درباره ما

اثبات امامت در پنج دقیقه
کد سؤال: ۱۰۱۲۴امامت و ائمه (علیهم السلام) »امامت خاصه
تعداد بازدید: ۹۱۴
اثبات امامت در پنج دقیقه

دانلود فايل pdf اين مقاله

فهرست مطالب

اثبات امامت در پنج دقيقه

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

خلافت عمر بن خطاب

شوراي ۶ نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

مقدمه:

به دنبال برنامه هاي جذاب حضرت آيت الله قزويني در شبكه ولايت در باره امامت، بينندگان عزيز اين شبكه درخواست كردند كه اين مطالب به صورت خلاصه شده در سايت قرار گيرد تا آنان بتواند به راحتي از اين مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده كنند.

بدين منظور بر آن شديم كه مقاله ذيل تقديم شيعيان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت شود.

در اين مقاله مختصر به چند مطلب اساسي پرداخته مي شود:

۱. چرا مسلمان ها بايد درخصوص مذهب خود تحقيق كنيم؛

۲. ادله شيعه براي بر حق بودن خود، چيست؟

۳. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق قرآن و تفاسير اهل سنت چيست؟

۴. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق سنت صحيح پيامبر (ص) چيست؟

۵. ادله خلافت ابي بكر از ديدگاه اهل سنت چيست؟

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

آيا تحقيق در باره مذهب ضروري است؟ چرا بايد مسلمانان در مذهب خود تحقيق كنند؟ مگر همه ما مسلمان نيستم و همه مسلمانان در صراط مستقيم الهي نيستند و به بهشت نخواهند رفت؟

در اين بخش به اين سؤال پاسخ داده خواهد شد.

بشارت خداوند به بندگاني كه بهترين راه را انتخاب مي كنند

در قرآن كريم آيات متعددي وجود دارد كه لزوم تحقيق و تفحص در عقيده را براي مسلمانان گوشزد مي كند كه ما به جهت اختصار به يك آيه اشاره مي كنيم.

خداوند رحمن و رحيم در قرآن كريم مي فرمايد:

{فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ}. الزمر: ۱۷ - ۱۸

بنابراين بندگان مرا بشارت ده، كساني كه سخنان را مي شنوند و از نيكوترين آنها پيروي مي كنند، آنها كساني هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

در روايات شيعه و سني نيز بر اين مطلب تأكيد شده است كه هر مسلماني بايد در عقيده خود تحقيق كرده و بهترين راه و مذهب را بيابند و بر اساس آن زندگي نمايند كه ما به يك روايت بسنده مي كنيم:

حديث افتراق امت به ۷۳ فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است كه شيعه و سني آن را در كتاب هاي خود با سندهاي صحيح نقل كرده اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است كه پيامبر (ص) فرمودند:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....

قَالَ أَبُو عِيسَي: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ.

سنن الترمذي: ج۴، ص۱۳۴ ح ۲۷۷۸.

وصحّحه الحاكم المستدرك: ج ۱ ص ۶

امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد.

ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است و حاكم نيشابوري هم بر صحت روايت شهادت مي دهد.

و يا در روايت ديگري ميفرمايد:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَي ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.

سنن الترمذي: ج ۴ ص ۱۳۵ ح ۲۷۷۹.

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد كه تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز يك فرقه.

از اين رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحيح و فرقه ناجيه در كلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بحث و تحقيق بكنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب كرده و از آن پيروي كنيم.

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

تمام مذاهب اسلامي، ادعا كرده اند كه آن ها فرقه ناجيه هستند و ديگران فرقه باطل. اما در اين ميان تنها مذهبي كه براي اثبات ادعاي خود از قرآن و سنت؛ حتي از كتاب هاي مخالفان خود دليل و مدرك معتبر دارد، مذهب اماميه اثني عشريه است. هر چند كه اين ادله بسيار گسترده است؛ اما به دليل اختصار تنها به چند دليل بسنده مي كنيم:

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)

در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده كه رسول خدا (ص) فرمود:

وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

صحيح مسلم: ج ۶ ص ۲۲ ح ۴۶۸۶.

هركس بميرد و بر گردن او بيعتي نباشد به مرگ جاهلي مرده است.

واحمد بن حبنل در مسند خود مي نويسد:

من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.

مسند أحمد ج ۴ ۹۶.

هركس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است.

تنها مذهبي كه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله امام زمان خود را مي شناسد و همواره بيعت يك امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثني عشريه است؛ اما ساير مذاهب اين چنين نيستند.

خلفائي اثناعشر (جانشينان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم دوازده نفر هستند)

شيعه و سني با سندهاي صحيح و متواتر نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بارها تأكيد كرده اند كه جانشينان من تا قيامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحيح خود آورده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ يَنْقَضِي حَتَّي يَمْضِيَ فِيهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً.

صحيح مسلم، ج۶، ص۳، ح۴۵۹۸.

اين امر (اسلام) منقضي نمي شود تا اينكه دوازده خليفه در بين آنها بگذرد (حكومت كند).

طبق اين روايت، خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني كه اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.

به غير از مذهب حقه اثني عشريه، هيچ مذهب ديگري نتوانسته اند، اين روايت را بر مذهب خود تطبيق دهند. تعدادي از علماي اهل سنت قاطعانه تصريح كرده اند كه نتوانسته اند معناي اين روايت را بفهمند و هيچ يك از علماي اهل سنت نيز معناي دقيق و قاطعي براي آن ذكر نكرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلاني به نقل از ابن جوزي مي نويسد:

قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأيت أحدا وقع علي المقصود به.

فتح الباري ج ۱۳ ص ۱۸۱.

در باره اين روايت تحقيق زيادي كردم و تمام احتمالات را ملاحظه كرده و از ديگران سؤال كردم؛ اما هيچ كسي را نيافتم كه معناي قطعي اين روايت را متوجه شده باشد.

تنها مذهب شيعه است كه مي تواند اين روايت را بر باورهاي خود تطبيق دهد.

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام تنها مذهبي هستند كه براي اثبات حقانيت مذهب خود، از قرآن، سنت، عقل و اجماع دليل قطعي دارند كه ما به اختصار به چند دليل اشاره مي كنيم:

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

آيات فرواني در قرآن كريم وجود دارد كه به صورت مستقيم و غير مستقيم مي توان به آن ها براي اثبات ولايت و امامت اميرمؤمنان عليه السلام استناد كرد؛ از جمله:

آيه ولايت

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ}.

المائدة: ۵۵.

سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پيامبر او و كساني هستند كه ايمان آورده اند؛ همانها كه نماز را بر پا مي دارند، و در حال ركوع، زكات مي دهند.

طبري در تفسير خود به نقل از مجاهد نوشته است:

{إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآية. نزلت في علي بن أبي طالب تصدق وهو راكع.

تفسير الطبري ج ۶ ص ۳۹۰

اين آيه در باره علي بن أبي طالب عليه السلام نازل شده است و او در حال ركوع صدقه داده است.

همچنبن ابن أبي حاتم در تفسير خود از عتبة بن أبي حكيم همين مطلب را نقل كرده است:

تفسير ابن أبي حاتم ج ۴ ص۱۱۶۲.

ابن تيميه در باره تفسير طبري و تفسير ابن أبي حاتم گفته:

تفاسيرهم متضمّنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.

منهاج السنة، ج۷، ص۱۷۹.

تفسير طبري و ابن ابي حاتم از تفاسيري است كه روايات نقل شده در آن ها، در تفسير قرآن قابل اعتماد هستند.

آلوسي در باره شأن نزول اين آيه گفته است:

وغالب الأخباريّين علي أنّ هذه الآية نزلت في علي كرّم اللّه وجهه.

روح المعاني، ج۶، ص۱۶۷.

اكثر صاحبان روايت، بر اين باور هستند كه اين آيه در باره علي كرم الله وجهه نازل شده است.

و همچنين گفته است:

والآية عند معظم المحدثين نزلت في علي.

روح المعاني، ج۶، ص۱۸۶.

از ديدگاه بيشتر محدثين، اين آيه در باره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

آيه ابلاغ

{يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: ۶۷.

اي پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن؛ و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي. خداوند تو را از (خطرات احتمالي) مردم، حفظ مي كند.

ابن أبي حاتم در تفسير خود از ابو سعيد خدري نقل كرده است:

نزلت هذه الآية... في علي بن أبي طالب.

تفسير ابن أبي حاتم، ج ۴ ص۱۱۷۲.

اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است.

آلوسي در تفسير خود مي نويسد:

روي ابن مردويه عن ابن مسعود قال كنا نقرأ علي عهد رسول الله (ص): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ عليّاً وليُّ المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

روح المعاني، ج۶، ص۱۹۳

ابن مردويه از ابن مسعود نقل مي كند كه ما در زمان رسول الله صلي الله عليه واله وسلم اين آيه را اينگونه مي خوانديم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي ولي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

و سيوطي اين روايت را اين چنين نقل كرده است:

بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.

الدر المنثور ج۲ص۲۹۸ و فتح القدير ج ۲ ص۶۰ والمنار: ج ۶ص۴۶۳.

آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است كه «علي مولاي مومنين است» را به طور كامل (به مردم) ابلاغ كن، و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام نداده اي.

آيه اكمال دين

{أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمْ الاِْسْلاَمَ دِيناً}.

المائدة: ۳

امروز، دين شما را برايتان كامل كردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم.

خطيب بغدادي با سند معتبر نقل كرده است كه اين آيه بعد از معرفي اميرمؤمنان عليه السلام در غدير خم، نازل شده است:

وَهُوَ يَوْمُ غَدِيرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِيُّ (ص) بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَسْتُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ؟ "، قَالُوا: بَلَي يا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَكَ يَابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلايَ وَمَوْلَي كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}.

تاريخ بغداد ج۸ ص۲۸۴

روز غدير خم، زماني كه پيامبر دست علي بن ابي طالب را گرفت، سپس فرمود: آيا من سرپرست مومنان نيستم؟ گفتند: بله اي رسول خدا! فرمود: هركس كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبريك تبريك بر تو اي فرزند ابي طالب ؛ زيرا از اين پس تو مولاي من و مولاي كل مسلمانان هستي، سپس اين آيه نازل شد: امروز، دين شما را برايتان كامل كردم.

ابن كثير نقل كرده است كه عمر خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت:

أصبحت اليوم ولي كل مؤمن.

البداية والنهاية ج ۷ ص۳۵۰.

تو از اين پس، سرپرست تمام موم--نان شدي.

ولايت علي بن ابي طالب درسنت حديث ولايت

علماي اهل سنت با سندهاي صحيح نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي.

به راستي علي از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.

حاكم نيشابوري پس از نقل اين روايت گفته:

صحيح علي شرط مسلم.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد.

المستدرك ج ۳ ص ۱۱۰.

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك اين روايت را «صحيح» دانسته است.

محمد ناصر الدين الباني نيز در باره اين روايت گفته:

صحّحه الحاكم الذهبي وهو كما قالا.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده اند. اين روايت، صحيح است همان گونه است كه حاكم و ذهبي گفته اند.

السلسلة الصحيحة، ج۵، ص۲۲۲.

دلالت كلمه ولي بر خلافت

براي فهم دقيق معناي كلمه «ولي» بايد به سراغ كلمات خلفاي اهل سنت در صدر اسلام برويم كه آن ها از اين معنا چه فهميده است. ابن كثير در البدايه والنهايه گفته است:

قال ابوبكر: قد وُلِّيتُ أمركم ولست بخيركم. إسناد صحيح.

البداية والنهاية ج ۶ ص ۳۳۳.

ابوبكر (در نخستين سخنراني خود بعد از خلافت) گفت: من حاكم شما شدم؛ و حال آن كه از شما بهتر نيستم.

مسلم در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب گفت:

فلمّا توفّي رسول اللّه قال أبو بكر: أنا وليّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْر وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِيُّ أَبِي بَكْر.

مسلم ج۵ ص ۱۵۲ ح ۴۴۶۸.

زماني كه رسول خدا وفات كرد ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم.... بعد ابوبكر فوت كرد من جانشين رسول خدا و جانشين ابوبكر شدم.

روشن است كه نمي توان معناي كلمه «ولي» را در اين روايات به معناي «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلكه تنها مي توان به معناي حاكم، خليفه، سرپرست گرفت؛ زيرا اگر به معناي دوست باشد، اين معنا استفاده مي شود كه ابوبكر و عمر گفته اند كه تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبوديم و الآن دوست شده ايم.

حديث الخلافة

ابن أبي عاصم در كتاب السنهء مي نويسد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

وأنت خليفتي في كلّ مؤمن من بعدي

تو پس از من، جانشين من در ميان همه مؤمنان هستي

الباني در باره سند اين روايت گفته:

إسناده حسن.

سند اين روايت «حسن» است

كتاب السنة لابن أبي عاصم، ص۵۵۱.

حاكم نيشابوري اين روايت را اين چنين نقل كرد است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي.

شايسته نيست كه من از ميان مردم بروم؛ مگر اين كه شما جانشين من باشي.

المستدرك ج۳ ص۱۳۳.

الباني وهابي در باره سند اين روايت مي گويد:

صحّحه الحاكم والذهبي وهو كما قالا.

السلسلة الصحيحة ج ۵ ص۲۲۲.

اين روايت را حاكم و ذهبي تصحيح كرده است و اين روايت صحيح است، همان گونه حاكم و ذهبي گفته اند.

حديث امامت

ابونعيم اصفهاني با سند معتبر در كتاب معرفهء الصحابه نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَي السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَي، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَي جَنَّاتِ النَّعِيمِ».

معرفة الصحابة، ج ۳ ص ۱۵۸۷،

هنگامي كه در شب معراج به سدرة المنتهي رسيدم، خداوند به من در باره علي (ع) سه چيز وحي كرد:

به راستي كه او پيشواي پرهيزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفيدان به سوي بهشت سرشار از نعمت خداوند است.

اين روايت معتبر است ؛ چنانچه حاكم نيشابوري گفته است:

صحيح الاسناد.

المستدرك ج۳ ص۱۳۸.

سند اين روايت صحيح است.

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

اثبات ولايت اميرمؤمنان عليه السلام از كتاب هاي اهل سنت، هدف اصلي ما بود؛ اما اين كار زماني كامل مي شود كه بطلان خلافت خلفاي سه گانه نيز از كتاب هاي اهل سنت ثابت شود. در اين بخش به اين مهم خواهيم پرداخت.

آيا نصي و حديثي در خلافت ابوبكر وارد شده؟

با قاطعيت تحدي مي كنيم كه هيچ دليلي از قرآن و سنت صحيح رسول خدا صلي الله عليه وآله؛ حتي از كتاب هاي اهل سنت براي مشروعيت خلافت ابوبكر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در صحيح بخاري آمده است كه عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:

إِنْ أَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي أَبُو بَكْرٍ وَإِنْ أَتْرُكْ فَقَدْ تَرَكَ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي رَسُولُ اللَّهِ (ص).

صحيح البخاري، ج۸، ص۱۲۶، ح ۷۲۱۸.

اگر جانشين انتخاب كنم كاري كرده ام كه كسي كه از من بهتر بود يعني ابو بكر انجام داده است. واگر ترك كنم به درستي كاري كردم كه كسي كه بهتر از من بود يعني رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ترك كرده نموده است.

تفتازاني از بزرگترين دانشمندان علم كلام اهل سنت تصريح كرده است:

والنص منتف في حق أبي بكر.

شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵۵.

هيچ نصي (دليل قرآني و روائي) در باره خلافت ابوبكر وجود ندارد.

آيا اجماع بر خلافت ابوبكر منعقد شده؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه نصي براي اثبات خلافت ابوبكر نيست، به اجماع پناه برده اند و ادعا نموده اند كه صحابه با اجماع او را انتخاب كرده اند؛ در حالي اين كه ادعا نيز با صحيح ترين روايات اهل سنت سازگار نيست؛ چنانچه بخاري در صحيح خود نقل كرده است كه عمر بن خطاب سخنراني كرد و گفت:

كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً... وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَي شَرَّهَا.

وَلَيْسَ فيكم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إليه مِثْلُ أبي بَكْرٍ من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا.

صحيح البخاري، ج ۸، ص۲۶، ح۶۸۳۰.

مبادا كسي در ميان شما باشد كه همانند ابوبكر كه كساني به سوي او تمايل پيدا كنند؛ اگر با كسي بدون مشورت با مسلمانان بيعت شود، از او پيروي نمي شود؛ زيرا هم كسي كه با او بيعت شده و هم كسي كه بيعت كرده اند، خود را در معرض كشتن قرار مي دهند.

قرطبي از بزرگترين مفسران اهل سنت تصريح كرده است كه عمر به تنهايي ابوبكر را انتخاب كرد و هيچ اجماعي در كار نبوده است:

فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلك ثابت... ودليلنا: أنّ عمر - رض - عقد البيعة لأبي بكر ولم ينكر أحد من الصحابة ذلك.

تفسير القرطبي ج ۱ ص ۲۶۹.

اگر خلافت توسط يكي از اهل حلّ و عقد شكل گرفت خلافت ثابت مي گردد.... دليل ما براي اين مدعا اين است كه: عمر به تنهايي براي ابوبكر بيعت گرفت و هيچكدام از صحابه منكر نشدند.

همچنين بخاري در صحيح خود از زبان عمر بن خطاب نقل كرده است كه تمام انصار و نيز علي بن أبي طالب عليه السلام، زبير بن عوام و تمام طرفداران آن ها با خلافت ابوبكر مخالف بودند:

أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...

صحيح البخاري ج ۸ ص ۲۶ ح ۶۸۳۰

تمامي انصار با ما مخالفت كردند و در سقيفه بني ساعده جمع شدند، و نيز علي (عليه السلام) و زبير و كساني كه همراه آن ها بودند، با ما مخالفت كردند.

و ابن تيميه، در منهاج السنهء مي نويسد:

وكان أكثر بني عبد مناف ـ من بني أمية وبني هاشم وغيرهم ـ لهم ميل قوي إلي عليّ بن أبي طالب يختارون ولايته.

منهاج السنة ج ۷ ص ۴۷.

بيشتر بني عبد مناف ـ از بني اميه و بني هاشم و ساير قبايل ـ علاقه فراواني داشتند كه خلافت علي بن ابي طالب را بپذرند.

و طبري و ابن أثير در تاريخ شان نقل كرده اند كه تمام انصار و يا بعضي از آن ها گفتند كه ما تنها با علي بن أبي طالب عليه السلام بيعت مي كنيم:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلاّ عليّاً.

الكامل ج ۲، ص ۳۲۵ وتاريخ الطبري ج ۲ ص ۴۴۳.

و در بخاري به نقل از عائشه آمده است كه حضرت زهرا و اميرمؤمنان عليهما السلام تا شش ماه با ابوبكر بيعت نكردند:

عن عائشة:... وَعَاشَتْ ]فَاطِمَةُ[ بَعْدَ النَّبِيِّ (ص) سِتَّةَ أَشْهُر... وَلَمْ يَكُنْ علي يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ.

صحيح البخاري ج ۵ ص۸۲ ح ۴۲۴۰ و ح ۴۲۴۱

(حضرت زهرا سلام الله عليها) بعد از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علي در اين مدت هرگز با او (ابوبكر) بيعت نكرد.

و ابن حزم اندلسي در باره اجماعي كه علي بن أبي طالب عليه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:

ولعنة اللّه علي كلّ إجماع يخرج عنه علي بن أبي طالب ومن بحضرته من الصحابة.

المحلي ج ۹ ص ۳۴۵.

لعنت خداوند بر هر اجماعي كه علي بن ابي طالب عليه السلام و اصحابي كه در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.

آيا در خلافت ابوبكر دموكراسي حاكم بود وبه زور متوسل نشدند؟

بخاري در صحيح خود به نقل از عائشه مي نويسد كه عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبكر مردم را مي ترساند و در ميان مردم نفاق وجود داشت:

خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا.

صحيح بخاري، ج۴، ص۱۹۵، ح ۳۶۶۹.

و طبري در تاريخ خود مي نويسد كه عمر بن خطاب پس به خلافت رسيدن ابوبكر مي گفت:

ما هو إلاّ أن رأيت أسلم، فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري ج ۲ ص ۴۵۸.

هنگامي كه قبيله اسلم را كه ديدم يقين به پيروزي پيدا كردم.

قبيله اسلم همان قبيله چماق به دست مي باشد كه از مردم به زور براي خليفه بيعت مي گرفت.

آيا نماز ابوبكر به جاي پيامبر دليل بر خلافت اوست؟

علماي اهل سنت وقتي ديده اند كه دست شان از دليل و نص خالي است، به قضيه نماز خواندن ابوبكر در زمان بيماري رسول خدا صلي الله عليه وآله استناد كرده اند و مي گويند كه اگر او شايستگي خلافت دنيوي را نداشت، رسول خدا صلي الله عليه وآله او را به امامت نماز كه امامت اخروي است نمي گماشت؛ در حالي كه طبق روايت صحيح بخاري هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فهميد كه ابوبكر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، براي اين كه براي او طرفدارانش دستاويزي براي آينده نشود، به مسجد رفت و ابوبكر را كنار زد و ابوبكر كناري ايستاد و تنها مكبر بود و با صداي بلند تكبير مي گفت:

وَأَبُو بَكْر يُسْمِعُ النَّاسَ التَّكْبِيرَ.

صحيح البخاري ج ۱ ص ۱۷۴ ح ۷۱۲.

ابوبكر صداي تكبير را به مردم مي رساند.

همچنين در كتاب هاي اهل سنت آمده است كه تعدادي از صحابه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور آن حضرت امام جماعت بوده اند. ابي داود در سنن خود مي نويسد:

اسْتَخْلَفَ ابْنَ أُمِّ مَكْتُومٍ يَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعْمَي.

سنن أبي داود ج ۱ ص ۱۴۳ ح ۵۹۵.

پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم ابن امّ مكتوم را كه شخصي نابينا بود به امامت مردم در نماز برگزيدند.

حتي علماي اهل سنت تصريح كرده اند كه خود رسول خدا صلي الله عليه وآله پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است:

النبي (ص) صَلَّي خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ.

مصنف ابن أبي شيبة ج ۲ ص ۱۱۹ ح ۷۱۷۰.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.

پس اگر نماز گذاردن كسي به جاي پيامبر (ص) دليل بر خلافت اوست، چرا عبد الله بن ام مكتوم و يا عبد الرحمن بن عوف جانشين پيامبر (ص) نشدند؟

از اين گذشته، علماي اهل سنت نقل كرده اند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود:

من أصل الدين الصلاة خلف كل بر وفاجر.

سنن الدارقطني ج ۲ ص ۴۴ ح ۱۷۴۷.

جواز نماز خواندن پشت سر هر نيك و بدكاري، از اصل دين است.

خلافت عمر بن خطاب

پيش از اين خوانديم كه علماي اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت ابوبكر، به اجماع استدلال كرده اند، حال سؤال اين است كه اگر مبناي خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبكر نصب شد، چرا براي انتخاب او نيز شورا تشكيل نشد؟

ابن أثير در اسد الغابه مي نويسد كه ابوبكر گفت:

إني استخلفت عليكم بعدي عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطيعوا

أسد الغابة ج ۴ ص ۱۸۰، نشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت

ابوبكر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشين قرار دادم، حرف شنو و مطيع او باشيد.

و ابن حبان در كتاب الثقات مي نويسد كه ابوبكر در هنگام انتخاب عمر گفت:

اللهم وليته بغير أمر نبيك.

الثقات ج ۲ ص ۱۹۳

خدايا من عمر را بدون اجازه پيامبرت، ولي امر مسلمان ها قرار دادم

هنگامي كه ابوبكر، عمر بن خطاب را انتخاب كرد، صحابه به شدت اعتراض كردند؛ چنانچه ابن أبي شيبه مي نويسد:

أن أبا بكر حين حضره الموت أرسل إلي عمر يستخلفه فقال الناس: تستخلف علينا فظاً غليظاً، ولو قد ولينا كان أفظ وأغلظ، فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر.

المصنف ج ۸ ص ۵۷۴.

وقتي ابوبكر در حال احتضار قرار گرفت، كسي را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشين خود كند، مردم گفتند: كسي را بر ما مسلط مي كني كه خشن و بد اخلاق است، اگر او حكومت را به دست گيرد، سخت گيرتر و خشن تر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما مسلط مي كني؟

سند اين روايت صحيح و تمام روات آن ثقه هستند:

وكيع بن الجراح: ثقة.

تقريب التهذيب ج ۲ ص ۲۸۳.

إسماعيل بن أبي خالد: ثقة.

تقريب التهذيب ج ۱ ص ۹۳.

زُبيد بن الحارث: ثقة، ثقة.

تهذيب التهذيب ج ۳ ص ۲۶۸.

همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مي نويسد كه علي بن أبي طالب عليه السلام و طلحه نيز اعتراض كردند:

لما حضرت أبا بكر المتوفي استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك قال بالله تعرفاني لأنا أعلم بالله وبعمر منكما.

الطبقات الكبري ج ۳ ص ۱۹۶.

وقتي زمان مرگ ابو بكر فرا رسيد، عمر را به جانشيني خويش انتخاب كرد ؛ پس علي و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه كسي را انتخاب كرده اي؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با اين كار، پاسخ پروردگارت را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: خدا را به من ميشناسانيد؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.

سند اين روايت نيز صحيح است:

الضحاك بن مخلد. وثقه ابن معين والعجلي.

تهذيب التهذيب ج ۴ ص ۳۹۷.

عبيد الله بن أبي زياد: وثقه العجلي. والحاكم.

تهذيب التهذيب ج ۷ ص ۱۴.

يوسف بن ماهك: وثقه ابن معين والنسائي.

تهذيب التهذيب ج ۱۱ ص۳۷۱.

حتي ابن تيميه حراني نيز اعتراف كرده است كه صحابه معترض بوده اند:

وقد تكلّموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا؟ فقال: أبالله تخوفوني!.

منهاج السنّة ج ۶ ص ۱۵۵.

صحابه با ابوبكر در باره جانشيني عمر با او صحبت (اعتراض) كردند و گفتند: چرا يك فرد خشن و تند را بر خلافت برگزيده اي؟ فردا جواب خدا را چه خواهي داد؟ ابوبكر گفت: من را از خدا ميترسانيد؟!

شوراي ۶ نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

اهل سنت براي اثبات مشروعيت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شوراي شش نفره استناد كرده اند. براي ابطال اين قضيه نيز دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

عمر بن خطاب معتقد به شوري نبود!

در كتاب هاي اهل سنت روايات وجود دارد كه ثابت مي كند خليفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصريح مي كرد كه اگر اشخاصي زنده بودند، آن ها را خودش انتخاب مي كرد نه اين كه انتخاب را به شورا واگذار كند؛ از جمله عبارات ذيل از او نقل شده است:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب ج ۲ ص ۵۶۸، بتحقيق: علي محمد البجاوي، ۲، نشر: دار الجيل- بيروت.

لو كان سالم حيا ما تخالجني الشك في توليته عليكم أو في تأميره.

تأويل مختلف الحديث ص ۱۱۵؛ المحصول للرازي ج ۴ ص ۳۲۲؛

اگر سالم زنده بود شك وترديدي راجع به سر پرست (خليفه) قرار دادن او بر شما در من پيدا نميشد.

لو أدركت أبا عبيدة بن الجراح لوليته... ولو أدركت معاذ بن جبل ثم وليته... ولو أدركت خالد بن الوليد ثم وليته.

اگر ابا عبيده جراح زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.... اگر معاذ بن جبل و يا خالد بن وليد زنده بود او را سرپرست (خليفه) شما قرار ميدادم.

عمر بن شبة النميري البصري، تاريخ المدينة المنورة، ج۲، ص۶۱، ح۱۴۹۶

دستور قتل مخالفين در شوراي عمر، مظهر دموكراسي يا ديكتاتوري !

تعدادي از علماي اهل سنت نقل كرده كه عمر بن خطاب دستور داد كه اين شش نفر با همديگر مشورت كنند و اگر كسي از آن ها بر خلاف ديگران نظر داد، گردن او را بزنيد:

وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتموني في حفرتي فاجمع هؤلاء الرهط في بيت حتي يختاروا رجلا منهم وقال لصهيب صل بالناس ثلاثة أيام وأدخل عليا وعثمان والزبير وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شيء له من الأمر وقم علي رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبي واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبي اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحكموا عبد الله بن عمر فأي الفريقين حكم له فليختاروا رجلا منهم فإن لم يرضوا بحكم عبد الله بن عمر فكونوا مع الذين فيهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقين إن رغبوا عما اجتمع عليه الناس

تاريخ المدينة، ج ۲ ص ۸۲، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

تاريخ الطبري ج ۲ ص ۵۸۱، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

الكامل في التاريخ ج ۲ ص ۴۶۱، نشر: دار الكتب العلمية - بيروت

عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتي مرا داخل قبر گذاشتيد، اين ۶ نفر را در يك خانه اي جمع كنيد تا اينها يك نفر را از ميان خودشان براي خلافت انتخاب كنند. به صُهيب هم گفت: تو ۳ روز براي مردم نماز بخوان و علي و عثمان و زبير و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع كنيد و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأي ندارد) و با شمشير، بالاي سر اين ۶ نفر بايست. اگر ۵ نفر اتفاق نظر داشتند و يك نفر را براي خلافت انتخاب كردند و نفر ششم با آنان مخالفت كرد، سر او را با شمشير بشكافت (يا سرش را با شمشير بزن). اگر ۴ نفر اتفاق نظر داشتند و ۲ نفر مخالفت كردند، سر آن ۲ نفر را بزن و اگر ۳ نفر روي يك نفر اتفاق نظر داشتند و ۳ نفر ديگر روي يك نفر ديگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَكَم است و نظر هر كدام را قبول داشت، حُكْم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نكردند، نظر آن گروهي مورد قبول است كه عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقيه مخالفت كردند، آنها را بكشيد.

طبق اين روايت، عمر بن خطاب دستور داد كه فرزند عبد الله داور نهايي است و اگر افراد شورا به نتيجه نرسيدند، او داوري خواهد كرد. حال سؤال اين است كه عبد الله عمر كه صلاحيت طلاق زن خود را ندارد چگونه داوري اساسي ترين مسائل جامعه اسلامي را عهده دار مي شود؟!

ابن سعد متوفاي ۲۳۰هـ در كتاب الطبقات مي نويسد:

عن إبراهيم قال: قال عمر من أَسْتَخْلِفُ؟ لَوْ كَانَ أَبُو عُبَيْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ فَأَيْنَ أَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ:قَاتَلَكَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا أَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَيْسَ يُحْسِنُ يُطَلقُ امْرَأَتَهُ.

الطبقات الكبري، ج۳، ص۳۴۳، نشر: دار صادر بيروت

جامع الأحاديث للسيوطي ج ۱۳ ص ۳۸۲،

تاريخ الخلفاء للسيوطي ج ۱ ص ۱۴۵، نشر: مطبعة السعادة - مصر

از ابراهيم نقل شده است كه عمر گفت: من چه كسي را خليفه كنم؟ اگر أبو عبيدة بن جراح بود، او را خليفه مي كردم. مردي به او گفت: اي امير المومنين! چرا پسرت عبد الله را خليفه نمي كني؟ عمر گفت: خداوند تو را بكشد! (اين چه حرفي است كه مي زني؟!) به خدا قسم! خداوند را با اين سخنت در نظر نگرفته اي. آيا مردي را خليفه كنم كه نمي تواند همسرش را طلاق بدهد؟!

نتيجه آن كه:

اميرمؤمنان عليه السلام توسط خداوند انتخاب و توسط رسول خدا صلي الله عليه وآله معرفي شده است ؛ اما از آن طرف هيچ دليلي براي اثبات مشروعيت خلافت خلفاي سه گانه حتي در كتاب هاي اهل سنت وجود ندارد.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولايهء علي بن أبي طالب عليه السلام.

والسلام عليكم و رحمت الله و بركاته

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت