درباره ما

آیا عمر سند و قباله‌ی فدک را از دست حضرت زهرا (س) گرفت و پاره کرد؟
کد سؤال: ۱۰۳۸۶امامت و ائمه (علیهم السلام) »حضرت زهرا (س) »فدک
تعداد بازدید: ۱۳۹۲
آیا عمر سند و قباله‌ی فدک را از دست حضرت زهرا (س) گرفت و پاره کرد؟


توضيح سؤال:

سلام عليکم.

قضيه‌ي جسارت خليفه دوم به حضرت فاطمه الزهرا سلام الله عليها در ماجراي پس گرفتن قبالهي فدک، در کتب اهل سنت به چه شکل نقل شده است؟ (لطفا عبارات و جملات عربي کتب اهل سنت را هم ذکر نماييد.) با تشکر..

پاسخ

در منابع شيعه و اهل سنت نقل شده است كه حضرت زهرا سلام الله عليها جهت مطالبه‌ي فدك، نزد ابو بكر رفت و پس از گفتگو و اقامه‌ي شاهدان، ابو بكر نامه‌ي را براي عاملش در فدك جهت برگشت آن براي حضرت زهرا سلام الله عليها نوشت؛ اما عمر آن را از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره كرد.

روايات فريقين در گزارش اصل اين ماجرا (يعني پاره شدن سند به دست عمر) موافق هستند. در روايات شيعه جزئيات جزئيات ديگري نيز نقل شده كه با مطالعه‌ي متون روايات، مطلب بيشتر روشن خواهد شد؛ از اين رو، ضروري است كه موضوع مورد سؤال را در هردو منبع بررسي نماييم:

الف: منابع اهل سنت

سبط ابن جوزي از علماي اهل سنت مي‌گويد: پس از اين كه ابو بكر سخنان شاهدان حضرت زهرا سلام الله عليها را شنيد، نامه‌ي رد فدك را براي آن حضرت نوشت؛ اما عمر از راه رسيد و آن نامه را پاره كرد. حلبي شافعي در كتاب «السيرة الحلبيه» سخنان سبط ابن جوزي را اين‌گونه نقل كرده است:

«وفى كلام سبط ابن الجوزي رحمه الله أنه رضي الله تعالى عنه كتب لها بفدك ودخل عليه عمررضى الله تعالى عنه فقال ما هذا فقال كتاب كتبته فاطمه بميراثها من أبيها فقال مماذا تنفق على المسلمين وقد حار بتك العرب كما ترى ثم اخذ عمر الكتاب فشقه

«در كلام سبط بن جوزي آمده است كه ابو بكر براي فاطمه [سلام الله عليها] سند و نامه‌ي براي ايشان در باره‌ي فدك نوشت. در همين هنگام، عمر بر ابو بكر وارد شد و گفت اين چيست؟ ابو بكر گفت: نامه‌ي است كه براي فاطمه در مورد ميراثش از پدرش نوشته ام. عمر گفت: از كدام منبعي براي مردم انفاق خواهي كرد در حالي كه عرب عليه تو بپا خواسته اند؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره كرد.»

الحلبي، علي بن برهان الدين _متوفاى۱۰۴۴ ق_، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج ۳، ص ۴۸۸، ناشر: دار المعرفة - بيروت – ۱۴۰۰.

طبق گزارش فتح الدين حنفي در كتاب «فلك النجاة» از سخنان سبط ابن جوزي، حضرت زهرا سلام الله عليها با ابو بكر در حالي كه او روي منبر بود، گفتگو كرد و ابوبكر بعد از منبر، نامه‌ي رد فدك را نوشت:

«الرابع عشر: قال (السيد) في رسالة (الزهراء) ناقلا عن الإمام نور الدين علي بن برهان الحلبي الشافعي في كتاب (إنسان العيون في سيرة الأمين والمأمون): قال سبط ابن الجوزي في تذكرة خواص الأمة: جاءت فاطمة بنت رسول الله (ص) إلى أبي بكر، وهو على (المنبر) فقالت يا أبا بكر أفي كتاب الله أن ترث أبيك، ولا أرث أبي، فاستعبر أبو بكر باكيا ثم قال بأبي أبوك، وبأبي أنت، ثم نزل فكتب لها (بفدك)، ودخل عليه عمر فقال ما هذا قال كتبته لفاطمة ميراثها من أبيها، فقال فماذا تنفق على المساكين، وقد حاربتك العرب، ثم أخذ عمر الكتاب فشقه. (وكذا في السيرة الحلبية).»

«چهاردهم: سيد در رساله «الزهرا» از حلبي شافعي در كتاب «انسان العيون في سيرة الأمين والمأمون»، نقل كرده كه سبط ابن جوزي در كتاب «تذكرة خواص الامه» گفته است: فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه [وآله] نزد ابو بكر آمد در حالي كه او روي منبر بود. فرمود: اي ابو بكر آيا در كتاب خدا آمده است كه تو از پدرت ميراث ببري و من از پدرم ارث نبرم؟ ابو بكر به گريه افتاد و گفت: پدرم فداي پدرت و شما باد. از منبر پايين آمد و نامه‌ي رد فدك را براي ايشان نوشت.

عمر بر ابو بكر وارد شد و گفت اين چيست؟ ابو بكر گفت: براي فاطمه در مورد ميراث پدرش نوشته ام. عمر گفت: از كدام منبعي براي فقيران انفاق خواهي كرد در حالي كه عرب عليه تو بپا خواسته است؟ سپس نوشته را از فاطمه گرفته و آن را پاره كرد. در سيره حلبيه نيز چنين آمده است.»

علي محمد فتح الدين الحنفي، _متوفاي۱۳۷۱،ق_ فلك النجاة في الإمامة والصلاة، ص ۱۶۰، تحقيق : تحقيق وتقديم: الشيخ ملا أصغر علي محمد جعفر، چاپخانه : صدر ناشر : مؤسسة دار الاسلام، چاپ : الثانية، سال چاپ : ۱۴۱۸ - ۱۹۹۷ م

ب: روايات شيعه

رواياتي كه در منابع شيعه نقل شده، نيز تصريح دارند بر اين كه عمر سند فدك را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره كرد.

۱. روايت امير مؤمنان عليه السلام :

سيد مرتضي در كتاب «الشافي» ابتدا در باره اصل ماجرا مي‌فرمايد:

«وقد روي أن أبا بكر لما شهد لها أمير المؤمنين عليه السلام كتب بتسليم فدك إليها فاعترض عمر قضيته فخرق ما كتبه.»

«روايت شده است هنگامي كه اميرمؤمنان براي حضرت زهرا سلام الله عليها شهادت دادند، ابو بكر نامه‌ و سندي نوشت كه فدك را تسليم ‌آن حضرت نمايد، عمر اعتراض كرد و آنچه را نوشته بود پاره كرد.»

آنگاه اين روايت ذيل را از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرده است:

«روى إبراهيم بن محمد الثقفي عن إبراهيم بن ميمون قال حدثنا عيسى بن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي بن أبي طالب عن أبيه عن جده عن جد أبيه عليعليهم السلام قال جاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بكر وقالت : إن أبي أعطاني فدكا وعلي يشهد لي وأم أيمن قال ما كنت لتقولي إلا الحق نعم قد أعطيتك إياها ، ودعا بصحيفة من أدم فكتب لها فيها فخرجت فلقيت عمر فقال : من أين جئت يا فاطمة قالت من عند أبي بكر أخبرته أن رسول الله صلى الله عليه وآله أعطاني فدك وعلي يشهد وأم أيمن فأعطانيها وكتبها لي فأخذ عمر منها الكتاب ، ثم رجع إلى أبي بكر فقال : أعطيت فاطمة فدك وكتبت بها لها ؟ قال : نعم قال عمر : علي يجر إلى نفسه وأم أيمن امرأة ، وبصق في الصحيفة ومحاها.

«علي عليه السلام فرمود: فاطمه عليها السلام نزد ابو بكر آمد و فرمود: پدرم فدك را به من بخشيده است و علي عليه السلام و ام ايمن بر اين قضيه شهادت مي‌دهند. ابو بكر گفت: هر آنچه شما مي‌فرماييد حق است، بلي آن را رسول خدا به شما عطا كرده است. ابو بكر صحيفه‌ي از پوست را خواست و برگشت فدك را براي حضرت نوشت، حضرت زهرا از نزد وي خارج شد. عمر در ميان راه او را ديد و گفت: از كجا ميايي اي فاطمه؟ ايشان پاسخ داد از نزد ابو بكر، و به او خبر دادم كه رسول خدا صلي الله عليه و‌آله فدك را به من بخشيده است و علي عليه السلام و ام ايمن بر آن شهادت مي‌دهند. ابو بكر فدك را به من پس داد و نامه‌ي آن را نوشت. عمر اين نامه را از حضرت گرفت و نزد ابو بكر آمد و گفت: آيا شما فدك را به فاطمه برگرداندي و برايش نوشتي؟ ابوبكر گفت: بلي، عمر گفت: علي به نفع خودش شهادت مي‌دهد و ام ايمن هم زن است. آنگاه عمر آب دهانش را روي اين صحيفه انداخت و نوشته هاي آن را محو كرد.»

الشريف المرتضى، علي بن الحسين الموسوي _متوفاي۴۳۶ ق_، الشافي في الإمامة،‍ ج ۴ ص ۹۷، تحقيق و تعليق: السيد الحسيني الخطيب، ناشر: مؤسسة إسماعيليان – قم، چاپ: الثانية، سال چاپ۱۴۱۰

۲. روايت حماد بن عثمان از امام صادق عليه السلام:

علي بن ابراهيم قمي در تفسيرش شهادت امير مؤمنان و ام ايمن درباره فدك از امام صادق عليه السلام روايت شده و در آن تصريح شده است كه عمر قباله‌ي فدك را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره كرد:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَكَ فَأَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ مَنَعْتَنِي عَنْ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِي عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَا أَشْهَدُ- حَتَّى أَحْتَجَّ يَا أَبَا بَكْرٍ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَتْ أَنْشُدُكَ اللَّهَ، أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَى، قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَكَ لِفَاطِمَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ- فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً بِفَدَكَ وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا- فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ فَكَتَبْتُ لَهَا بِفَدَكَ،

فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُ وَ قَالَ هَذَا فَيْ‏ءُ الْمُسْلِمِينَ وَ قَالَ أَوْسُ‏ بْنُ الْحَدَثَانِ وَ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ يَشْهَدُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَنَّهُ قَالَ: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ- فَإِنَّ عَلِيّاً زَوْجُهَا يَجُرُّ إِلَى نَفْسِهِ- وَ أُمَّ أَيْمَنَ فَهِيَ امْرَأَةٌ صَالِحَةٌ- لَوْ كَانَ مَعَهَا غَيْرُهَا لَنَظَرْنَا فِيهِ- فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام مِنْ عِنْدِهِمَا بَاكِيَةً حَزِينَةً-...»

«از عثمان بن عيسي و حمّاد بن عثمان نقل شده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتى با أبو بكر بيعت شد و خلافت او بر همه‌ي مهاجر و انصارمحقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمين فدك فرستاده و دستور داد تا نماينده‌ي حضرت زهرا عليها السّلام را از آنجا اخراج كند. در پى اين اقدام، حضرت فاطمه عليها السّلام نزد أبو بكر آمد و فرمود: اي ابو بكر! مرا از ميراث پدرم محروم كردي و نماينده‌ي مرا از فدك بيرون كردي در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور خدا آن را براي من قرار داده بود. ابوبكر گفت: براي اثبات اين مطلب، شاهداني اقامه كن. حضرت زهرا سلام الله عليها ام ايمن را آورد، ام ايمن گفت: اي ابو بكر من پيش از احتجاج با تو در باره فرمايش رسو خدا صلي الله عليه وآله، شهادت نمي‌دهم. ام ايمن گفت: شما را به خدا سوگند مي‌دهم، آيا شما مي‌دانيد كه رسول خدا صلي الله عليه وآ‌له فرمود: ام ايمن از اهل بهشت است؟ ابو بكر گفت: بلي. ام ايمن گفت: پس من شهادت مي‌دهم كه خدا به رسولش وحي فرستاد «حق ذوي القربي را بده» آنگاه رسول خدا فدك را به دستور خداوند براي فاطمه قرار داد. پس از آن علي عليه السلام آمده همانند شهادت ام ايمن شهادت دادند. ابو بكر براي فاطمه سلام الله عليها در باره فدك سند و نامه‌ي نوشت و آن را به ايشان سپرد. در اين هنگام عمر وارد شد و گفت: اين نامه چيست؟ ابو بكر گفت: فاطمه در باره فدك ادعا كرد و ام ايمن و علي بر آن شهادت دادند من هم اين نامه را نوشتم.

عمر نامه را از حضرت زهرا سلام الله عليها گرفت و پاره كرد و گفت: اين مال مسلمانان است، اوس بن حدثان و عايشه و حفصه شاهد بودند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ما گروه پيامبران چيزي را به ارث نمي‌گذاريم آنچه را گذاشته ايم صدقه است؛ زيرا علي شوهر فاطمه به نفع خود سخن مي‌گويد و ام ايمن نيز زن صالحه‌ي است ولي اگر همراه او زن ديگري شهادت مي‌داد ما تجديد نظر مي‌كرديم. حضرت زهرا سلام الله عليها از نزد آنها گريه كنان بيرون رفت. ...»

القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى۳۱۰هـ) تفسير القمي، ج ۲، ص ۱۵۶، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر ۱۴۰۴.

مرحوم طبرسي نيز در كتاب «الاحتجاج»، اين روايت را با همين سند نقل كرده است:

«عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ أَبُو بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَكَ مَنْ أَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ عليها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ قَالَتْ لِمَ تَمْنَعُنِي مِيرَاثِي مِنْ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ وَ قَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى؟ فَقَالَ هَاتِي عَلَى ذَلِكِ بِشُهُودٍ فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ أَيْمَنَ لَا أَشْهَدُ يَا أَبَا بَكْرٍ حَتَّى أَحْتَجَّ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ أُمُّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ فَقَالَ بَلَى قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَكاً لَهَا طِعْمَةً بِأَمْرِ اللَّهِ فَجَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ؟ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ عليها السلام ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ عليه السلام فَكَتَبْتُهُ لَهَا فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَتَفَلَ فِيهِ وَ مَزَّقَهُ فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام تَبْكِي

«از حمّاد بن عثمان نقل شده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود: وقتى با أبو بكر بيعت شد و خلافت او بر همهي مهاجر و انصار محقّق و ثابت شد، فردى را از جانب خود به سرزمين فدك فرستاده و دستور داد تا نماينده‌ي حضرت زهرا عليها السّلام را از آنجا اخراج كند. در پى اين اقدام، حضرت فاطمه عليها السّلام نزد أبو بكر آمده و فرمود: چرا مرا از ارث پدرى محروم نموده و نماينده‏ام را از آنجا بيرون كردى، حال اينكه پدرم آنجا را به دستور خدا براى من قرار داده بود؟

أبو بكر گفت: بر اين مطلب شاهد بياور، آن حضرت نيز امّ ايمن را آورد، و او گفت:

پيش از اينكه شهادت و گواهى بدهم بايد از تو- اى أبو بكر- بپرسم: تو را به خدا قسم آيا اين فرمايش پيامبر را قبول دارى كه فرمود: «امّ ايمن يكى از زنان بهشتى است»؟

گفت: آرى قبول دارم، گفت: بنا بر اين من نيز شهادت مى‏دهم كه خداوند عزيز و جليل بر پيامبر وحى فرستاد كه: «حقّ نزديكانت را بده» پس آن رسول گرامى نيز فدك را به دستور خداوند براى فاطمه قرار داد.

سپس علىّ عليه السّلام نيز وارد شده و به نفع فاطمه شهادت داد، با ديدن آن، أبو بكر نيز مجاب شده و نامه‏اى نوشته و به حضرت زهرا داد، در اين حال عمر وارد شده و گفت: اين نامه چيست؟ گفت: فاطمه ادّعاى فدك را نموده و امّ ايمن و علىّ براى او شهادت دادند! عمر نامه را از دست حضرت فاطمه عليها السّلام گرفت و روي آن آب دهان انداخت و پاره كرد!. حضرت زهرا نيز گريه كنان خارج شد.»

الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب _متوفاى ۵۴۸ ق_، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۲۲، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶ م.

مرحوم علامه مجلسي نيز اين روايت را از تفسير علي بن ابراهيم قمي در بحار نقل كرده اند:

۲۸ ۲۸ - تفسير علي بن إبراهيم: أبي، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله عليه السلام: مثله. وفيه: فأخذ عمر الكتاب من فاطمة عليها السلام فمزقه، ... فخرجت فاطمة صلوات الله عليها من عند هما باكية حزينة...

المجلسي، محمد باقر _متوفاى۱۱۱۱ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۲۹، ص ۱۳۴، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ - ۱۹۸۳م.

تصحيح روايت :

اين روايتي را كه مرحوم علي ابن ابراهيم قمي و طبرسي نقل كرده اند از نظر سند صحيح است؛ چنانچه يكي از محققان معاصر بر صحت سند آن تصريح كرده است:

«وكذلك روى علي بن إبراهيم القمي بسند صحيح في تفسير قوله تعالى (فآت ذا القربى حقه والمسكين وابن السبيل) حديثا مقاربا لما ذكره الشيخ المفيد، فقد روى عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عثمان بن عيسى وحماد بن عثمان، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام إنه قال: (لما بويع لأبي بكر واستقام له الامر على جميع المهاجرين والأنصار بعث إلى فدك فأخرج وكيل فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله منها فجاءت فاطمة عليها السلام إلى أبي بكر ... فأخذ عمر الكتاب من فاطمة فمزقه . . . فخرجت فاطمة عليها السلام من عندهما باكية حزينة...»

«همچنين علي بن ابراهيم قمي با سند صحيح در تفسيرش ذيل آيه «فآت ذا القربى حقه والمسكين وابن السبيل» روايت نزديك و مشابه به روايت شيخ مفيد نقل كرده است. ...

الهاشمي، السيد هاشم، حوار مع فضل الله حول الزهراء (س)، ص ۲۲۹، الناشر: دار الهدى لطباعة والنشر المطبعة : الشريعة الطبعة الثانية ۱۴۲۲ - ۲۰۰۱

۳. روايت عبد الله بن سنان از امام صادق عليه السلام :

مرحوم شيخ مفيد از امام صادق عليه السلام روايت را با سند ديگر چنين نقل كرده است:

* (حديث فدك) * أبو محمد، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لما قبض رسول الله صلى الله عليه وآله وجلس أبو بكر مجلسه بعث إلى وكيل فاطمة صلوات الله عليها فأخرجه من فدك فأتته فاطمة عليها السلام. ...

متن روايت طولاني است و خلاصه‌ي آن تا محل شاهد بحث اين است:

امام صادق عليه السلام مي فرمايد. بعد از اين كه ابوبكر خلافت را به دست گرفت، حضرت زهرا سلام الله عليها نزد او آمد و فرمود نماينده‌ي مرا از فدك بيرون كردي و فدك را گرفتي آن را به من بر گردان. ابو بكر گفت: «النبي صلى الله عليه وآله لا يورث»؛ «پيامبر صلي الله عليه وآله چيزي را به ارث نمي‌گذارد» حضرت نزد امير مؤمنان عليه السلام برگشت و قضيه را گزارش داد. ايشان بحث ارث بردن حضرت سليمان و يحيي را مطرح كرد. حضرت زهرا دو باره برگشت و همين سخنان را فرمود، اما عمر گفت تو اين سخنان را از علي عليه السلام ياد گرفتي، ابو بكر گفت: عايشه و عمر شهادت مي‌دهند كه پيامبر فرمود:«إن النبي لا يورث».

حضرت زهرا فرمو: هذا أول شهادة زور شهدا بها في الإسلام؛ «در اسلام اين نخستين شهادت ناحق است كه آن دو، به آن شهادت دادند.»

حضرت زهرا بار ديگر فرمود: پيامبر صلي الله عليه وآله فدك را براي من بخشيده است. ابو بكر گفت: شاهدان خود را بيار. حضرت زهرا سلام الله عليها حضرت علي و ام ايمن را براي شهادت دادن آ‌ورد و آنها شهادت دادند.

عمر در پاسخ به ام ايمن گفت: أنت امرأة ولا نجيز شهادة امرأة وحدها، وأما علي فيجر إلى نفسه، قال: فقامت مغضبة. «تو زن هستي و شهادت يك زن را به تنهايي كافي نمي‌دانيم، اما علي به نفع خودش شهادت مي‌دهد.» راوي مي‌گويد: حضرت زهرا از نزد آنها بلند شد در حالي كه خشمگين بود»

در قسمتي از روايت آمده است كه امير مؤمنان و فاطمه زهرا (عليهما السلام) درب خانه‌هاي انصار رفتند و ‌از آنها ياري خواستند و آنها نيز پاسخ ندادند.

آنگاه اميرمؤمنان به حضرت زهرا فرمود: اين بار تنها نزد ابو بكر برو و قضيه‌ي فدك را مطرح كن و به او بگو:

«ادعيت مجلس أبي وأنك خليفته وجلست مجلسه ولو كانت فدك لك ثم استوهبتها منك لوجب ردها علي فلما أتته وقالت له ذلك، قال: صدقت، قال: فدعا بكتاب فكتبه لها برد فدك، فقال: فخرجت والكتاب معها، فلقيها عمر فقال: يا بنت محمد ما هذا الكتاب الذي معك، فقالت: كتاب كتب لي أبو بكر برد فدك، فقال: هلميه إلي،فأبت أن تدفعه إليه، فرفسها برجله وكانت حاملة بابن اسمه المحسن فأسقطت المحسن من بطنها ثم لطمها فكأني أنظر إلى قرط في أذنها حين نقفت ثم أخذ الكتاب فخرقه فمضت ومكثت خمسة وسبعين يوما " مريضة مما ضربها عمر، ثم قبضت. ...»

«تو مدعي هستي كه در جايگاه پدرم قرار گرفتي و جانشين ايشان هستي، اگر فدك براي تو مي‌بود، و من آن را از شما به عنوان بخشش مي‌خواستم، بايد آن را به من مي‌دادي (از باب احترام). وقتي حضرت زهرا سلام الله عليها اين سخن را به ابو بكر فرمود: ابو بكر گفت: راست گفتي. آنگاه ابو بكر كاغذي خواست و نامه‌اي براي برگشت فدك نوشت. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: فاطمه سلام الله عليها از نزد او خارج شد و اين نامه همراهش بود. در اين زمان عمر او را ديد و گفت: اي دختر محمد اين نوشته همراه تو چيست؟ حضرت فرمود: نوشته‌ي است كه ابو بكر براي برگرداندن فدك براي من نوشته است. عمر گفت: آن را به من بده؛ اما حضرت زهرا از سپردن اين نامه خود داري كرد. عمر ايشان را با لگد زد در حالي كه ايشان به حضرت محسن حامله بود، در اثر اين ضربت محسن سقط شد، سپس چنان سيلي به صورتش زد، كه گويا منآن وقتي را که گوشواره از گوش ايشان افتاد، ميبينم، سپس نوشته را گرفت و پاره كرد. ...»

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي _متوفاى۴۱۳ ق_، الاختصاص، ص ۱۸۵، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية ۱۴۱۴ - ۱۹۹۳ م

نتيجه:

از مجموع روايات و متون بالا چند نكته اثبات مي‌شود:

۱. با استدلالي كه حضرت زهرا سلام الله عليها نمود، ابو بكر فدك را مي‌خواسته به حضرت زهرا سلام الله عليها برگرداند، از اين رو، سند و يا نامه‌ي ارجاع آن را نوشت و به دست آن حضرت سپرده است.

۲. اين كه عمر سند را از دست حضرت زهرا سلام الله عليها گرفته و با آب دهان آن را محو كرده و يا پاره نموده، قطعي است.

۳. بهانه‌ي عمر در برخي روايات اين بوده است كه اگر فدك را به حضرت زهرا برگرداند، دستگاه حاكم نمي‌تواند بذل و بخشش به مردم را از جاي ديگر تهيه كند و در آمد فدك را بهترين منبع در آمد براي اين كار و خواباندن آشوب ها مي‌دانست. از اين جهت به ابو بكر اعتراض كرد.

البته بهانه‌ي ديگري را كه ابو بكر و عمر جعل كردند و به رسول خدا صلي الله عليه وآله نسبت دادند اين بود كه پيامبر فرموده: پيامبر چيزي به ارث نمي‌گذارد.

۴. از اين كه عمر به ابو بكر اعتراض مي‌كند و نامه را در حضور او و يا در بيرون از جلسه پاره مي‌كند، به دست مي‌آيد كه ابو بكر از خود اختياري نداشته است و همه‌ي كارها به دست عمر انجام مي‌شده و اراده و تصميم او در پيشبرد حكومت ابو بكر، نقش مهم و كليدي را داشته است. اين نكته با توجه به روايات ديگري كه بيان خواهد شد، بيشتر روشن خواهد شد.

۵. طبق برخي روايات، عمر نه تنها سند را گرفت و پاره كرد،‌ بلكه با زدن لگد به حضرت زهرا سلام الله عليها و لطمه به صورت ايشان، اولين فردي بود كه حرمت خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله را شكست و در تاريخ آن را به نام خود ثبت كرد.

۶. از نظر ابو بكر و عمر، شهادت امير مؤمنان عليه السلام (كه روايت علي مع الحق والحق مع علي‌ و ده ها روايات ديگر در باره او از رسول خدا با سند صحيح نقل شده) مورد قبول واقع نشد؛ اما شهادت عايشه و حفصه، قبول گرديد. تنها دليل عمر اين بود كه امير مؤمنان نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها ذي نفع محسوب مي‌شود. با توجه به اين نكته سؤال مي‌شود كه آيا دختران ابو بكر وعمر، ذي نفع پدران شان محسوب نمي‌شوند؟ آيا آنها به پدرانشان نسبتي نداشتند؟

نكته‌ي پاياني: عمر قرار دادهاي ديگري را نيز پاره كرد

در منابع اهل سنت موارد ديگري نيز نقل شده است كه عمر قرار دادهاي ديگري را نيز بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله پاره كرد، گويا كار او پاره كردن قرار دادها و سندها بوده است:

۱. پاره كردن نامه‌ي سهم افراد مؤلفة القلوب:

سمرقندي از مفسران اهل سنت در تفسيرش ذيل آيه «والمؤلفة قلوبهم»، ابتدا اين افراد را معرفي مي‌كند و بعد جريان پاره شدن سند ‌آنها به دست عمر را ذكر كرده است:

( والمؤلفة قلوبهم ) * وهم قوم كان يعطيهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ويتألفهم بالصدقة على الإسلام وكانوا رؤساء في كل قبيلة منهم أبو سفيان بن حرب والأقرع بن حابس وعيينة بن حصن الفزاري وعباس بن مرداس السلمي وصفوان بن أمية وغيرهم فلما توفي رسول الله صلى الله عليه وسلم جاؤوا إلى أبي بكر وطلبوا منه وكتب لهم كتابا فجاؤوا بالكتاب إلى عمر بن الخطاب ليشهدوه فقال عمر أي شيء هذا فقالوا سهمنا فأخذ عمر الكتاب ومزقه وقال إنما كان يعطيكم النبي صلى الله عليه وسلم ليؤلفكم على الإسلام فأما اليوم فقد أعز الله الإسلام فإن تبتم على الإسلام وإلا فبيننا وبينكم السيف فرجعوا إلى أبي بكر فقالوا أنت الخليفة أم هو أي عمر قال هو إن شاء فبطل سهمهم.

مؤلفة القلوب، گروهي بودند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به آنها عطا مي‌كرد و با صدقه دادن به آنها دل شان را نسبت به اسلام مورد الفت قرار مي‌داد. آنها بزرگان هر قبيله‌ي بودند از جمله آنها ابو سفيان، اقرع بن حابس، عيينه بن حصن فزاري، عباس بن مرداس، صفوان بن اميه و غير آنها بودند.

وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله از دنيا رفتند، آنها نزد ابو بكر آمدند و سهم شان را از وي طلب كردند. ابو بكر براي آنها نامه‌ي نوشت كه آن را نزد عمر آوردند تا به او نشان دهند. عمر گفت: اين چيست؟ گفتند: نامه‌ي بر سهم ما. عمر نامه را گرفت و پاره كرد و گفت: رسول خدا براي شما بخشش مي‌كرد تا دل شما را نسبت به اسلام مهربان نگه دارد؛ اما امروز اسلام عزت يافته است، اگر توبه كرديد و بر اسلام باقي بمانيد، خوب و گرنه شمشير ميان ما حكم خواهد كرد. آنها نزد ابو بكر برگشتند و گفتند: آيا شما خليفه هستيد يا عمر؟ او گفت: او هر چه بخواهد پس سهم آنها را باطل كرد.

السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاى۳۶۷ هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج ۲ ص ۶۸، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر - بيروت.

۲. پاره كردن قرارداد بين ابو بكر و دو فرد ديگر:

طبري، ابن عساكر و سيوطي نقل كرده اند كه دو تن از سران قبائل، با ابو بكر سند و قرار دادي تنظيم كردند كه اگر خراج بحرين را به ما بدهي، تضمين مي‌كنيم هيچ يكي از اقوام ما از اطاعت و بعيت تو خارج نشوند و بر نگردند، و خود عمر هم شاهد اين سند بود؛ اما بعدا آن را منكر شد و سند را پاره كرد:

«خَرَجَ الزبْرَقَانُ والأَقْرَعُ إِلى أَبي بَكْرٍ وقَالاَ: اجْعَلْ لَنَا خَرَاجَ الْبَحْرَيْنِ وَنَضْمَنُ لَكَ أَنْ لاَ يَرْجِعَ مِنْ قَوْمِنَا أَحَدٌ ، فَفَعَلَ وَكَتَبَ الْكِتَابَ ، وَكَانَ الَّذِي يَخْتَلِفُ بَيْنَهُمْ طَلْحَةُ بنُ عبيد اللَّهِ، وأَشْهَدُوا شُهُودَاً بَيْنَهُمْ مِنْهُمُ عُمَرُ، فَلَمَّا أُتِيَ عُمَرُ بِالْكِتَابِ فنَظَرَ فِيهِ لَمْ يَشْهَدْ ثُمَّ قَالَ : لاَ، وَلاَ كَرَامَةَ ، ثُمَّ مَزَّقَ الْكِتَابَ وَمَحَاهُ ، فَغَضِبَ طَلْحَةُ وَأَتَى أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ : أَنْتَ الأَمِيرُ أَمْ عُمَرُ ؟ فَقَالَ : الأَمِيرُ عُمَرُ غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِي فَسَكَتَ.»

«زبرقان و اقرع به سوي ابوبكر آمدند و گفتند: براي ما خراج بحرين را قرار بده و ما در مقابل تضمين مي‌كنيم كه هيچ يكي از اقوام ما از بيعتش بر نگردد. ابو بكر قبول كرد و براي آنها سند و نامه‌ي نوشت. طلحه بن عبيد الله ميان آنها رفت و آمد مي‌كرد (يعني واسطه بود) و ميان آنها شاهداني قرار داد از جمله آنها عمر بود. هنگامي نامه به دست عمر رسيد، به آن نگاه كرد و به آن شهادت نداد سپس گفت: نه، اين نامه هيچ ارزشي ندارد سپس آن را پاره كرده و نابود ساخت. طلحه خشمگين شد و نزد ابو بكر آمد و براي گفت: آيا تو امير هستي يا عمر؟ ابو بكر گفت: امير عمر است؛ اما اطاعت مال من است. پس از آن طلحه ساكت شد.»

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى۳۱۰ ق_، تاريخ الطبري، ج ۲، ص ۲۷۱، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج ۹، ص ۱۹۴، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - ۱۹۹۵.

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج ۱۳، ص ۲۹۶، طبق برنامه الجامع الكبير.

نتيجه:

اولا:‌ خليفه دوم اهل سنت، جز سند فدك كه توسط ابو بكر براي حضرت زهرا سلام الله عليها نوشته شد، سندها و نامه هاي ديگري را نيز پاره كرده است.

ثانيا: از روايات اخير استفاده مي‌شود كه ابو بكر فقط اسم خليفه را داشته و همه‌ي كارها را عمر انجام مي‌داده است؛ لذا خليفه اول گفت: الامير عمر. و جاي تعجب اين است كه ابو بكر گفت: غَيْرَ أَنَّ الطَّاعَةَ لِي؛ سؤال اين است كه اگر عمر در محدوده‌ي حكومت تو اعمال رأي مي‌كند اطاعت كردن از تو معنا ندارد، حتي كار خليفه اول به جايي رسيده است كه عمر هم از او اطاعت نكرده است.

سؤال از ما و پاسخ از شما

۱. طبق گزارش ها و رواياتي كه ذكر شد، كدام يكي از خلفا نسبت به حضرت زهرا سلام الله عليها اعمال خشونت كرده و كدام يكي بيشتر حرمت شكني كرده است؟

۲. رد ادعاي حضرت زهرا سلام الله عليها با سخن عايشه، چگونه سازگاري دارد:

عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا كَانَتْ إِذَا ذُكِرَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ قَالَتْ: " مَا رَأَيْتُ أَحَدًا كَانَ أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْهَا إِلا أَنْ يَكُونَ الَّذِي وَلَدَهَا ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

يحي بن عباد از پدرش (عباد) نقل كرده است كه وقتي نزد عايشه از فاطمه دختر پيامبر صلي الله عليه وآله سخن به ميان مي‌آمد، مي‌گفت: هيچ كسي را راستگو تر از فاطمه نديدم جز آن كسي كه او را به دنيا آورده است (منظور رسول خدا صلي الله عليه وآله است).

اين روايت طبق شرط مسلم صحيح است؛ اما وي آن را نياورده است.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى۴۰۵ هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج ۳، ص ۱۷۵، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰

*موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت