري نيست:

«وخلا (عبد الرحمن بن عوف) بعلي بن أبي طالب ، فقال : لنا اللّه عليك ، إن وليّت هذا الأمر ، أن تسير فينا بكتاب اللّه وسنّة نبيّه وسيرة أبي بكر وعمر. فقال : أسير فيكم بكتاب اللّه وسنّة نبيّه ما استطعت.

فخلا بعثمان فقال له : لنا اللّه عليك ، إن وليّت هذا الأمر ، أن تسير فينا بكتاب اللّه وسنّة نبيّه وسيرة أبي بكر وعمر . فقال : لكم أن أسير فيكم بكتاب اللّه وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر.

ثمّ خلا بعلي، فقال له مثل مقالته الأولي ، فأجابه مثل الجواب الأوّل ، ثمّ خلا بعثمان، فقال له مثل المقالة الأولي ، فأجابه مثل ما كان أجابه ، ثمّ خلا بعلي فقال له مثل المقالة الأولي ، فقال : إنّ كتاب اللّه وسنّة نبيه لا يحتاج معهما إلي إجيري أحد.

أنت مجتهد أن تزوي هذا الأمر عنّي . فخلا بعثمان فأعاد عليه القول ، فأجابه بذلك الجواب ، وصفق علي يده .

تاريخ اليعقوبي ج ۲ ص ۱۶۲. ورجوع شود به: شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد ج ۱ ص ۱۸۸، ج ۹ ص ۵۳، ج ۱۰ ص ۲۴۵ زج ۱۲ ص ۲۶۳، الفصول في الأصول از جصّاص، ج ۴ ص ۵۵، أسد الغابة ج ۴ ص ۳۲، السقيفة وفدك از جوهري ص ۸۶، تاريخ المدينة از ابن شبة النميري ج ۳ ص ۹۳۰، تاريخ الطبري ج ۳ ص ۲۹۷، تاريخ ابن خلدون ق ۱، ابن خلدون ج ۲ ص ۱۲۶ والشافي في الامامة ج ۴ ص ۲۰۹.

عبد الرحمن بن عوف با حضرت به طور خصوصي به گفتگو نشست ؛ پس گفت تو را در مورد خودمان به خدا قسم مي دهم كه آيا در بين ما به كتاب خدا و سنت رسول او و روش ابو بكر و عمر عمل مي كني ؛ پس حضرت فرمودند : كتاب خدا و سنت پيامبر او تا مي توانم .

پس با عثمان خلوت كرده و به او نيز همين را گفت اما او پاسخ داد : براي شما تضمين مي كنم كه به كتاب خدا و سنت پيامبر او و روش ابو بكر و عمر عمل نمايم !!

دوباره با علي خلوت كرده و كلام اول را تكرار كرد اما حضرت مانند همان دفعه به او پاسخ گفتند ؛ و سپس فرمودند : با كتاب خدا و سنت پيامبرش به نظر هيچ كس احتياج پيدا نمي كنيم . تو مي كوشي كه خلافت را از من دور كني ( و گرنه سيره ابوبكر و عمر را شرط نمي كردي ) .

پس دوباره به نزد عثمان رفته وهمان كلام را تكرار كرد ؛ پس همان جواب اول را داد ؛ او نيز با عثمان بيعت نمود .

و نكته جالب اينجاست كه حضرت به عبد الرحمان مي گويد: تو با طرح اين پيشنهاد، تلاش مي كني كه مرا از خلافت محروم سازي؛ چون بخوبي مي داني كه سيره شيخين مورد تأييد من نيست. «أنت مجتهد أن تزوي هذا الأمر عنّي.

و عاص بن وائل گويد: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصيتي مانند علي با عثمان بيعت كرديد؟

پاسخ مي دهد: گناه من چيست كه سه مرتبه به علي پيشنهاد كردم كه خلافت را به شرط عمل به كتاب خدا و سنت پيامبر و سيره ابوبكر وعمر بپذيرد ولي قبول نكرد. ولي عثمان زير بار اين پيشنهاد رفت:

«عن عاصم عن أبي وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا رضي اللّه عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك علي كتاب اللّه وسنة رسوله وسيرة أبي بكر وعمر رضي اللّه عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها علي عثمان رضي اللّه عنه فقبلها .

مسند احمد بن حنبل ج ۱ ص ۷۵، فتح الباري ج ۱۳ ص ۱۷۰.

رد سيره ابوبكر و عمر در ماجراي خوارج :

شبيه همين سخنان از حضرت در ماجراي خوارج و بعد از به خلافت رسيدن حضرت نيز نقل شده است :

ولما خرجت الخوارج من الكوفة أتي عليا أصحابه وشيعته فبايعوه وقالوا نحن أولياء من واليت وأعداء من عاديت فشرط لهم فيه سنة رسول الله صلي الله عليه وسلم فجاءه ربيعة بن أبي شداد الخثعمي وكان شهد معه الجمل وصفين ومعه راية خثعم.

فقال له: «بايع علي كتاب الله وسنة رسول الله صلي الله عليه وسلم» فقال ربيعة: «علي سنة أبي بكر وعمر .

قال له علي: «ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يكونا علي شئ من الحق .

فبايعه، فنظر إليه علي وقال أما والله لكأني بك وقد نفرت مع هذه الخوارج فقتلت وكأني بك وقد وطئتك الخيل بحوافرها فقتل يوم النهر مع خوارج البصرة.

تاريخ الطبري: ۵۶/۴.

وقتي كه خوارج بر ضد امير مومنان شوريدند ، حضرت به نزد ياران و طرفداران خويش آمدند و ايشان دوباره با حضرت بيعت كردند و گفتند : ما با هركس كه دوست باشي دوست بوده و با هركس دشمني كني دشمن هستيم ؛ پس با ايشان چنين قرار داد بست كه به سنت رسول خدا عمل نمايد ؛ پس ربيعة بن ابي شداد خثعمي كه در جمل و صفين همراه حضرت بوده و پرچم قبيله خثعم را به همراه داشت به نزد حضرت آمد ؛ پس حضرت به او گفتند : با من بيعت كن به شرط كتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ؛ اما ربيعه گفت : بر سنت ابو بكر وعمر ؛

پس حضرت فرمودند : واي برتو ؛ اگر ابو بكر و عمر به غير كتاب خدا و سنت پيامبر او عمل كرده باشند ذره اي بر حق نبوده اند .

پس با امير مومنان بيعت نمود ؛ سپس حضرت به او نگاهي كرده فرمودند : قسم به خدا كه من تو را مي بينم كه همراه با خوارج به جنگ ( من ) آمده اي و كشته شده اي ؛ پس تو را مي بينم كه سم اسب ها تو را لگد مال كرده است .

س در روز نهروان همراه با خوارج بصره كشته شد !!!

اما مراحلي كه امير مومنان براي بيان بدعت ها در پيش گرفتند :

مرحله اول : جلو گيري از بدعت هاي كوچك و در مقابل شروع مخالفت مردم :

اين مطلب جداي از كتب شيعه حتي در كتب اهل سنت نيز آمده است كه حضرت در ابتدا خواستند تا مردم را امتحان نمايند كه آيا دين ايشان آنقدر قوي هست كه تحمل برداشتن بدعت هاي بزرگ را داشته باشند يا خير ؛ لذا در ابتدا مبارزه خود را با بحث نماز تراويح يعني يكي از بدعت هاي ساده عمر شروع نمودند :

وقد روي : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأي المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له : إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف كما تري بأنها بدعة ، وقد شهد الرسول صلي الله عليه وآله أن كل بدعة ضلالة . وقد روي أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالكوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلي بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلك خلاف السنة فتركوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !

شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت ج ۱۲ص ۲۸۳

روايت شده است كه عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمده پش در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ پس گفت : اين چيست ؟ به او گفتند : مردم براي نماز مستحبي جمع شده اند (تا آن را جماعت بخوانند) ؛ پس گفت بدعت است اما خوب بدعتي است .

پس اعتراف كرده است كه اين كار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند كه هر بدعتي گمراهي است .

و از امير مومنان عليه السلام روايت شده است كه وقتي در كوفه گرد ايشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند كه براي ايشان امامي قرار دهد كه با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ايشان را از اين كار منع كرده و ايشان را آگاه نمود كه اين كار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ پس امير مومنان را رها كرده و خودشان گرد هم جمع شدند و يكي را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبي را به نزد ايشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حاليكه شلاقي به همراه داشتند ؛ وقتي مردم ايشان را ديدند فرار كرده و فرياد مي زدند اي واي سنت عمر از بين رفت!!!

به نقل اين مطلب در كتب شيعه نيز توجه بفرماييد :

وباسناده عن علي بن الحسن بن علي بن فضال ، عن أحمد بن الحسن ، عن عمرو ابن سعيد ( المدايني ) ، عن مصدق بن صدقة ، عن عمار ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سألته عن الصلاة في رمضان في المساجد فقال : لما قدم أمير المؤمنين عليه السلام الكوفة أمر الحسن بن علي أن ينادي في الناس : لا صلاة في شهر رمضان في المساجد جماعة فنادي في الناس الحسن بن علي بما أمره به أمير المؤمنين عليه السلام فلما سمع الناس مقالة الحسن بن علي عليه السلام صاحوا : وا عمراه وا عمراه ، فلما رجع الحسن إلي أمير المؤمنين عليه السلام قال له : ما هذا الصوت ؟ قال : يا أمير المؤمنين عليه السلام الناس يصيحون : وا عمراه وا عمراه فقال أمير المؤمنين عليه السلام : قل لهم صلوا .

وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه ج ۵ ص ۱۹۲ روايت شماره ۲

وقتي امير مومنان به كوفه آمدند به حسن بن علي دستور دادند كه در بين مردم ندا دهد كه در ماه رمضان در مسجد ، نماز (تراويح) جماعت نخوانند ؛ پس حضرت در بين مردم همان را كه امير مومنان فرموده بودند اعلام كردند ؛ وقتي مردم كلام امام حسن عليه السلام را شنيدند ، فرياد زدند كه "واي عمر واي عمر"( زيرا نماز تراويح از بدعت هاي عمر بود) وقتي امام حسن عليه السلام به نزد امير مومنان باز گشتند به ايشان فرمودند : اين چه صدايي است ؟ پاسخ فرمود : اي امير المومنين ، مردم فرياد مي زنند واي عمر واي عمر ؛ امير مومنان فرمودند به ايشان بگو نماز بخوانيد !!! (شما عمر را بيشتر از سنت رسول خدا قبول داريد و سنت را نمي خواهيد)

مرحله دوم : بيان بدعت ها :

وقتي حضرت مشاهده فرمودند كه مردم نمي خواهند بدعت هاي هرچند كوچك خلفا به جاي خود بازگردد و نمي خواهند به سنت هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم عمل نمايند ، لذا طريقه مبارزه خويش را تغيير داده و شروع به آگاهي دادن به مردم در زمينه بدعت ها نمودند

روايت نهج البلاغه : سنت خلفا سنت آل فرعون است !!!

حضرت در روايتي بسيار مهم در نهج البلاغه نيز به بيان اين مشكلات پرداخته و سنت خلفا را سنت آل فرعون بيان مي كنند :

حَتَّي إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ ص رَجَعَ قَوْمٌ عَلَي الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَي الْوَلائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَي سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَي الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِن .

نهج البلاغه للشيخ محمد عبده: ۳۵/۲ الخطبة ۱۵۰، شرح نهج البلاغه: ۱۳۲/۹.

پس از رحلت جانگداز رسول اكرم (ص) ، گروهي به گذشته جاهلي خود بازگشتند و با پيمودن راه هاي گوناگون گمراه شدند و بر آرا و انديشه هاي نادرست خود اعتماد نمودند و از غير خويشان پيروي نمودند، و از وسيله هدايت و رستگاري يعني اهل بيت كه مأمور به دوستي آن بودند، دوري كردند.(قل لا أسئلكم عليه أجراً الاّ المودة في القربي) ، و ساختمان اسلام و ايمان را از جايگاه استوارش انتقال داده آن را در جايي كه سزاوار نبود پايه ريزي كردند.

آنان كانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنه جو شدند و سرانجام در سرگرداني فرو رفته و در غفلت و مستي، به روش و آيين فرعونيان درآمدند، از همه بريده و دل به دنيا بستند و يا پيوند خود را با دين گسستند.

روايت اصول كافي و بيان بيش از بيست بدعت از بدعت هاي خلفا :

در كتاب شريف كافي نيز روايتي است كه سند آن صحيح بوده و تمامي روات آن از بزرگان علماي شيعه اند .

ما در ترجمه روايت ، موارد بدعت هاي ذكر شده در كلام حضرت را مشخص مي گردانيم:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَي عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّي عَلَي النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَي وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَي فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ وَ لَا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اللَّهِ يَتَوَلَّي فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا

أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يُخَفْ عَلَي ذِي حِجًي لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَي أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَي

إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْ ءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَي النَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ الْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَي الذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ الْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ النَّارُ الْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ الرَّحَي بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ الْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ الدُّنْيَا بِأَعْمَالِ الْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ

فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَي تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَي مَوَاضِعِهَا وَ إِلَي مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّي أَبْقَي وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)

أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (عليه السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَي الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم)

وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَي وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (عليها السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَي وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا

وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَي أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا

وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ الْمَسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ

وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِلَي مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَي الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَي النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَي الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَي حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَي الطَّلَاقِ عَلَي السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَي أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا

وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَي مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَي مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَي كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي

وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَي بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي

مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَي النَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي الْقُرْبَي الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلي عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَي الْجَمْعانِ

فَنَحْنُ وَ اللَّهِ عَنَي بِذِي الْقُرْبَي الَّذِي قَرَنَنَا اللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ (صلي الله عليه وآله وسلم) فَقَالَ تَعَالَي فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فِينَا خَاصَّةً كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًي أَغْنَانَا اللَّهُ بِهِ وَ وَصَّي بِهِ نَبِيَّهُ (صلي الله عليه وآله وسلم)

وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اللَّهُ رَسُولَهُ (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَكَذَّبُوا اللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اللَّهِ النَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا (صلي الله عليه وآله وسلم) وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَنْ ظَلَمَنَا وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ

الكافي للشيخ الكليني ، ج ۸ ، ص ۵۸ ، شماره ۲۱ .

امير مومنان خطبه اي خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) درود فرستادند ؛ سپس فرمودند : آگاه باشيد كه من از شما در مورد دو خصوصيت بيش از ساير خصوصيت ها نگرانم ؛ تبعيت از هواي نفس و آرزوهاي دراز ؛ آگاه باشيد كه تبعيت از هواي نفس راه حق را مي بندد و آرزوهاي بلند ، سبب فراموشي آخرت مي گردد . آگاه باشيد كه دنيا بار سفر بسته و ( از انسان) دور مي شود و آخرت بار سفر بسته و نزديك مي شود ؛ ولي فرزندان هر دو يكي است ( هر دو نظر به انسان دارند ) پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد ؛ بدرستيكه امروز زمان كار است و حسابي در كار نيست و فردا زمان حساب است و كاري در ميان نيست ؛ و بدرستيكه شروع فتنه ها از هواي نفسي است كه انسان به دنبال آن مي رود و بدعت هايي است كه بصورت قانون در مي آيد و در آن با حكم خدا مخالفت مي شود ؛ و عده اي از مردم در آن عده اي ديگر را به كار مي گمارند .

آگاه باشيد كه حق اگر (از باطل) جدا شود هيچ اختلافي نخواهد بود و اگر باطل نيز جدا شود بر هيچ صاحب عقلي مخفي نخواهد ماند ؛ اما از اين مقداري و از آن مقداري گرفته و آن دو را با هم مخلوط مي گردانند پس با يكديگر ظاهري آراسته پيدا مي كنند . آنجاست كه شيطان بر ياوران خويش مسلط مي گردد و كساني نجات مي يابند كه خداوند براي ايشان از پيش نيكي فرستاده باشد ؛ بدرستيكه از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم شنيدم كه فرمودند : چگونه خواهيد بود در زماني كه فتنه ها از چشم شما پوشيده مانده و در ميان شماست ؛ كودك در آن بزرگ شده و بزرگ در آن پير مي شود ؛ در ميان مردم جريان دارد ولي مردم آن را سنت خويش قرار مي دهند و اگر چيزي از آن را تغيير دهند مي گويند : سنت را تغيير داديد و بر مردم كار ناپسندي وارد شده است !!!

سپس امتحان سخت تر مي گردد و مردمان را اسير مي كند و فتنه را بر ايشان مي كوباند همانطور كه آتش ، چوب را مي كوباند ، و همانطور كه سنگ آسيا ، تفاله ها را مي كوباند و براي غير خدا به دنبال دين مي روند و براي غير علم به دنبال دانش مي روند و دنيا را با كارهاي اخروي طلب مي كنند .

سپس رو به مردم نموده در حاليكه عده اي از بستگان و نزديكان و شيعيانش گرد او بودند فرمود :

خلفاي قبل از من كارهايي انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت كردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند . پيمان او را شكسته و سنت او را تغيير دادند ؛ و اگر مردم را بر ترك آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشكر من از گرد من پراكنده شده و تنها باقي مي مانم و يا با عده كمي از شيعه ام كه برتري من و وجوب امامت من از كتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم - را مي دانند .

به من خبر دهيد اگر دستور مي دادم كه مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همان مكاني كه رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) قرار داده بود ، بازگردد .

و فدك را به ورثه فاطمه باز مي گرداندم و مقدار پيمانه ( براي كشيدن مقدار زكات ) را به همان حالت قبل باز مي گرداندم ؛ و زمين هاي هديه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را كه به عده اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نكردند ، به ايشان مي دادم .

و خانه جعفر را به ورثه اش بازمي گرداندم و آن را از مسجد خراب مي كردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد كردند ) ؛ و عده اي از زناني را كه به غير حق همسر مرداني شده اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان بازمي گرداندم !!! .

و حكم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ايشان جاري مي كردم ؛ و مردمان بني تغلب را به اسارت مي گرفتم ( زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند )

و آن مقدار از زمين هاي خيبر را كه بين مردم تقسيم شده است باز مي گرداندم ( زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملك تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و كسي حق تملك آن را ندارد ) .

و دفاتر هديه هاي ماهانه را پاك مي كردم ( زيرا خلفا دفاتري داشتند كه در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان كس فلان مقدار شهريه داده شود )

و همانطور كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم مي كرد همانطور يعني به صورت مساوي ( اموال را بين مردم ) تقسيم مي نمودم

و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را كنار مي انداختم ( زيرا با آن مقدار هديه هاي رسول خدا به خود را افزايش مي دادند ) ؛ و ازدواج ها را يكسان قرار مي دادم ( زيرا ايشان دستور داده بودند كه غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم مي فرمودند مسلمان كفو مسلمان است )

و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور كه خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي نمودم ( نه مانند خلفا كه آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي دانستند ) .

و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را كه به سوي آن گشوده گشته بود مي بستم ( هر كسي از بزرگان صحابه كه خانه ايشان در كنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد كشيد تا درب اختصاصي او باشد )

و درهايي را كه بسته شده بود باز مي نمودم ( رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند كه دربي از خانه امير مومنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت ) .

و مسح از روي كفش را حرام مي نمودم ( خلفا اين كار را جايز دانستند )

و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم ( خلفا نبيذ را كه نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند )

و دستور مي دادم كه همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جايز بدانند

و دستور مي دادم كه بر جنازه ( هنگام نماز ميت ) پنج تكبير بگويند ( خلفا چهار تكبير مي گفتند )

و مردم را وادار مي نمودم كه بسم الله الرحمن الرحيم را ( در نماز ) بلند بگويند ؛ و كساني را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون ( تبيعد ) كرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مي نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد كرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)

و كساني را كه رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم ( عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساكن كرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون كردند )

و مردم را بر حكم قرآن وادار مي كرده و ايشان را وادار مي كردم كه طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حكم هر دو را برعكس نمودند )

و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم ( صدقات بايد بر گروه هاي مختلفي تقسيم مي شد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند ) ؛

و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش ( در مورد نماز ) و روش خويش ( در مورد غسل ) و جايگاه خويش ( در مورد وضو ) باز مي گرداندم ( زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت كردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض كردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته مي شد وبرعكس نمودند ، بعضي از سر بايد مسح مي شد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح مي شد آن را شستند )

و مردمان نجران را به محل خويش باز مي گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود كه لشكريان اسامه را راهي كنيد ، خدا هر كس را كه به اين لشكر نرود لعنت كند اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشكر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهي كنيد ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد . و به همين جهت دستور دادند كه همه اهل نجران را كه مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون كنند اما با يهود كه روابط خوبي با خلفا داشتند كاري نداشتند و حتي كعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا كند)

و اسيران فارس و باقي ملت ها را به كتاب خدا و سنت رسول او بازمي گرداندم ( ايشان دستور دادند كه هيچ برده اي از ساير كشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنكه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي كه مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينكه هر دوي آنها خلاف احكام اسلامي بود ) در اين صورت از گرد من پراكنده مي شدند .

قسم به خدا كه مردم را دستور دادم كه در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم كه خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشكريان كه همراه من جنگيده بودند ندا دادند : اي اهل اسلام سنت عمر تغيير كرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!!

و ترسيدم كه بر من از سمت لشكرم شوريده همانگونه كه از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت كنندگان به سوي آتش ديدم .

و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را مي دادم كه خداوند در مورد آن فرموده است كه "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل كرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي ( حق از باطل) ، روزي كه دو لشكر با يكديگر ملاقات كردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت كنيد) .

پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستيم ، كساني هستيم كه خداوند ما را با خود و با رسولش در كنار هم قرار داده است پس گفته است : (اين خمس)" براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است" و اين آيه را در مورد ما نازل كرد " تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را ( از آن ) نهي كرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد " در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا ؛ "بدرستيكه خداوند صاحب عقوبت شديدي است " براي كساني كه به ايشان ظلم كند ؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود كه خدا بوسيله آن ما را بي نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده اش توصيه كرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدين سبب فرستاده اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از كثيفي هاي مردمان ( صدقه ) بخوراند .

پس خدا و فرستاده او را تكذيب كردند و كتاب خدا را كه در حق ما سخن مي گفت انكار نمودند و ما را از مالي واجب كه خدا براي ما قرار داده بود منع كردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم ، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند ؛ و خداوند ياري كننده ماست در مقابل كسي كه به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم

در همين يك روايت حضرت بيش از بيست مورد از بدعت هاي خلفاي سابق رامطرح نموده و علت عدم مخالفت خويش را با آنها به طور حكومتي مشخص ساخته اند .

بنا بر اين حضرت براي مردم بدعت هاي خلفا را مشخص مي كرده اند . اما مردم بودند كه دو دسته شدند : يك دسته متمايل به بدعت هاي خلفا بودند و حتي كلام امير مومنان را نيز نمي پذيرفتند ؛ دسته دوم شيعيان بودند كه آنها را پذيرفتند .

لازم به ذكر است كه همانطور كه حضرت در اين روايت فرموده اند دسته اول ، اكثريت مردم را تشكيل مي دادند ؛ و مخالفت بيشتر با نظريات ايشان در پيروي از بدعت هاي خلفا موجبات درگيري هاي داخلي را فراهم مي ساخت ؛ لذا امير مومنان از بخشنامه كردن اين كارها پرهيز نمودند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت