درباره ما

آیا پیامبر (ص) ، ابوبکر را از ترس خبر دادن او به کفار با خود به غار برد ؟
کد سؤال: ۱۰۳۲۳خلفا »ابوبکر
تعداد بازدید: ۸۶۶
آیا پیامبر (ص) ، ابوبکر را از ترس خبر دادن او به کفار با خود به غار برد ؟

سؤال كننده : ناصر خوشنويس

سؤال ۱ : در كتاب ( النور و البرهان ) شيخ ابوالقاسم ابن صباغ آمده است كه پيامبر ، ابوبكر را از ترس خبر دادن او به كفار با خود به غار برد.

لطفا در مورد اين كتاب توضيح داده و جلد و صفحه اين مطلب را بيان كنيد.

سؤال ۲ :

اين مطلب كه : " در جريان هجرت ، آن شخصي كه راه شناس بود ( از كفار قريش ) مسير حركت پيامبر ابتدا فقط يك جاي پا ديد و گفت : از اينجا به بعد محمد با كسي ديگر همراه شد " در كدام منبع يا منابع تاريخي اهل سنت آمده است ؟

پاسخ : سؤال ۱ :

نويسنده اين كتاب شيخ ابوهاشم بن صباغ است ، در حال حاضر اين كتاب در دسترس نيست ؛ ولي مرحوم سيد بن طاووس در كتاب ( الطرائف ، ص ۴۱۰) اين مطلب را از اين كتاب نقل مي كند .

ايشان مي فرمايد :

ومن طريف الروايات في أن النبي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ما صحب أبا بكر إلي الغار خوفا منه أن يدل الكفار عليه ما ذكره أبو هاشم بن الصباغ في كتاب النور والبرهان فقال في باب ما أنزل الله تعالي علي نبيه " ص " قم فأنذر "

وقوله تعالي " فاصدع بما تؤمر " وما ضمن رسول الله صلي الله عليه وآله لمن أجابه وصدقه ، رفع الحديث عن محمد بن إسحاق قال : قال حسان : قدمت مكة معتمرا وأناس من قريش يقذفون أصحاب رسول الله " ص " فقال ما هذا لفظه : فأمر رسول الله عليا عليه السلام فنام علي فراشه ، وخشي ابن أبي قحافة أن يدل القوم عليه فأخذه معه ومضي إلي الغار .

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف - السيد ابن طاووس - ص ۴۱۰

از دسته رواياتي كه دلالت مي كند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از ترس اين كه ابوبكر جاي را به كفار نشان ندهد او را با خود به غار بردند روايتي است كه شيخ ابوهاشم بن صباغ در كتاب النور و البرهان باب : ما أنزل الله علي نبيه ذيل آيه « قم فأنذر» و آيه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما ضمن رسول الله (صلي الله عليه وآله) لمن أجابه وصدقه » مي آورد : حسان مي گويد براي انجام حج عمرة به مكه آمدم ديدم مردمي از قريش به اصحاب رسول خدا فحش مي دادند.... پس اينگونه مي گويد : رسول خدا به علي عليه السلام (درشب ليلة المبيت) امر نمود ( كه درجاي ايشان بخوابد) علي عليه السلام نيز اجابت نمود ولي از ابن ابي قحافة ( كنيه ابوبكر) ترسيد كه مبادا جاي ايشان را به كساني كه دنبال پيامبر بودند نشان دهد به همين خاطر او را با خود به غار بردند .

نكته ديگركه شايسته است توجه بفرمائيد اين است كه نظير همين مطلب در كتب ديگر اهل سنت كه در حال حاضر موجود مي باشد يافت مي شود .

ابوجعفر اسكافي استاد ابن ابي الحديد در جواب جاحظ كه قائل است ابوبكر در راه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم از همه صحابه سختي بيشتري را تحمل كرد مي گويد :

ثم يقال له ما بالك أهملت أمر مبيت علي عليه السلام علي الفراش بمكة ليلة الهجرة هل نسيته أم تناسيته فإنها المحنة العظيمة والفضيلة الشريفة التي متي امتحنها الناظر ، وأجال فكره فيها ، رأي تحتها فضائل متفرقة ومناقب متغايرة ، وذلك أنه لما استقر الخبر عند المشركين أن رسول الله صلي الله عليه وآله مجمع علي الخروج من بينهم للهجرة إلي غيرهم قصدوا إلي معاجلته ، وتعاقدوا علي أن يبيتوه في فراشه ، وان يضربوه بأسياف كثيرة ، بيد كل صاحب قبيلة من قريش سيف منها ، ليضيع دمه بين الشعوب ، ويتفرق بين القبائل ، ولا يطلب بنو هاشم بدمه قبيلة واحدة بعينها من بطون قريش ، وتحالفوا علي تلك الليلة ، واجتمعوا عليها ، فلما علم رسول الله صلي الله عليه وآله ذلك من أمرهم ، دعا أوثق الناس عنده ، أمثلهم في نفسه ، وأبذلهم في ذات الاله لمهجته ، وأسرعهم أجابه إلي طاعته ، فقال له إن قريشا قد تحالفت علي أن تبيتني هذه الليلة ، فامض إلي فراشي ، ونم في مضجعي ، والتف في بردي الحضرمي ليروا اني لم اخرج ، وإني خارج إن شاء الله . فمنعه أولا من التحرز وإعمال الحيلة ، وصده عن الاستظهار لنفسه بنوع من أنواع المكايد والجهات التي يحتاط بها الناس لنفوسهم ، والجاه إلي أن يعرض نفسه لظبات السيوف الشحيذة من أيدي أرباب الحنق والغيظة ، فأجاب إلي ذلك سامعا مطيعا طيبة بها نفسه ، ونام علي فراشه صابرا محتسبا ، واقيا له بمهجته ، ينتظر القتل ، ولا نعلم فوق بذل النفس درجه يلتمسها صابر ، ولا يبلغها طالب ، ( والجود بالنفس أقصي غاية الجود ) ، ولولا أن رسول الله صلي الله عليه وآله علم أنه أهل لذلك ، لما أهله ، ولو كان عنده نقص في صبره أو في شجاعته أو في مناصحته لابن عمه ، واختير لذلك ، لكان من اختاره صلي الله عليه وآله منقوضا في رأيه ، مضرا في اختياره ، ولا يجوز أن يقول هذا أحد من أهل الاسلام ، وكلهم مجمعون علي أن الرسول صلي الله عليه وآله عمل الصواب ، وأحسن في الاختيار . ثم في ذلك - إذا تأمله المتأمل - وجوه من الفضل :

منها انه وإن كان عنده في موضع الثقة ، فإنه غير مأمون عليه الا يضبط السر فيفسد التدبير بافشائه تلك الليلة إلي من يلقيه إلي الأعداء .

ومنها انه وإن كان ضابطا للسر وثقه عند من اختاره ، فغير مأمون عليه الجبن عند مفاجأة المكروه ، ومباشرة الأهوال ، فيفر من الفراش ، فيفطن لموضع الحيلة ، ويطلب رسول الله صلي الله عليه وآله فيظفر به .

ومنها انه وإن كان ضابطا للسر ، شجاعا نجدا ، فلعله غير محتمل للمبيت علي الفراش ، لان هذا أمر خارج عن الشجاعة إن كان قد قامه مقام المكتوف الممنوع ، بل هو أشد مشقة من المكتوف الممنوع ، لان المكتوف الممنوع يعلم من نفسه انه لاسبيل له إلي الهرب ، وهذا يجد السبيل إلي الهرب والي الدفع عن نفسه، ولا يهرب ولا يدافع . ومنها انه وإن كان ثقة عنده ، ضابطا للسر ، شجاعا محتملا للمبيت علي الفراش ، فإنه غير مأمون أن يذهب صبره عند العقوبة الواقعة ، والعذاب النازل بساحته ، حتي يبوح بما عنده ، ويصير إلي الاقرار بما يعلمه ، وهو انه اخذ طريق كذا فيطلب فيؤخذ ، فلهذا قال علماء المسلمين إن فضيلة علي عليه السلام تلك الليلة لا نعلم أحدا من البشر نال مثلها .

تو را چه شده است كه داستان خوابيدن علي عليه السلام را در جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب ليلة المبيت ذكر نكرده اي آيا آن را فراموش كرده اي يا خودت را به فراموشي زده اي ؟!

پس بدرستيكه اين كار تحمل سختي و پايداري بزرگي است كه هر زمان شخصي خود را به جاي وي گذارد و فكرش را متوجه آن كند مي بيند در آن فضيلت هاي بسيار ومنقبتهاي مختلفي موجود است .

وقضيه از اين قرار است كه وقتي به مشركين خبر رسيد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قصد خروج براي هجرت به سوي غير ايشان ( اهل مدينه) دارند خواستند براي اينكار چاره اي انديشيند ، پس پيمان بستند كه شب هنگام در كنار بستر وي جمع شوند واو را با شمشير هاي بسيار بزنند ، در دست افرادي از قبيله هاي مختلف قريش شمشيري از آن شمشير ها باشد تا خون وي بين گروههاي مختلف تقسيم شود وبني هاشم نتوانند خون وي را از قبيله اي خاص طلب كنند . و براي آن شب قسم خوردند و در آن شب با هم جمع شدند .

پس وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از اين ماجرا با خبر شدند ، كسي را فرا خواندند كه از همه بيشتربه وي اطمينان داشتند (علي عليه السلام) و كسي كه خود را بيشتر ازهمه براي رسول خدا صلي الله عليه وآله در معرض خطر مي گذاشت و كسي را كه از همه بيشتر در راه خدا فداكاري مي كرد وكسي كه سريعتر از همه از وي اطاعت مي كرد . پس به وي گفت كه قريشيان هم پيمان شده اند كه امشب بر سر من بريزند . پس به خوابگاه من برو و در جاي من بخواب و روپوش من را بر روي خود بينداز تا ايشان گمان كنند من بيرون نرفته ام ، و من با اذن خدا بيرون خواهم رفت .

پس اولا علي را ازاينكه حيله اي به كار برد تا جانش را حفظ كند منع كرد ( چون بايد به حالت عادي درجاي رسول خدا مي خوابيد) واو را مجبور كرد كه جان خود را در معرض ضربات شمشير هاي صاحبان كينه و خشم قرار دهد . پس او اين مطلب را پذيرفت در حاليكه رضاي خاطر به آن داشت و در جاي رسول خدا خوابيد در حاليكه به خاطر خدا صبر مي كرد و با دادن جان خود جان رسول خدا را حفظ مي نمود و انتظار كشته شدن را مي كشيد. ما برتر از مقام بذل جان مقامي نمي شناسيم كه آرزوي آن را بكنيم . (و بذل جان بالاترين بخشش هاست) .

و اگر رسول خدا نمي دانست و علم نداشت كه وي صلاحيت اين كار را دارد وي را انتخاب نمي كرد و اگردراو اندكي كمبود صبر يا شجاعت يا خير خواهي براي رسول خدا وجود داشت وبا اين وجود براي اين كار انتخاب مي شد رسول خدا كسي را انتخاب كرده بودند كه انتخاب درستي نبود ، و حق گفتن چنين مطلبي را هيچ فردي از امت ندارد و همه اجماع دارند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل درست را انجام داده اند .

اگر كسي در اين مطلب نظر كند چند جهت برتري براي علي (نسبت به ابو بكر) مي بيند :

زيرا ابو بكر حتي اگر ( ازجهت ظاهري) مورد اطمينان رسول خدا بود اما پيامبراكرم به رازداري وي اطمينان نداشتند چون ممكن بود ابوبكر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش كند و دشمنان به حضرت دست پيدا كنند در نتيجه تمام نقشه هاي رسول خدا نقش بر آب مي شد .

حتي اگر ابو بكر نزد رسول خدا از جهت رازداري مورد اطمينان بود اما رسول خدا از نترسيدن وي در هنگام مقابله با سختي اطمينان نداشتند پس شايد از خوابگاه رسول خدا فرار نموده متوجه محل نقشه رسول خدا شده دنبال رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم برود ؛ پس كفار ايشان را پيدا كنند.

حتي اگر ابو بكر حافظ سر رسول خدا بود وشجاع اما شايد توانايي خوابيدن در جايگاه رسول خدا را نداشت . چون تحمل آن حالت جداي از بحث شجاعت است . زيرا بايد شجاع را در حالت دست بسته ممنوع از مقابله قرار دهي(يعني شجاع جرات دفاع از خود را دارد اما در اينجا نمي توانداز خود دفاع كند) .بلكه اين امر سخت تر از شخص دست بسته است . زيرا شخص دست بسته مي داند كه راه فراري ندارد اما اين شخص هم مي تواند فرار كند و هم مي تواند از خود دفاع نمايد(اما چنين كاري نمي نمايد).

حتي اگر او شخص رازدار وشجاعي بود و مي توانست در جاي رسول خدا بخوابد و فرار هم نكند اما رسول خدا از بعد آن اطمينان نداشتند كه اگر وي را زنده گرفته وشكنجه كنند اقرار به آنچه كه مي داند نكند و مسير رسول خدا را به كفار نشان ندهد پس ايشان به دنبال رسول خدا رفته ايشان را پيدا كنند.

به همين دليل است كه علماي مسلمين گفته اند كسي را نمي شناسيم كه به فضيلت علي در آن شب رسيده باشد .

پاسخ سؤال ۲ :

آنچه كه در اين مورد وجود دارد اين است كه كُرز قيافه شناس ( ازكفار قريش ) به دنبال رد پاي پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) مي گشت ، دربعضي منابع نقل مي كنند كه دو رَد پا ديد وهردو را شناسايي كرد ( يكي متعلق به پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) است و يكي متعلق به ابوبكر) و در بعضي منابع ديگر مثل تاريخ ابن خلدون و دلائل النبوة « الأصبهاني » نقل مي كنند او يك رد پا ديد و گفت اين رد پا متعلق به محمد است . و صحبتي از ابو بكر به ميان نياورد .

ابن خلدون مي گويد :

كان كرزبن علقمة بن هلال بن حريبة بن عبد فهم بن حليل الذي قفا أثررسول الله صلي الله عليه وسلم حتي انتهي إلي الغار ورأي عليه نسج العنكبوت وعش اليمامة ببيضها فرخوا عنه .

كرزبن علقمة رد پاي پيامبر را ( پس از شناسايي ) دنبال مي كرد تا به درب غار رسيد . ديد در آنجا عنكبوتي تار تنيده و كبوتري هم تخم گذاشته و روي تخم ها نشسته است .

أصبهاني مي گويد :

لما تواري رسول الله صلي الله عليه وسلم من قريش أخرجت قريش معقلا أبا كرز القائف فرأوا أثرا فقالوا انظر إلي هذا الأثر فقال ما رأيت وجه محمد قط ولكن إن شئتم ألحقت لكم نسب هذا الأثر قالوا ألحق قال هذا الذي في مقام إبراهيم أو هذا من الذي في مقام إبراهيم فقال أبو سفيان خرفت حسدا للنبي صلي الله عليه وسلم أن يكون يشبه بإبراهيم عليه السلام .

زماني كه رسول خدا به خاطر آزار و اذيت قريشيان از مكه خارج شدند قريشيان براي پيدا كردن پيامبرأبا كرز را با خود بردند ، پس آنها جاي پاي حضرت را ديدند به كرز گفتند به اين رد پا نگاه كن ( آيا اين رد پا ي محمد است ؟) او گفت : من تا به حال محمد را نديده ام ولي اگر بخواهيد ( از روي اين جاي پا ) به شما مي گويم او چه شخصيتي است ، گفتند : بگو ، او گفت : اين فرد كسي است كه جايگاه و مقام ابراهيم پيامبر را داراست ، و يا اينكه از كساني است كه در جايگاه و رتبه ابراهيم است . ابوسفيان بخاطرحسدي كه نسبت به پيامبراكرم داشت ازاينكه كُرز حضرت را به ابراهيم تشبيه كرد برآشفت وبه كُرز گفت تو نادان وخرفت شده اي .

تاريخ ابن خلدون ج۲، ص ۳۱۵ ، باب : و أما بطون خند بن الياس بن مضر ؛ دلائل النبوة ص ۷۵ ، چاپ اول - دار طيبة رياض . مؤلف اسماعيل بن محمد بن فضل الأصبهاني - تحقيق محمد محمد حداد .

موفق و سر فراز باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت