درباره ما |
کد سؤال: ۱۰۳۹۴ | امامت و ائمه (علیهم السلام) »حضرت زهرا (س) »فدک | تعداد بازدید: ۱۳۱۹ |
سؤال كننده: حسين اميري
فهرست مطالب : فصل اول: اعطاي فدك از سوي رسول خدا صلي الله عليه وآله به فاطمه زهرا سلام الله عليها فصل دوم: مراحل مطالبه فدك از سوي حضرت زهرا سلام الله عليها ا : مطالبه فدك به صورت حضوري (به عنوان هديه بودن فدك) ب: مطالبه فدك به صورت حضوري (با ادعاي ميراث) ج: مطالبه فدك به صورت غير حضوري (با عنوان ادعاي ميراث) د. مطالبه و درخواست از عموم مردم ، براي احقاق حق
بعد از اين كه ابوبكر توسط عدهاي به خلافت رسيد، باغ فدك را كه ملك خالص حضرت زهرا سلام الله عليها بود، از ايشان گرفته و كارگران ايشان را از آنجا بيرون انداخت؛ نه تنها فدك از سوي دستگاه خلافت گرفته شد؛ بلكه حضرت زهرا سلام الله عليها از ارث اموال و ما ترك پدر نيز محروم گرديد و همچنين ابوبكر سهم بنيهاشم (ذوي القرباي پيامبر) را از خمس خيبر، قطع كرد. حضرت زهرا سلام الله عليها، ابتدا فدك را به عنوان مال شخصي و هديهي پدر، مطالبه نمود. بر اساس برخي روايات، ابوبكر با تصديق سخن دخت گرامي پيامبر صلي الله عليه وآله، نامهي رد فدك را براي عامل خود نوشت؛ اما اين نامه توسط عمر در همان مجلس و يا در ميان راه پاره شد و نوشتهي آن محو گرديد. اين مطلب را در پاسخ به سؤالي بررسي كردهايم: آيا عمر سند و قبالهي فدك را از دست حضرت زهرا (سلام الله عليها) گرفت و پاره كرد؟
حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها بار ديگر مطالبهي فدك را با عنوان ديگر كه باز هم حق مسلم ايشان را ثابت ميكرد، ادامه داد و آن ادعاي ميراث و ارث بردن از پدر است؛ يعني برفرض اين كه رسول خدا فدك را به ايشان نبخشيده باشد، چون فاطمه سلام الله عليها تنها وارث پيامبر ميباشد، و از طرفي به اتفاق مسلمانان فدك متعلق به پيامبر صلي الله عليه وآله بوده، اموال پدر را ارث ميبرد و در نتيجه فدك حق ايشان خواهد بود. ابو بكر ادعاي بخشش و هديه بودن فدك را با رد شهادت شاهدان حضرت نپذيرفت. و ادعاي ميراث بودن آن را نيز با جعل روايت «لا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ»، انكار كرد. مطالبه ديگر حضرت زهرا سلام الله عليها سهم خمس بود كه در اين قسمت نيز ابوبكر روايت «سَهْمُ ذَوِي الْقُرْبَى لَهُمْ في حَيَاتِي وَلَيْسَ بَعْدَ مَوْتِي»، را ساخت و در نهايت اهل بيت را از همه حقوق شان محروم كرد. در روايات اهل سنت مطالبهي فدك از طريق ادعاي ميراث بيشتر گزارش شده و روي اين نقطه دست گذاشته اند و انگار دستهايي در كار بوده است كه حق مسلم ايشان را به فراموشي بسپارند؛ اما برخي از منابع آنها رواياتي را كه حكايت از هديه و بخشش فدك دارد نيز با سند معتبر آورده اند. با بررسي روايات اين موضوع، مطالبات آن حضرت به صورت مكرر، و با عناوين مختلف و حد اقل پنج مرتبه بوده است. پاسخ تفصيلي را در ضمن چند فصل بيان ميكنيم: روايات متعدد در منابع شيعه و اهل سنت بيان ميكنند، كه رسول خدا صلي الله عليه وآله بعد از اين كه فدك را از يهوديان خيبر تسليم شد، آن را به دخترش حضرت زهرا سلام الله عليها بخشش نمود. ابويعلي موصلي از قدماء اهل سنت روايتي را از ابو سعيد خدري چنين نقل ميكند: قَرَأْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الطَّحَّانِ فَقَالَ: هُوَ مَا قَرَأْتُ عَلَى سَعِيدِ بْنِ خُثَيْمٍ، عَنْ فُضَيْلٍ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتِ الآيَةُ: وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ. دَعَى النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ وَأَعْطَاهَا فَدَكَ. « ابوسعيد خدري (صحابي معروف پيامبر) گفت: هنگامي كه اين آيه: «سهم ذوى القربى را به آنان بده»، نازل شد، رسول خدا فاطمه را خواست و فدك را به ايشان عطا كرد.» أبو يعلى الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي۳۰۷ هـ)، مسند أبي يعلى، ج ۲، ص ۳۳۴ و ج ۲، ص ۵۳۴، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م. همين روايت را با اندك تغيير در سند، در جاي ديگر اينگونه نقل كرده است: قَرَأْتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الطَّحَّانِ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ خُثَيْمٍ، عَنْ فُضَيْلٍ، عَنْ عَطِيَّةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ، قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ: " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ " دَعَا النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم فَاطِمَةَ وَأَعْطَاهَا فَدَكَ " أبو يعلى الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثنى (متوفاي۳۰۷ هـ)، مسند أبي يعلى، ج ۲، ص ۵۳۴، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م. اين روايت از نظر متن ثابت ميكند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را پس از نزول آيه، به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده است. اما از نظر سندي برخي از علماي اهل سنت بر آن اشكال گرفته اند. هيثمي از علماي رجال اهل سنت، پس از نقل روايت، تنها «عطيه» را در سند آن ضعيف ميداند و مينويسد: قوله تعالى (وآت ذا القربى حقه) عن أبي سعيد قال لما نزلت (وآت ذا القربى حقه) دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك رواه الطبراني وفيه عطية العوفي وهو ضعيف متروك. «از ابو سعيد نقل شده كه او گفت: هنگاميكه آيه «وآت ذا القربي حقه» نازل شد، رسول خدا صلي الله عليه وآله فاطمه را خواست، و فدك را به ايشان عطا كرد. اين روايت را طبراني نقل كرده و در سند آن عطيه عوف ضعيف و مترك است.» الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج ۷ ، ص ۴۹، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – ۱۴۰۷هـ. از آنجايي كه تنها ايراد اين سند، جناب عطيه است، ما نيز تنها احوال ايشان را از نظر علماي رجال اهل سنت بررسي ميكنيم. مشخصات كامل «عطيه»، عطية بن سعد بن جنادة است. و علماي اهل سنت ايشان را از راويان بزرگ ميدانند و توثيق كرده اند. براي اثبات اين مطلب سخنان آنها را ذكر ميكنيم: خود هيثمي عطيه بن سعيد را (كه در اينجا او را ضعيف محسوب كرده)، در جاي ديگر توثيق كرده است: رواه أحمد وفيه عطية بن سعيد وفيه كلام وقد وثق. «اين روايت را احمد نقل كرده و در سند آن عطيه قرار دارد كه در باره او سخن گفته شده ولي به تحقيق توثيق شده است.» مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۱۲۰ وي در کتاب «معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث» نام ايشان را آورده و به توثيق وي تصريح كرده است: ۱۲۵۵ عطية العوفي كوفى تابعي ثقة وليس بالقوي. «عطيه عوفي از اهل كوفه، تافي و موثق است اما قوي نيست.» العجلي، أبي الحسن أحمد بن عبد الله بن صالح (متوفاى۲۶۱هـ)، معرفة الثقات من رجال أهل العلم والحديث ومن الضعفاء وذكر مذاهبهم وأخبارهم، ج ۲، ص ۱۲۵۳، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، ناشر: مكتبة الدار - المدينة المنورة - السعودية، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵م. وي در باره او مىگويد : عطية بن سعد العوفي، وهو من أجلاء التابعين . «عطيه بن سعد عوفي، از بزرگان تابعان است.» القاري ، ملا علي (وفات ۱۱۰۴) ؛شرح مسند أبي حنيفة، ص ۲۹۲ ، ناشر : دار الکتب العلمية بيروت در مورد او ميگويد : منهم عطية بن سعد بن جنادة العوفى ... وکان کثير الحديث ثقة إن شاء الله. «از جمله آنها عطيه بن سعد بن جناده عوفي است... وي روايات فراوان نقل كرده و انشاء الله موثق است.» الطبري، محمد بن جرير بن يزيد بن کثير بن غالب الآملي، أبو جعفر (متوفاي۳۱۰هـ) المنتخب من ذيل المذيل ، ج ۱، ص ۳۰۴ ، طبق برنامه الجامع الکبير مولف الطبقات نيز مينويسد : عطية بن سعد بن جنادة العوفي ... وکان ثقة إن شاء الله وله أحاديث صالحة. «عطيه بن سعد... انشاء الله ثقه است و روايات خوبي دارد.» الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى۲۳۰هـ)، الطبقات الکبرى، ج۶، ص ۳۰۴ ، ناشر: دار صادر - بيروت. وي از بزرگان علم رجال اهل سنت و از متشددين روايات است و عطيه را صالح ميداند: قيل ليحيى کيف حديث عطية قال صالح. «براي يحيي بن معين گفته شد، روايت عطيه چگونه است؟ گفت: خوب است.» يحيى بن معين أبو زکريا ( متوفاي۲۳۳هـ)، تاريخ ابن معين (رواية عثمان الدارمي)، ج ۳ ، ص ۵۰۰، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - ۱۴۰۰ ابن جعد نيز سخن يحيي بن معين را نقل کرده است: ۲۰۴۸ حدثنا بن زنجويه نا زيد بن الحباب نا فضيل بن مرزوق الأغر الرؤاسي نا أبو إسحاق وحدثنا عباس سمعت يحيى بن معين يقول عطية العوفي هو عطية الجدلي قيل ليحيى کيف حديث عطية قال صالح. الجوهري البغدادي، علي بن الجعد بن عبيد ابوالحسن (متوفاى۲۳۰هـ) مسند ابن الجعد، ج ۱، ص ۳۰۲ ، تحقيق: عامر أحمد حيدر، ناشر: مؤسسة نادر - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۰هـ – ۱۹۹۰م. ترمذي صاحب يکي از صحاح سته اهل سنت، روايات عطيه را صحيح ميداند: ۲۳۸۱ حدثنا أبو کُرَيبٍ حدثنا مُعَاوِيةُ بن هِشَامٍ عن شَيبَانَ عن فِرَاسٍ عن عَطِيةَ عن أبي سَعِيدٍ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من يرَائِي يرَائِي الله بِهِ وَمَنْ يسَمِّعْ يسَمِّعْ الله بِهِ قال وقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من لَا يرْحَمْ الناس لَا يرْحَمْهُ الله وفي الْبَاب عن جُنْدَبٍ وَعَبْدِ اللَّهِ بن عَمْرٍو قال أبو عِيسَى هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ من هذا الْوَجْهِ «... سند روايت از اين طريق حسن و صحيح است.» الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاى ۲۷۹هـ)، سنن الترمذي، ج ۴ ، ص۵۹۱ ، تحقيق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت. و در چندين جاي ديگر روايت وي را تصحيح ميکند؛ از جمله در آدرسهاي ذيل: سنن الترمذي ج ۴، ص ۶۷۰ ش ۲۵۲۲، سنن الترمذي ج ۴، ص ۶۹۳ ش ۲۵۵۸ ، حاكم نيشابوري نيز روايت عطيه را صحيح ميداند: ۷۸۹۹ أخبرنا عبد الله بن الحسين بمرو ثنا الحارث بن أبي أسامة ثنا هاشم بن القاسم ثنا أبو عقيل عبد الله بن عقيل الثقفي عن ربيعة بن يزيد وعطية بن قيس عن عطية بن سعد رضي الله عنه وكان من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الرجل لا يكون من المتقين حتى يدع ما لا بأس به حذرا لما به بأس هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه. المستدرك على الصحيحين ج ۴ ، ص ۳۵۵ احمد بن حنبل روايتي را در فضيلت ابوبكر و عمر نقل كرده كه علماي ديگر اهل سنت اين روايت را تصحيح كرده اند. متن روايت اين است: ۱۱۹۰۰ حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا بن فُضَيْلٍ ثنا سَالِمٌ يعني بن أبي حَفْصَةَ وَالأَعْمَشُ وَعَبْدُ اللَّهِ بن صُهْبَانَ وَكَثِيرٌ النَّوَّاءُ وابن أبي لَيْلَى عن عَطِيَّةَ العوفي عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ان أَهْلَ الدَّرَجَاتِ العلي لَيَرَاهُمْ من تَحْتَهُمْ كما تَرَوْنَ النَّجْمَ الطَّالِعَ في أُفُقٍ من آفَاقِ السَّمَاءِ أَلاَ وان أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ منهم وَأَنْعَمَا عطيه از ابو سعيد خدري نقل كرده است كه رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: كساني كه در درجات بالا هستند، كساني را كه پايين تر آنها هستند، ميبينند همانگونه كه ستارگان را كه از افق آسمان طلوع ميكند، ميّبينند. ابوبكر و عمر از جمله اين افراد هستند. مسند أحمد بن حنبل ج ۳، ص ۹۳ بدر الدين عبد الله بدر محقق كتاب «جزء الالف دينار، بعد از نقل روايت، سند را تصحيح كرده است: ۱۵۰ حدثنا الفضل قال حدثنا عثمان بن عبد الله البيتامي قال حدثنا سلمة ابن سنان الأنصاري عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ( إن أهل الدرجات العلى ليراهم من هو أسفل منهم كما تراءون الكوكب الدري في أفق السماء وإن أبا بكر وعمر منهم وأنعما ) صحيح. القطيعي، أبو بكر أحمد بن جعفر بن حمدان (متوفاي۳۶۸هـ)، جزء الألف دينار وهو الخامس من الفوائد المنتقاة والأفراد الغرائب الحسان، ج ۱، ص ۲۳۸، تحقيق: بدر بن عبد الله البدر، دار النشر: دار النفائس – الكويب، الطبعة: الأولى۱۴۱۴هـ - ۱۹۹۳م البته اين محقق در دو جاي ديگر نيز روايت را تصحيح كرده است: جزء الألف دينار، ج ۱، ص ۲۸۸ جزء الألف دينار، ج ۱، ص ۴۴۱ بغوي نيز روايت را حسن ميداند: هذا حديث حسن. البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاى۵۱۶هـ)، شرح السنة، ج ۱۴، ص ۱۰۰، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - محمد زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي - دمشق _ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۳هـ - ۱۹۸۳م. زيلعي يكي ديگر از علماي اهل سنت روايت عطيه را حسن ميداند: حديث آخر أخرجه الترمذي عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ان أحب الناس إلى الله يوم القيامة وادناهم مجلسا منه امام عادل قال بن القطان في كتابه وعطية العوفي مضعف وقال بن معين فيه صالح فالحديث به حسن انتهى الزيلعي، عبدالله بن يوسف ابومحمد الحنفي (متوفاى۷۶۲هـ)، نصب الراية لأحاديث الهداية، ج ۴، ص ۶۸، تحقيق: محمد يوسف البنوري، ناشر: دار الحديث - مصر – ۱۳۵۷هـ. الباني وهابي نيز چندين روايت او را تصحيح ميکند. روايت اول: ۳۲۴۰ - ۴۰۰۱ ( صحيح ) حدثنا القاسم بن زکريا بن دينار حدثنا عبد الرحمن بن مصعب ح و حدثنا محمد ابن عبادة الواسطي حدثنا يزيد بن هارون قالا حدثنا إسرائيل أنبأنا محمد بن جحادة عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أفضل الجهاد کلمة عدل عند سلطان جائر (صحيح ) ... صحيح سنن ابن ماجة للالباني ش ۳۲۴۰-۴۰۰۱ روايت دوم: ( سنن الترمذي ) ۴۷۷ حدثنا زياد بن أيوب البغدادي حدثنا محمد بن ربيعة عن فضيل بن مرزوق عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال كان نبي الله صلى الله عليه وسلم يصلي الضحى حتى نقول لا يدع ويدعها حتى نقول لا يصلي قال أبو عيسى هذا حديث حسن غريب . تحقيق الألباني : صحيح ، ابن ماجة ( ۱۳۷۹ ) صحيح وضعيف سنن الترمذي - (ج ۱ / ص ۴۷۷) ( سنن الترمذي ) ۳۲۴۳ حدثنا ابن أبي عمر حدثنا سفيان عن مطرف عن عطية العوفي عن أبي سعيد الخدري قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم كيف أنعم وقد التقم صاحب القرن القرن وحنى جبهته وأصغى سمعه ينتظر أن يؤمر أن ينفخ فينفخ قال المسلمون فكيف نقول يا رسول الله قال قولوا حسبنا الله ونعم الوكيل توكلنا على الله ربنا وربما قال سفيان على الله توكلنا قال أبو عيسى هذا حديث حسن وقد رواه الأعمش أيضا عن عطية عن أبي سعيد . تحقيق الألباني : صحيح ، الصحيحة ( ۱۰۷۸ - ۱۰۷۹ ) صحيح وضعيف سنن الترمذي، (ج ۷ / ص ۲۴۳) و روايات ديگر.... بنابراين، عطيه از نظر علماي اهل سنت موثق است؛ به خصوص در جايي كه فضائل خليفه اول و دوم را نقل كرده باشد؛ چنانچه يك نمونه آن را در بالا مشاهده ميفرماييد. البته علماي ديگر نيز روايات عطيه را تصحيح كرده و در باره اعتبار ايشان سخن گفته اند ما به همين مقدار در اينجا بسنده ميكنيم؛ زيرا توثيق عطيه يك امر روشني است. سيوطى، عالم سرشناس اهل سنت در كتاب الدر المنثور، تعدادي از علماي اهل سنت را نام ميبرد كه روايت ابو سعيد را در كتب خود نقل كردهاند: وأخرج البزار وأبو يعلى وابن أبي حاتم وابن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية «وآت ذا القربى حقه» دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك. «بزار، أبو يعلى، ابن أبي حاتم وابن مردويه از طريق أبي سعيد خدري رضي الله عنه اين جريان را روايت نمودهاند كه ابوسعيد گفت: وقتي كه آيه«وآت ذا القربى حقه» نازل شد، رسول خدا فاطمه را صدا زد و فدك را به وي بخشيد.» السيوطي، عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين (متوفاي۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج ۵، ص ۲۷۳، ناشر: دار الفكر - بيروت – ۱۹۹۳. شوكانى از طريق ابن عباس روايت كرده كه در آن هديه داده شدن فدك از سوي رسول خدا صلي الله عليه وآله به حضرت زهرا (س) تصريح شده است : وأخرج ابن مردويه عن ابن عباس قال لما نزلت (وآت ذا القربى حقه) أقطع رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فدك. «ابن مردويه از ابن عباس روايت نموده كه گفت: وقتي كه آيه «وآت ذا القربى حقه» نازل شد، رسول خدا فدك را براي فاطمه جدا كرد.» الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي۱۲۵۵هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج ۳، ص ۲۲۴، ناشر: دار الفكر – بيروت. در منابع شيعه نيز روايات فراوان آمده كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به حضرت زهرا سلام الله عليها بخشيده است. از جمله اين روايت طولاني است كه امام صادق عليه السلام در قسمتي از آن فرموده است: ... فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام فَقَالَ يَا بُنَيَّةِ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَفَاءَ عَلَى أَبِيكِ بِفَدَكَ وَ اخْتَصَّهُ بِهَا فَهِيَ لِي خَاصَّةً دُونَ الْمُسْلِمِينَ أَفْعَلُ بِهَا مَا أَشَاءُ وَ إِنَّهُ قَدْ كَانَ لِأُمِّكِ خَدِيجَةَ عَلَى أَبِيكِ مَهْرٌ وَ إِنَّ أَبَاكِ قَدْ جَعَلَهَا لَكِ بِذَلِكِ وَ نَحَلْتُكِهَا تَكُونُ لَكِ وَ لِوُلْدِكِ بَعْدَكِ قَالَ فَدَعَا بِأَدِيمٍ عُكَاظِيٍّ وَ دَعَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَقَالَ اكْتُبْ لِفَاطِمَةَ بِفَدَكَ نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ مَوْلًى لِرَسُولِ اللَّهِ وَ أُمُّ أَيْمَنَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَكَ إِلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله فَقَاطَعَهُمْ عَلَى أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ.. «... پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله وقتي از غزوه برگشت، نزد حضرت فاطمه- سلام اللَّه عليها- رفت و فرمود: دخترم! خدا فدك را به پدرت بخشيده و به او اختصاص داده است. و مسلمانان را در آن سهمى نيست. هر چه مىخواهى در باره آن انجام بده. چون من به مادرت خديجه، مهرش را مقروض بودم. فدك را عوض مهر مادرت به تو مىدهم. از آن تو و فرزندانت باشد. بعد پوستى را خواست و خطاب به على- عليه السّلام- فرمود: «بنويس: رسول خدا- صلّى اللَّه عليه و آله- فدك را به دخترش فاطمه بخشيد». على- عليه السّلام-، غلام پيامبر و ام ايمن شاهد اين جريان بودند. و پيامبر اكرم در مورد ام ايمن فرمود: «ام ايمن اهل بهشت است». اهل فدك آمدند و با حضرت بر بيست و چهار هزار دينار در سال، صلح كردند. ...» الراوندي، قطب الدين (متوفاى۵۷۳هـ)، الخرائج والجرائح، ج۱، ص ۱۱۳، تحقيق ونشر: مؤسسة الإمام المهدي عليه السلام ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۹هـ. تا اينجا طبق روايت صحيح و روايات ديگر اصل اين مطلب كه فدك مال خالص پيامبر صلي الله عليه وآله بوده و آن را به دخترش حضرت زهرا سلام الله عليها هديه داده است، روشن شد. بعد از اين كه ثابت شد رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به دخترش هديه داده، روشن ميشود كه فدك مال خالص حضرت زهرا سلام الله عليها بوده و ايشان ذواليد است. و هر كسي ديگري اگر بخواهد تصرفي در آن انجام دهد بايد با اجازه ايشان باشد و هيچ كس بدون اجازه ايشان حق گرفتن آن را ندارد. اما بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، ابوبكر وقتي به خلافت رسيد، وكيل ايشان را از فدك بيرون كرد و آن را جزء اموال مسلمانان محسوب نمود. پس از اين رويداد، حضرت زهرا سلام الله عليها مطالبات خود را براي استرداد فدك شروع كرد. نكتهي مهم اين است كه مطالبهي فدك از سوي حضرت زهرا سلام الله عليها در چند مرحله و با عناوين مختلف و مكرر صورت گرفته است. روايات اين موضوع را دسته بندي شده، مرور ميكنيم: در مرحله نخست، حضرت زهرا سلام الله عليها فدك را به عنوان هديه و بخشش پدر به ايشان از حاكم وقت مطالبه نمود؛ اما او براي اثبات مدعاي حضرت، خواست شاهدانش را احضار نمايد. ايشان نيز اميرمؤمنان عليه السلام، ام ايمن، و رباح غلام رسول خدا صلي الله عليه وآله و طبق برخي روايات، امام حسن و امام حسين عليهما السلام را براي شهادت نزد وي آورد كه متأسفانه به بهانههاي مختلفي رد شدند. در اين قسمت روايات شيعه واهل سنت را ذكر مينماييم: علي بن ابراهيم قمي در تفسيرش ذيل آيه «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ» اين روايت را آورده است: حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى وَ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ لَمَّا بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ بَعَثَ إِلَى فَدَكَ فَأَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مِنْهَا- فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ مَنَعْتَنِي عَنْ مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ فَقَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله بِأَمْرِ اللَّهِ، فَقَالَ لَهَا هَاتِي عَلَى ذَلِكَ شُهُوداً- فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَا أَشْهَدُ- حَتَّى أَحْتَجَّ يَا أَبَا بَكْرٍ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَتْ أَنْشُدُكَ اللَّهَ، أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ بَلَى، قَالَتْ فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ» فَجَعَلَ فَدَكَ لِفَاطِمَةَ بِأَمْرِ اللَّهِ- وَ جَاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ- فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً بِفَدَكَ وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا- فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ فَاطِمَةَ ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ فَكَتَبْتُ لَهَا بِفَدَكَ، فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَمَزَّقَهُ وَ قَالَ هَذَا فَيْءُ الْمُسْلِمِين... «امام صادق عليه السلام فرمود: هنگاميكه با ابو بكر بيعت شد و خلافت (با زور) تثبيت گرديد، سراغ فدك فرستاد و نماينده (كارگر) فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله را از آنجا بيرون كرد. فاطمه سلام الله عليها نزد ابوبكر آمد و فرمود: اي ابو بكر! مرا از ميراث رسول خدا صلي الله عليه وآله محروم كردي و نماينده ام را از فدك بيرون كردي در صورتي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به دستور خداوند آن را براي من قرار داده بود. ابو بكر گفت: براي اثبات اين مطلب برايم شاهد بياوريد. حضرت زهرا سلام الله عليها ام ايمن را آورد. او به ابو بكر گفت: من شهادت نميدهم تا اين كه به فرمايش رسول خدا صلي الله عليه وآله بر تو احتجاج كنم. ام ايمن گفت: تو را به خدا قسم ميدهم آيا از رسول خدا شنيدي كه فرمود: ام ايمن از اهل بهشت است ؟ ابو بكر گفت: بله، شنيدم. ام ايمن گفت: شهادت ميدهم كه خدا به رسولش وحي فرمود: «به ذوي القربا حقشان را بده» آنگاه فدك را به دستور خدا براي فاطمه، فدك قرار داد و علي عليه السلام آمد همانند ام ايمن شهادت داد. ابوبكر براي زهرا سلام الله عليها نامه رد فدك را نوشت به آن حضرت داد. عمر وارد شد و گفت: اين نامهي چيست؟ ابو بكر گفت: فاطمه در مورد فدك ادعا كرد و ام ايمن و علي عليه السلام شهادت دادند من هم اين نامه را نوشتم. عمر نامه را از فاطمه سلام الله عليها گرفت و نابود كرد و گفت: اين مال مسلمانان است. ...» القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى۳۱۰هـ) تفسير القمي، ج۲، ص ۱۵۶، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب للطباعة والنشر - قم، الطبعة: الثالثة، صفر ۱۴۰۴. بلاذري نيز آورده است كه حضرت زهرا سلام الله عليها فدك را به عنوان هديه پدر از ابوبكر مطالبه نمود: وَحَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَيْمُونٍ الْمُكْتِبُ، قَالَ: أَخْبَرَنَا الْفُضَيْلُ بْنُ عَيَّاضٍ، عَنْ مَالِكِ بْنِ جَعْوَنَةَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: قَالَتْ فَاطِمَةُ لأَبِي بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله جَعَلَ لِي فَدَكَ، فَأَعْطِنِي إِيَّاهُ، وَشَهِدَ لَهَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَسَأَلَهَا شَاهِدًا آخَرَ، فَشَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ، فَقَالَ: قَدْ عَلِمْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَّهُ لا تَجُوزُ إِلا شَهَادَةُ رَجُلَيْنِ أَوْ رَجُلٍ وَامْرَأَتَيْنِ، فَانْصَرَفَتْ. «مالك بن جعونه از پدرش نقل كرده كه وي گفته است: فاطمه به ابوبكر گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فدك را براي من قرار داد پس آن را به من برگردان و علي بن أبي طالب براي حضرت زهرا شهادت داد. ابوبكر شاهد ديگري خواست، ام ايمن شهادت داد. ابوبكر گفت: اي دختر رسول خدا ميداني كه قبول نميشود مگر شهادت دو مر يا يك مرد و دو زن. حضرت زهرا با شنيدن اين سخن از نزد او برگشت.» البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي۲۷۹هـ)، فتوح البلدان، ج ۱، ص ۴۴، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – ۱۴۰۳هـ بلاذرى روايت ديگري را نيز اينگونه نقل كرده است: وَحَدَّثَنِي رَوْحٌ الْكَرَابِيسِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا زَيْدُ بْنُ الْحُبَابِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا خَالِدُ بْنُ طَهْمَانَ، عَنْ رَجُلٍ حَسِبَهُ رَوْحٌ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَنَّ فَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ لأَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَعْطِنِي فَدَكَ، فَقَدْ جَعَلَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِي، فَسَأَلَهَا الْبَيِّنَةَ، فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ، وَرَبَاحٍ مَوْلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم فَشَهِدَا لَهَا بِذَلِكَ، فَقَالَ: إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لا تَجُوزُ فِيهِ إِلا شَهَادَةُ رَجُلٍ وَامْرَأَتَيْنِ. «جعفر بن محمد گفته است: فاطمه به ابو بكرصديق رضي الله عنه گفت: فدك را به من باز گردان زيرا رسول خدا آن را به من بخشيده است، ابوبكر از ايشان شاهد خواست. فاطمه ام ايمن و رباح غلام پيامبر را آوردند و آنها بر اين اعطاي فدك شهادت دادند. آنگاه ابوبكر گفت: شهادت قبول نميشود جز اين كه شاهد يك مرد و دو زن باشد.» البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي۲۷۹هـ)، فتوح البلدان، ج ۱، ص ۴۴، تحقيق: رضوان محمد رضوان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت – ۱۴۰۳هـ. طبري روايت ديگر را از طريق ابي بكر بن عمرو نقل كرده است: وعن عبد الله بن أبي بكر بن عمرو بن حزم عن أبيه قال جاءت فاطمة إلى أبي بكر فقالت اعطني فدك فإن رسول الله صلى الله عليه وسلم وهبها لي قال صدقت يا بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم ولكني رأيت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقسمها فيعطي الفقراء والمساكين وابن السبيل بعد ان يعطيكم منها. «فاطمه نزد ابوبكر آمد و فرمود: فدك را به من بده زيرا رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را به من بخشيده است. ابو بكر گفت: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه وسلم راست گفتي اما من ديدم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله آن را ميان فقرا، مساكين و در راه مانده ها تقسيم كرد بعد از اين كه سهم شما را ميداد.» الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاى۶۹۴هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج ۲، ص ۱۲۶، تحقيق: عيسي عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م. بلاذري روايت ديگر را از موسي بن عقبه نقل كرده است: الْمَدَائِنِيُّ ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ خَالِدٍ مَوْلَى خُزَاعَةَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، قَالَ : دَخَلَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ حِينَ بُويِعَ . فَقَالَتْ : إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ وَرَبَاحًا يَشْهَدَانِ لِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْطَانِي فَدَكَ . فَقَالَ : وَاللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَبِيكِ ، لَوَدِدْتُ أَنَّ الْقِيَامَةَ قَامَتْ يَوْمَ مَاتَ ، وَلَأَنْ تَفْتَقِرَ عَائِشَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَفْتَقِرِي ، أَفَتَرَيْنِي أُعْطِي الأَسْوَدَ وَالأَحْمَرَ حُقُوقَهُمْ وَأَظْلِمُكِ وَأَنْتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، إِنَّ هَذَا الْمَالَ إِنَّمَا كَانَ لِلْمُسْلِمِينَ ، فَحَمَّلَ مِنْهُ أَبُوكِ الرَّاجِلَ وَيُنْفِقُهُ فِي السَّبِيلِ ، فَأَنَا إِلَيْهِ بِمَا وَلِيَهُ أَبُوكِ ، قَالَتْ : وَاللَّهِ لا أُكَلِّمُكَ قَالَ : وَاللَّهِ لا أَهْجُرُكِ . قَالَتْ : وَاللَّهِ لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَيْكَ . قَالَ : لأَدْعُوَنَّ اللَّهَ لَكِ. «موسي بن عقبه ميگويد: حضرت فاطمه [سلام الله عليها] هنگام بيعت بر ابو بكر وارد شد و به او فرمود: ام ايمن و رباح براي من شهادت ميدهند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به من بخشيده است. ابوبكر گفت: به خدا سوگند خداوند جز پدرت محبوب تر در نزد من كسي را نيافريده است، دوست داشتم كه روز رحلت او قيامت بر پا ميشد. اگر عايشه محتاج و فقير شود، نزد من محبوب تر از اين است كه تو فقير شوي. آيا شما عقيده داريد كه من به مردمان سياه و سرخ پوست عطا ميكنم اما در حق شما ظلم ميكنم؟ در حالي كه شما دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله هستي. اين مال، براي مسلمين است پدرت از آن به سواران در راه خدا انفاق ميكرد. (يعني رسول خدا از اين مال براي مردان جنگي در حال جنگ انفاق ميكرد) من نيز همان كاري انجام ميدهم كه پدرت انجام مي داد. فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نميگويم. ابو بكر گفت: به خدا سوگند با تو قهر نميكنم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرين ميكنم. ابو بكر گفت: من براي شما دعا مي كنم.» البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى۲۷۹هـ)، أنساب الأشراف، ج۳، ص ۳۱۶، طبق برنامه الجامع الكبير. جوهري از علماي قرن چهارم نيز نقل كرده است كه حضرت زهرا سلام الله عليها نزد ابو بكر آمد، استرداد فدك را به عنوان هديه پدر مطرح كردند: وروى هشام بن محمد، عن أبيه قال: قالت فاطمة، لأبي بكر: إن أم أيمن تشهد لي أن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، أعطاني فدك، فقال لها: يا ابنة رسول الله، والله ما خلق الله خلقا أحب إلي من رسول الله (صلى الله عليه وآله) أبيك، ولوددت أن السماء وقعت على الأرض يوم مات أبوك، والله لأن تفتقر عائشة أحب إلي من أن تفتقري، أتراني أعطي الأحمر والأبيض حقه وأظلمك حقك، وأنت بنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، إن هذا المال لم يكن للنبي (صلى الله عليه وآله وسلم)، وإنما كان مالا من أموال المسلمين يحمل النبي به الرجال، وينفقه في سبيل الله، فلما توفي رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) وليته كما كان يليه، قالت: والله لا كلمتك أبدا، قال: والله لا هجرتك أبدا، قالت: والله لأدعون الله عليك، قال: والله لأدعون الله لك، فلما حضرتها الوفاة أوصت ألا يصلي عليها، فدفنت ليلا، وصلى عليها عباس بن عبد المطلب، وكان بين وفاتها ووفاة أبيها اثنتان وسبعون ليلة . «فاطمه به ابو بكر گفت: ام ايمن براي من شهادت ميدهد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فدك را به من بخشيده است. ابو بكر گفت: اي دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله به خدا سوگند، به نظر من خداوند هيچ مخلوقي را محبوب تر از رسول خدا نيافريده است، دوست داشتم كه روز وفات پدرت آسمان به زمين فرود ميآمد. به خدا سوگند، اگر عايشه فقير شود نزد من محبوبتر از اين است كه شما فقير باشيد. به خدا سوگند آيا شما عقيده داريد كه من به با طلاي سرخ و نقره سفيد حق او را عطا ميكنم اما در حق شما ظلم ميكنم؟ در حالي كه شما دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله هستيد. اين اموال (فدك) از آن رسول خدا صلي الله عليه وآله نبود بلكه جزئي از اموال مسلمين است كه مردم براي او مي آوردند و رسول خدا آن را در راه خدا انفاق ميكرد. هنگامي كه وفات يافت من متولي آن شدم همانگونه كه ايشان متولي آن بود. فاطمه فرمود: به خدا سوگند هرگز با تو سخن نميگويم. ابو بكر گفت: هرگز با شما قهر نميشوم. فاطمه فرمود: به خدا سوگند تو را نفرين ميكنم. ابو بكر گفت: به خدا سوگند براي تو دعا مي كنم. هنگاميكه زمان وفاتش فرار رسيد وصيت نمود كه ابو بكر بر او نماز نخواند؛ پس شبانه دفن شد و عباس بن عبد المطلب بر او نماز خواند. ميان وفات رسول خدا و وفات فاطمه ۷۲ شب فاصله بود.» الجوهري، أبي بكر أحمد بن عبد العزيز (متوفاي۳۲۳هـ)، السقيفة وفدك، ص ۱۰۴، تحقيق: تقديم وجمع وتحقيق: الدكتور الشيخ محمد هادي الأميني، ناشر : شركة الكتبي للطباعة والنشر - بيروت – لبنان، الطبعة الأولى ۱۴۰۱ ه - ۱۹۸۰م / الطبعة الثانية ۱۴۱۳ ه . ۱۹۹۳م بعد از اين كه مطالبات حضرت زهرا سلام الله عليها از طريق هديه بودن و بخشش فدك مورد قبول حاكم سقيفه قرار نگرفت ، دختر پيامبر روش مطالبه را تغيير داد. سيد بن طاووس در اين باره مينويسد: ومن طريف ما تجدد لفاطمة عليها السلام منهم أنها لما رأت تكذيبهم لها وشكهم فيها وفي شهودها بأن أباها وهبها ذلك في حياته أرسلت إلى أبي بكر ورووا أنها حضرت بنفسها تطلب فدكا بطريق ميراث أبيها، ورووا أنها حضرت بنفسها تطلب فدكا بطريق ميراث أبيها، لأن المسلمين لا يختلفون في أن فدكا كانت لأبيها محمد (صلي الله عليه وآله) فمنعها أيضا أبو بكر من ميراثها وهان عليه ظلمها وتكذيبها. «از نكات جالب اين است كه فاطمه سلام الله عليها شيوه وروش خود را تغيير داد و راه ديگري در پيش گرفت و از آنجاي كه آنها، فاطمه سلام الله عليها را تكذيب ميكردند و در گواهان او نيز ترديد مينمودند و در نهايت بخشيده شدن فدك را نميپذيرفتند فاطمه كسي را نزد ابوبكر فرستاد. و روايت كرده اند كه خودش در اين كه فدك مال پيامبر صلي الله عليه وآله بود، هيچ اختلافي نداشتند، اما ابوبكر ايشان را از ميراث پدر محروم كرد و ظلم و تكذيب ايشان را كار عادي جلوه داد.» ابن طاووس الحلي، ابي القاسم علي بن موسي (متوفاي۶۶۴هـ)، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ص ۲۵۷، چاپخانه: الخيام ـ قم، چاپ: الأولى۱۳۹۹ در منابع اهل سنت، روايات مطالبه حضرت زهرا سلام عليها با اين روش با اسناد صحيح گزارش شده كه به صورت مكرر انجام شده است. ابن سعد در الطبقات الكبري مينويسد: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ، يَقُولُ: لَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بُويِعَ لأَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ، فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ جَاءَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ مَعَهَا عَلِيٌّ، فَقَالَتْ: مِيرَاثِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ أَبِي! فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَمِنَ الرِّثَّةِ أَوْ مِنَ الْعِقَدِ؟ قَالَتْ: فَدَكُ وَخَيْبَرُ وَصَدَقَاتُهِ بِالْمَدِينَةِ أَرِثُهَا كَمَا يَرِثُكَ بَنَاتُكَ إِذَا مِتَّ !، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَبُوكِ وَاللَّهِ خَيْرٌ مِنِّي، وَأَنْتِ وَاللَّهِ خَيْرٌ مِنْ بَنَاتِي، وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: " لا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ". يَعْنِي هَذِهِ الأَمْوَالَ الْقَائِمَةَ، فَتَعْلَمِينَ أَنَّ أَبَاكِ أَعْطَاكِهَا، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قُلْتِ نَعَمْ لأَقْبَلَنَّ قَوْلَكِ وَلأُصَدِّقَنَّكِ ! قَالَتْ: جَاءَتْنِي أُمُّ أَيْمَنَ فَأَخْبَرَتْنِي أَنَّهُ أَعْطَانِي فَدَكَ، قَالَ: فَسَمِعْتِهِ، يَقُولُ هِيَ لَكِ؟ فَإِذَا قُلْتِ قَدْ سَمِعْتُهُ فَهِيَ لَكِ، فَأَنَا أُصَدِّقُكِ، وَأَقْبَلُ قَوْلَكِ، قَالَتْ: قَدْ أَخْبَرْتُكَ مَا عِنْدِي. «زيد بن اسلم از پدرش نقل كرده كه عمر ميگفت: روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله از دنيا رفت، در اين روز با أبوبكر بيعت شد، فرداي آن روز، حضرت زهرا همراه امير مؤمنان [عليهما السلام] پيش ابو بكر آمدند. آن حضرت فرمود: ميراث پدرم رسول خدا صلي الله عليه وآله را ميخواهم. ابو بكر گفت: از ارث پدري يا از عقد (يعني چيزهايي را كه از پيامبر خريدي يا به تو داده است). حضرت زهرا فرمود: فدك، خيبر و صدقات ايشان را در مدينه من ارث ميبرم؛ همانگونه كه وقتي ميخواهي بميري، دختران تو از تو ارث ميبرند. ابو بكر گفت: به خدا سوگند پدرت بهتر از من است و تو بهتر از دختران من هستي و رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: ما پيامبران چيزي به ارث نميگذاريم آنچه را ميگذاريم صدقه است، يعني همين اموال موجود.» البصري الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله (متوفاي۲۳۰ هـ)، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۳۱۵، دار النشر : دار صادر - بيروت ، طبق برنامه الجامع الكبير اين روايت طبق برنامه «جوامع الكلم» كه توسط اهل سنت تهيه شده، صحيح است و در باره حكم اين روايت مينويسد: الحكم على المتن: صحيح لغيره. ظاهر عبارت «فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ جَاءَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ مَعَهَا عَلِيٌّ» ميرساند كه يك روز پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه وآله، حضرت زهرا سلام الله عليه و اميرمؤمنان براي مطالبه فدك نزد ابوبكر رفتند. اما كلمه «غد» را نميشود به فرادي رحلت آن حضرت حمل كرد؛ زيرا فرداي رحلت، هنوز بدن مطهر رسول خدا صلي الله عليه وآله دفن نشده بود، پس چگونه اين دو بزرگوار ميتوانستند بدن حضرت را رها كرده و به دنبال ميراث و مال دنيا باشند. علاوه برآن، فرداي رحلت و به محض اين كه عدهي با ابوبكر بيعت كردند، فدك تصاحب نشد و هنوز خلافت ابو بكر پا برجا نشده بود و بيعت گرفتن تكميل نگرديده بود تا در نتيجه ايشان بيايند فدك را مطالبه كنند. بنابراين، گويندهي خبر (يعني عمر) ميخواسته است اهل بيت پيامبر را نيز در امر دنيا طلبي با خود همراه سازد و گرنه از دختر پيامبر بعيد است كه بدن پدر را رها كرده و به دنبال دعواي ميراث باشد؛ چنانچه خلفا بدن پيامبر را رها كرده و به سقيفه رفتند. ابن ابي الحديد يكي از علماي متعزله تصريح ميكند كه حضور فاطمه سلام الله عليها براي مطالبه فدك در نزد ابو بكر، ده روز بعد از رحلت پيامبر بوده است: وحديث فدك وحضور فاطمة عند أبي بكر كان بعد عشرة أيام من وفاة رسول الله صلي الله عليه وسلم. «حديث فدك و حضور فاطمه در نزد ابوبكر، پس از ده روز از درگذشت رسول خدا صلي الله عليه وسلم بوده است.» إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج ۱۶، ص ۱۵۶، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۸هـ - ۱۹۹۸م. در روايت صحيح بخاري به نقل از عايشه آمده است كه حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها بعد از وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله نزد ابوبكر براي مطالبه ارث پيامبر آمد: ۲۹۲۶ حدثنا عبد الْعَزِيزِ بن عبد اللَّهِ حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن سَعْدٍ عن صَالِحٍ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني عُرْوَةُ بن الزُّبَيْرِ أَنَّ عَائِشَةَ أُمَّ الْمُؤْمِنِينَ رضي الله عنها أَخْبَرَتْهُ أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام ابْنَةَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سَأَلَتْ أَبَا بَكْرٍ الصِّدِّيقَ بَعْدَ وَفَاةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم أَنْ يَقْسِمَ لها مِيرَاثَهَا ما تَرَكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِمَّا أَفَاءَ الله عليه فقال أبو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فلم تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ قالت وَكَانَتْ فَاطِمَةُ تَسْأَلُ أَبَا بَكْرٍ نَصِيبَهَا مِمَّا تَرَكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من خَيْبَرَ وَفَدَكٍ وَصَدَقَتَهُ بِالْمَدِينَةِ فَأَبَى أبو بَكْرٍ عليها ذلك. «عروة بن زبير گفته است كه عايشه به او خبر داد فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي الله عليه وسلم بعد از وفات رسول خدا از ابوبكر درخواست نمود ه ميراث ايشان را از ماترك رسول خدا صلي الله عليه وسلم تقسيم نمايد. ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده: ما پيامبران چيزي را به ارث نميگذاريم آن چه را ميگذاريم صدقه است. پس از آن، فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه وسلم خشمگين شد، و با ابوبكر قهر گرديد اين قهر ادامه يافت تا از دنيا رفت. فاطمه بعد از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شش ماه زندگي كرد. راوي ميگويد: فاطمه پيوسته از ابوبكر حقش را از ماترك رسول خدا صلي الله عليه وآله از خيبر، فدك و صدقات ايشان در مدينه درخواست ميكرد اما ابوبكر درخواست ايشان را قبول نميكرد.» البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۱۲۶، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷. نكته اول: در اين روايات مطالبه فدك تنها با عنوان ادعاي ميراث پدري مطرح شده است. نكته دوم: موارد مورد مطالبه، فدك و خمس خيبر و سهم ايشان از ماترك پدر بوده است. نكته سوم: كلمه «هَجَرَتْ» در اين روايت به معناي قهر شدن است به گونهي كه رابطه با او ناخوشايند باشد؛ چنانكه شارح بخاري در باره اين كلمه مينويسد: معنى الهجرة هو ترك الرجل كلام أخيه مع تلاقيهما واجتماعهما وإعراض كل واحد منهما عن صاحبه مصارمة له وتركه السلام عليه. «معناي هجرت، ترك سخن گفتن شخصي با برادرش است به گونهي كه اگر همديگر را ملاقات كنند و در يك جا هم جمع شوند، از همديگر اعراض داشته باشد و سلام كردن بر يكديگر را ترك كنند.» إبن بطال البكري القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاى۴۴۹هـ)، شرح صحيح البخاري، ج ۹، ص ۲۷۰، تحقيق: ابوتميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، ۱۴۲۳هـ - ۲۰۰۳م. بنابراين، هجران و قهر حضرت زهرا سلام الله عليها با ابوبكر، در پايان مطالبات به صورت غير حضوري و حضوري بوده است و گرنه رواياتي كه مطالبات مكرر آن حضرت را بيان ميكند، معنايي ندارد. در روايت ديگر احمد بن حنبل نيز از ابو هريره نقل كرده است: ۸۶۲۱ حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا عبد الْوَهَّابِ الْخَفَّافُ ثنا محمد بن عَمْرٍو عن أبي سَلَمَةَ عن أبي هُرَيْرَةَ ان فَاطِمَةَ جَاءَتْ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ تَطْلُبُ مِيرَاثَهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَقَالاَ لها سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول اني لاَ أُورَثُ. «ابو هريره ميگويد: فاطمه [سلام الله عليها] نزد ابوبكر و عمر آمد و ميراث خود را از رسول خدا صلي الله عليه وسلم درخواست نمود. آن دو گفتند: ما از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيديم كه مي فرمود: من چيزي به ارث نميگذارم.» الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج ۲، ص ۳۵۳، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر. در روايت ديگر صحيح بخاري گزارش شده است كه حضرت زهرا سلام الله عليها يك بار ديگر به همراه عباس عموي پيامبر نزد ابوبكر براي مطالبه حقوق شان آمدند. ۶۳۴۶ حدثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا هِشَامٌ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ وَالْعَبَّاسَ عَلَيْهِمَا السَّلَام أَتَيَا أَبَا بَكْرٍ يَلْتَمِسَانِ مِيرَاثَهُمَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَهُمَا حِينَئِذٍ يَطْلُبَانِ أَرْضَيْهِمَا من فَدَكَ وَسَهْمَهُمَا من خَيْبَرَ فقال لَهُمَا أبو بَكْرٍ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ إنما يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ من هذا الْمَالِ قال أبو بَكْرٍ والله لَا أَدَعُ أَمْرًا رأيت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَصْنَعُهُ فيه إلا صَنَعْتُهُ قال فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ. «عايشه ميگويد: فاطمه و عباس عليهما السلام نزد ابوبكر آمدند و هردو ميراث شان از رسول خدا را طلب كردند. و نيز آنها زمين هاي فدك و سهم شان را از خيبر ميخواستند. ابو بكر به آنها گفت: از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه ميگفت: ما پيامبران چيزي به ارث نميگذاريم، آنچه را گذاشتم صدقه است. آل پيامبر از اين مال استفاده ميكنند، ابو بكر گفت: به خدا سوگند من امري را ديدم رسول خدا صلي الله عليه وسلم انجام ميداد، رها نميكنم و همان را انجام ميدهم. راوي ميگويد: فاطمه با وي قهر شد و با سخني نگفت تا اين كه از دنيا رفت.» صحيح البخاري، ج ۶، ص ۲۴۷۴ در روايت ديگري كه آن را ابن سعد نقل كرده، حضرت زهرا سلام الله عليها به همراه اميرمؤمنان عليه السلام و ابن عباس پيش ابو بكر آمدند: اخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ، حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَعْبَدٍ، عَنْ جَعْفَرٍ، قَالَ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَطْلُبُ مِيرَاثَهَا وَجَاءَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ يَطْلُبُ مِيرَاثَهُ وَجَاءَ مَعَهُمَا عَلِيُّ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: "لا نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ"، وَمَا كَانَ النَّبِيُّ يَعُولُ فَعَلَيَّ، فَقَالَ عَلِيٌّ: وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاودَ، وَقَالَ زَكَرِيَّا: يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: هُوَ هَكَذَا وَأَنْتَ وَاللَّهِ تَعْلَمُ مِثْلَمَا أَعْلَمُ، فَقَالَ عَلِيٌّ: هَذَا كِتَابُ اللَّهِ يَنْطِقُ ! فَسَكَتُوا وَانْصَرَفُوا. «فاطمه [سلام الله عليها] نزد ابو بكر آمد و ميراث خود را از ابو بكر ميخواست. عباس بن عبد المطلب آمد و ميراث خود را ميخواست و علي [عليه السلام] همراه آنها آمد. ابو بكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما ارثي بر جاي نميگذاريم، آنچه را ميگذاريم صدقه است. و آنچه را پيامبر به آن عمل (اعتماد) مي كرد من هم به آن عمل ميكنم. علي [عليه السلام] فرمود: سلمان از داود ارث برد. و ذكريا فرمود: [جانشني به من عنايت فرما] كه از من و آل يعقوب ارث ببرد. ابو بكر گفت: زكريا چنين بود و تو به خدا سوگند ميداني همانند آنچه را من ميدانم. علي [عليه السلام] فرمود: اين كتاب خداست كه سخن ميگويد. پس از ساكت شدند و برگشتند.» البصري الزهري، محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله (متوفاي۲۳۰ هـ)، الطبقات الكبرى، ج ۲، ص ۳۱۵، دار النشر : دار صادر - بيروت ، طبق برنامه الجامع الكبير مطالبه فدك از سوي حضرت زهرا سلام الله عليها به عنوان ميراث و به صورت غير حضوري نيز در منابع اهل سنت گزارش شده است. بخاري روايات متعددي را در اين باره نقل كرده است: ۳۹۹۸ حدثنا يحيى بن بُكَيْرٍ حدثنا اللَّيْثُ عن عُقَيْلٍ عن بن شِهَابٍ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام بِنْتَ النبي صلى الله عليه وسلم أَرْسَلَتْ إلى أبي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم مِمَّا أَفَاءَ الله عليه بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكٍ وما بَقِيَ من خُمُسِ خَيْبَرَ فقال أبو بَكْرٍ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ إنما يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وسلم في هذا الْمَالِ وَإِنِّي والله لَا أُغَيِّرُ شيئا من صَدَقَةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عن حَالِهَا التي كانت عليها في عَهْدِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَلَأَعْمَلَنَّ فيها بِمَا عَمِلَ بِهِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَبَى أبو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إلى فَاطِمَةَ منها شيئا فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ. «عايشه ميگويد: فاطمه سلام الله عليها دختر پيامبر صلي الله عليه واله وسلم كسي را نزد ابو بكر فرستاد تا از ميراث پدري از آنچه كه خداوند براي ايشان عنايت فرموده و از فدك و باقيمانده خمس خيبر، سؤال كند. ابو بكر گفت: رسول خدا صلي الله عليه واله فرموده است: ما پيامبران چيزي به ارث نمي گذاريم، آنچه را گذاشته ايم، صدقه است. آل پيامبر از همين مال استفاده ميكنند. و من به خدا سوگند چيزي از صدقه رسول خدا صلي الله عليه وآله را از همان حالي كه در زمان ايشان عمل ميشد، تغيير نمي دهيم و همانگونه عمل ميكنم كه رسول خدا عمل كرده بود. در نتيجه ابوبكر چيزي از آن ها را به فاطمه نداد، فاطمه با او قهر كرد و تا زماني كه از دنيا رفت با او سخن نگفت.» البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج ۴، ص ۱۵۴۹، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷. در اين روايت عبارت «أَرْسَلَتْ إلى أبي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ» صريح در اين است كه مطالبه ايشان به صورت غير حضوري بوده است. بخاري در روايت ديگر نيز همين تعبير را نقل كرده است: حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ عَنِ الزُّهْرِىِّ قَالَ حَدَّثَنِى عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ فَاطِمَةَ - عَلَيْهَا السَّلاَمُ - أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِى بَكْرٍ تَسْأَلُهُ ميراثها مِنَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - فِيمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ - صلى الله عليه وسلم -، تَطْلُبُ صَدَقَةَ النَّبِىِّ - صلى الله عليه وسلم - الَّتِى بِالْمَدِينَةِ وَفَدَكٍ وَمَا بَقِىَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ. «...عائشه مىگويد: فاطمه عليها السلام شخصى را نزد ابوبكر فرستاد تا ميراث پيامبر را از فيء و صدقات مدينه و فدك و آنچه كه از خمس خيبر باقى مانده بود مطالبه نمايد.» صحيح البخاري، ج ۳، ص ۱۳۶۰، ح ۳۵۰۸، كتاب فضائل الصحابة، بَاب مَنَاقِبِ قَرَابَةِ رسول اللَّهِ (ص) وَمَنْقَبَةِ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام، طبق روايات شيعه و سني، حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از اين مراحل، در مسجد رسول خدا (ص) خطبه فدكيه را خوانده و براي پس گرفتن اين حق پامال شده خويش از عموم اصحاب رسول خدا (ص) و به خصوص انصار كمك خواستند. حضرت زهرا سلام الله عليها پس از محكوميت ابوبكر بر اساس قرآن كريم، و پس از اينكه به عمق مصيبت رحلت پيامبر اشاره كرد، رو به انصار فرمود: يَا مَعْشَرَ النَّقِيبَةِ وأَعْضَادَ الْمِلَّةِ وحَضَنَةَ الْإِسْلَامِ مَا هَذِهِ الْغَمِيزَةُ فِي حَقِّي والسِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِي؟ أَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَبِي يَقُولُ الْمَرْءُ يُحْفَظُ فِي وُلْدِهِ سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وعَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ ولَكُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ وقُوَّةٌ عَلَى مَا أَطْلُبُ وأُزَاوِلُ أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ ص فَخَطْبٌ جَلِيلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ واسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ وأَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَيْبَتِهِ وكَسَفَتِ الشَّمْسُ والْقَمَرُ وانْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِيبَتِهِ وأَكْدَتِ الْآمَالُ وخَشَعَتِ الْجِبَالُ وأُضِيعَ الْحَرِيمُ وأُزِيلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَمَاتِهِ فَتِلْكَ واللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرَى والْمُصِيبَةُ الْعُظْمَى لَا مِثْلُهَا نَازِلَةٌ ولَا بَائِقَةٌ عَاجِلَةٌ أَعْلَنَ بِهَا كِتَابُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِي أَفْنِيَتِكُمْ وفِي مُمْسَاكُمْ ومُصْبَحِكُمْ يَهْتِفُ فِي أَفْنِيَتِكُمْ هُتَافاً وصُرَاخاً وتِلَاوَةً وإِلْحَاناً ولَقَبْلَهُ مَا حَلَّ بِأَنْبِيَاءِ اللَّهِ ورُسُلِهِ حُكْمٌ فَصْلٌ وقَضَاءٌ حَتْمٌ- وما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ ومَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ. اى گروه بزرگان و اى بازوان تواناى ملّت، و اى نگهداران دين، اين چه رفتار سست و سبكى است كه ظالمانه در حقّ من روا داشتهايد؟ مگر پدرم؛ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نفرموده بود: «مراعات هر شخصى در احترام به فرزندان اوست»؟ چه با شتاب خلاف آن عمل كرديد، هر چند اين امر قابل پيشبينى بود، با اينكه شما براى احقاق حقوق من قادر و توانائيد، پنداشتهايد كه رسول خدا از ميان رفت و ما رها گشتيم؟ آه كه فوت او چه حادثه بزرگ و پيشآمد عظيمى بود، شكافى وسيع پديد نمود و همه چيز را بهم ريخت و از فقد او زمين تيره شد و خورشيد و ماه گرفت، و تمام ستارگان از هم پاشيدند، و كشتى آرزو به گل نشست، و كوهها خاشع شدند، و در پى وفات او حريمها زير پا گذارده شد و حرمتها ريخت، و بخدا سوگند كه اين فاجعهاى عظيم و پيش آمدى بزرگ و بىمانند بود. آرى اين قضاء حتمى و حكم قطعى خداوند بود كه در قرآن از طريق وحى به پيامبر- همچون ديگر انبيا- به چندين طريق شما را از فاجعه خبر داده بود كه: «و محمّد فقط رسولى است همچون ديگر رسولان، اگر بميرد يا كشته شود از راه حقّ منحرف شده و به پشت سر خودتان برمىگرديد [اين را بدانيد] و هر كه رو به قهقرى بر گردد ضررى به خداوند نخواهد داشت، و خداوند آن كسانى را كه به نعمتها و الطاف الهى متوجّه باشند؛ پاداشى نيكو مىدهد». إِيهاً بَنِي قَيْلَةَ أَ أُهْضِمَ تُرَاثُ أَبِي وأَنْتُمْ بِمَرْأًى مِنِّي ومَسْمَعٍ ومُنْتَدًى ومَجْمَعٍ تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وتَشْمَلُكُمُ الْخِبْرَةُ وأَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ و الْعُدَّةِ والْأَدَاةِ والْقُوَّةِ وعِنْدَكُمُ السِّلَاحُ والْجُنَّةُ تُوَافِيكُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِيبُونَ وتَأْتِيكُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِيثُونَ وأَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْكِفَاحِ مَعْرُوفُونَ بِالْخَيْرِ والصَّلَاحِ والنُّخْبَةُ الَّتِي انْتُخِبَتْ والْخِيَرَةُ الَّتِي اخْتِيرَتْ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ... أَلَا وقَدْ قُلْتُ مَا قُلْتُ هَذَا عَلَى مَعْرِفَةٍ مِنِّي بِالْجِذْلَةِ الَّتِي خَامَرَتْكُمْ والْغَدْرَةِ الَّتِي اسْتَشْعَرَتْهَا قُلُوبُكُمْ ولَكِنَّهَا فَيْضَةُ النَّفْسِ ونَفْثَةُ الْغَيْظِ وخَوَرُ الْقَنَاةِ وبَثَّةُ الصَّدْرِ وتَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ فَدُونَكُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا دَبِرَةَ الظَّهْرِ نَقِبَةَ الْخُفِّ بَاقِيَةَ الْعَارِ مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وشَنَارِ الْأَبَدِ مَوْصُولَةً بِنَارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ فَبِعَيْنِ اللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ وسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ وأَنَا ابْنَةُ نَذِيرٍ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ فَاعْمَلُوا إِنَّا عامِلُونَ وانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ. اى گروه انصار، شما حاضر و ناظر باشيد و ميراث پدر من مورد دستبرد ديگران واقع گردد؟! شما مشمول دعوت من گشته و در معرض امتحان و آزمايشيد، حال اينكه شما برخوردار از سلاح و تجهيزات جنگى بوده و معروف به اهل خير و صلاح و نيكوكارى هستيد، چه شده كه اكنون دعوت مرا شنيده و ياريم نمىكنيد؟! و نالهام را مىشنويد و به فريادم نمىرسيد؟! با اينكه شما در گذشته به تلاش و شجاعت و نبرد و تحمّل سختيها و استقامت شناخته شده و آن گروه منتخب مخصوص ما اهل بيت بوديد؟! .... آرى من با كمال دقّت و معرفت شما را از آن ضلالت و خذلان و تيرگى كه ظاهر و باطن شما را فرا گرفته است آگاه ساختم، و ناخواسته لبريز جان شد، و شور و خشمى به بيرون جهيد، و طاقتم طاق شد، و حبس آن نتوانستم، و پيشگيرانه بر زبانم آمد، اكنون بگيريد و ببريد اين شترى كه به ناحقّ غصب نموديد و اين دابّه خلافت و فدك را مأخوذ داريد او را رام و منقاد خود شماريد و به آسودگى سوار شويد، امّا بدانيد كه پاى اين دابّه مجروح و پشت او زخم دارد، حمل آن عار؛ و ننگ آن باقى و برقرار و به وسم و نشان خداوند تعالى داغدار و موسوم بودنش به ننگ هميشگى آشكار و پيوسته و متّصل به آتش غضب خداوندگار و كشاننده است راكب خود را به سوى آتشى كه شكافنده قلب فاجران و كفّار نابكار است همانا خداوند نگران است بدان چه ميكنيد و ميداند ظالمان به كجا ميروند و جاى ميگيرند. من دخت پيغمبر شمايم كه برايتان بشير و نذير بود، و شما را به عذاب شديد بيم ميداد، پس آنچه كه مىتوانيد انجام دهيد، ما نيز انتقام خواهيم كشيد، حال شما منتظر آن روز باشيد، ما نيز منتظر آن روز هستيم. الطبرسي، أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب (متوفاى ۵۴۸هـ)، الاحتجاج، ج۱، ص۱۰۸، تحقيق: تعليق وملاحظات: السيد محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، ۱۳۸۶ - ۱۹۶۶ م. أبي الفضل احمد بن أبي طاهر المعروف بابن طيفور (متوفاى۲۸۰ هـ ) بلاغات النساء، ص۱۲، ناشر: منشورات مكتبة بصيرتي ـ قم. خطبه فدكيه را علماي اهل سنت نيز در كتابهايشان نقل كرده اند و اين خطبه اسناد متعددي دارد كه بايد مقاله ديگري در باره آن نوشت. علامه مجلسي رحمة الله عليه در كتاب شريف بحار الانوار فصلي را در باره اين خطبه گشوده و قبل از ارائه اسناد خطبه، بر مشهور بودن آن در ميان علماي شيعه و اهل سنت تصريح كرده و مينويسد: فصل نورد فيه: خطبة خطبتها سيدة النساء فاطمة الزهراء صلوات الله عليها احتج بها على من غصب فدك منها. اعلم أن هذه الخطبة من الخطب المشهورة التي روتها الخاصة والعامة بأسانيد متضافرة. در اين فصل، خطبه سرور بانوان، فاطمه زهرا سلام الله عليها را كه در مقابل غاصبان فدك به آن احتجاج كرده، آورده ايم. بدان كه اين خطبه، از خطبههاي مشهوري است كه آن را محدثان شيعه و اهل سنت با سندهاي فراوان نقل كرده اند. المجلسي، محمد باقر (متوفاى۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۲۹، ص۲۱۵، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ - ۱۹۸۳م. يكي از علماي اهل سنت كه اين خطبه را در كتابش آورده احمد بن ابي طاهر معروف به ابن طيفور است. ايشان در پايان اين خطبه كه آن را از طريق زيد بن علي از حضرت زينب سلام الله عليها نقل كرده، بر تصحيح سند اين خطبه تصريح كرده است: قال أبو الفضل ... وقد رواه قوم وصححوه وكتبناه على ما فيه. احمد بن ابيطاهر ميگويد: ... اين خطبه را گروهي نقل كرده اند و آن را تصحيح كرده اند و ما اين خطبه را طبق آنچه قوم آورده اند نوشتيم. أبي الفضل احمد بن أبيطاهر المعروف بابن طيفور (متوفاى۲۸۰ هـ ) بلاغات النساء، ج۱، ص۸، ناشر: منشورات مكتبة بصيرتي ـ قم. با توجه به رواياتي كه بيان شد، حضرت زهرا سلام الله عليها در شش مرحله ، فدك را به صورتهاي مختلف طلب كردند. ۱. چرا امير مؤمنان عليه السلام كه هميشه همراه پيامبر (صلي الله عليه وآله) بوده است، «روايت لانورث» را نشنيده اند. ۲. چرا رسول خدا صلي الله عليه وآله به دخترش كه مهمترين وارث ايشان است وصيت نكردند كه بعد از من فدك را مطالبه نكن و اختيار آن با كسي است كه بعد از من خليفه ميشود؟ ۳. فدك در اختيار حضرت زهرا سلام الله عليها بود و كارگرانش در آنجا كار ميكردند در نتيجه فاطمه زهرا ذواليد محسوب ميشد؛ اما خليفه اول عامل حضرت زهرا را از فدك بيرون كرد و آن را تصاحب نمود. سؤال اين است كه چرا ابوبكر قاعده ذواليد را در باره فدك اجرا نكرد؟ ۴. بنا به هر دليلي وقتي شهادت شاهدان حضرت مورد قبول واقع نشد، و يا به ادعاي اهل سنت شاهدان مورد نظر ابوبكر فراهم نشد، چرا ابو بكر كه منكر ملكيت فدك بود، قسم نخورد؟ آيا قاعده «اليمين علي من انكر» اين مورد را نميگيرد.؟
موفق باشيد گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)
|