درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۳۵۲ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت عامه »امامت عامه مفاهیم و کلیات »جایگاه علمی امامان علیهالسلام احکام فقهی | تعداد بازدید: ۹۰۲ |
آقاي واعظ زاده در مصاحبه خود گفته : آيت اللّه بروجردي اصرار داشت كه ما بايد حديث ثقلين را معيار قرار بدهيم ، نه احاديث مربوط به خلافت را . ما در مسئله خلافت با اهل سنت اختلاف داشته ايم ، اما الان كه خلافتي در بين نيست كه بر سر آن دعوا كنيم ، آن بعد ولايت كه به كار امروز ما مي آيد ، حجيت و به تعبير ايشان ، مرجعيت علمي اهل بيت است ايشان در مقدمه جامع الاحاديث بابي را با عنوان «باب في حجية فتوي الائمة» نوشته است . ايشان مي فرمودند كه پيغمبر اينها را باب احكام قرار داده و قولشان را در اختلاف فقهي حجت دانسته است . ايشان هميشه بر مسئله مرجعيت فقهي اهل بيت تاكيد مي كرد . مجله هفت آسمان شماره ۹ صفحه ۱۸ در رابطه با حرف بي اساس و سراپا افتراء آقاي واعظ زاده توجه خوانندگان گرامي به پاسخ حضرت آيت اللّه سبحاني جلب مي كنم : شكي نيست كه اهل بيت پيامبر گرامي ( ص ) به حكم «حديث ثقلين» ، باب احكام و مرجع علمي مسلمانان جهان مي باشند و سينه آنان مخزن علوم نبوي مي باشد و در پرتو الهامها و تربيت هاي غيبي ، حافظ و نگهبان اصول و فروع اسلام هستند ، ولي سخن اينجاست كه آيا مقام و موقعيت آنان در همين مرجعيت علمي خلاصه مي شود ، يا مرجعيت علمي ، يكي از شئون آنهاست . در مقاله «چشم انداز تقريب» ، تقريبا و تلويحا اصرار بر اين است كه بايد از ائمه اهل بيت ، اصول و فروع را آموخت ، و آنان را به عنوان مرجع احكام و معارف شناخت ، زيرا آنان «امام» بودند ، نه «خليفه» ، و خلافت اسلامي و حكومت از آن ديگران بود و آيت الله بروجردي نيز همين نظر را داشت . اكنون به بررسي اين نظريه مي پردازيم :
۱ . در آن مقاله كه چكيده مصاحبه است ، تصريح شده كه خلافت و حكومت يكي از ضروريات اسلام است و كساني كه وجود حكومت را در اسلام انكار مي كنند ، خطرناكتر از كساني هستند كه خلافت بلافصل علي ( ع ) را منكر مي باشند ، زيرا وجود دولت و احكام سياسي يكي از واضحات اسلام است . چگونه مي توان گفت كه در اسلام ، حكومتي وجود ندارد!؟ اكنون سؤال مي شود : هرگاه اساس خلافت اسلامي را تنصيص الهي تشكيل نمي دهد ، و علي و فرزندان او ، وظيفه اي جز بيان احكام نداشتند ، پس چرا اين اصل ضروري ، در قرآن ، حديث و سيره پيامبر ، مسكوت و خاموش مانده و درباره شيوه حكومت اسلامي و ديگر ويژگيهاي آن سخني گفته نشده است؟ هرگاه درباره خلافت اسلامي ، شيوه تنصيص را انكار ورزيم و تمام نصوص بر خلافت را از حديث «يوم الدار» ، «منزلت» و «غدير» بر مرجعيت علي ( ع ) حمل نماييم ، در اين صورت ، شيوه حكومت اسلامي كه از نظر اهميت در نظر ايشان در كنار اصول سه گانه است ، بايد به صورت «گزينشي» و انتخابي باشد ، پس چرا درباره خصوصيات اين اصل ضروري به اين شيوه ، حتي يك حديث ، چه رسد به آيه ، وارد نشده است ، و مخالفان در مقام استدلال - فقط - به اجماع مهاجر و انصار تكيه مي نمايند!؟ ۲ . اگر صلاحيت ائمه اهل بيت در مساله گويي و بيان احكام خلاصه مي شود ، پس اين تاريخ پرهياهوي تشيع را كه از دوران سقيفه تا امروز كه ناظر به خلافت آنها است ، چگونه مي توان توجيه نمود و چرا ائمه اهل بيت آنان را از چنين انديشه هايي منع نكردند . تا از اين طريق حافظ و نگهبان خون هزاران شيعه شوند؟
۳ . اگر آنان مقام و موقعيتي جز بيان احكام و اصول و فروع نداشته اند ، پس اين سؤال پيش مي آيد كه چرا پيوسته مورد خشم خلفا و زمامداران قرار داشتند و همه آنان يا جام شهادت نوشيدند و يا حداقل زنداني و تبعيدي گشتند . هرگاه مقام و موقعيت امام صادق ( ع ) همين بود و بس ، و فرقي با مالك بن انس نداشت ، چرا يكي مورد تكريم عباسيان بود كه به هنگام ورود به مسجد نبوي دامن هاي گسترده او را ماموران خليفه به دست مي گرفتند ، ( ۲ ) ولي امام صادق ( ع ) به كوفه و حيره تبعيد مي گشت .
۴ . اگر مناصب ائمه اهل بيت به آنچه كه در آن مصاحبه آمده است محدود مي باشد ، طبعا بايد آخرين حلقه از آنان نيز وظيفه اي جز بيان احكام نداشته باشد . در اين صورت ، قيام حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - نيز چه معنا خواهد داشت؟ آيا موضوع «يملا الله به الارض قسطا و عدلا» با مساله گويي و سخنراني عملي مي گردد؟ حكومت جهاني حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - چيزي نيست كه تنها مورد پذيرش شيعيان باشد ، بلكه مسلمانان جهان بر اين اصل اتفاق نظر دارند ، و صحاح و مسانيد اهل سنت از احاديث حضرت مهدي ( ع ) موج مي زند و جهان در انتظار چنين حاكم دادگري است ، ولي لازمه سخن ايشان اين است كه او نيز پيرو نياكان خود ، فقط باب علم و احكام مي باشد .
۵ . حديث غدير و گردآوري مسلمانان را در هواي گرم ، و معرفي اميرمؤمنان را با جمله «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» ، آن هم پس از جمله «الست اولي بكم من انفسكم» ، چگونه مي توان تفسير كرد؟ چرا از اولويت پيامبر و علي ( ع ) نسبت به آنان سخن به ميان آمده است؟ اگر واقعا هدف بيان مرجعيت بود ، بايد پيامبر ( ص ) بگويد : «ايها الناس ان عليا واولاده مراجع الدين في الاحكام والعقائد والفروع والاصول» و يا هر جمله اي كه بيانگر آن مي باشد ، نه اينكه پس از دعوت مردم به توحيد و نبوت و معاد ، ولايت علي را مطرح كند . از روز نخست ، ادبا ، شعرا و نويسندگان منصف جز خلافت بلافصل ، مطلب ديگري از اين حديث تلقي نكردند . فقط عده كمي براي حفظ مذهب به تاويل آن پرداخته اند . حتي خود مصاحبه كننده محترم در «كنگره شناخت شيعه» در تركيه با جمله «الست اولي بكم من انفسكم» بر تفسير مولي به معني «مولي» استدلال مي كرد . حالا چه شد كه پس از اندي ، انديشه جديدي رخ داده است؟ خدا مي داند! آقاي دكتر رمضان بوطي - استاد دانشكده الهيات دمشق - در دلالت حديث غدير بر خلافت بلافصل امام ، خدشه كرد و گفت : مقصود از «مولي» ، «محب و ناصر» است . وقتي نوبت سخن گفتن به جناب آقاي واعظزاده رسيد ، ايشان در رد سخنان وي چنين گفت : آنان كه «مولا» را به «اولي» تفسير مي نمايند ، بر صدر حديث تكيه كرده و آن را گواه بر تفسير به «اولي» مي گيرند ، يعني همان جمله «الست اولي بكم من انفسكم»
مجله هفت آسمان شماره ۱۱۱۰ : ، مقاله : تقريب در چشم انداز پايه گذاران آن . |