درباره ما

آیا بر اساس روایت «إن الله یغضب لغضبک ویرضى لرضاک » خداوند تابع حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد؟
کد سؤال: ۱۰۴۰۹امامت و ائمه (علیهم السلام) »حضرت زهرا (س)
تعداد بازدید: ۱۰۹۶
آیا بر اساس روایت «إن الله یغضب لغضبک ویرضى لرضاک » خداوند تابع حضرت زهرا سلام الله علیها می باشد؟

مقدمه:

همواره در طول تاريخ، دشمنان اهل بيت عليهم السلام در پنهان نمودن و انکار فضائل ايشان تلاش بسيار داشته اند تا به خيال خود بتوانند نور اهل بيت عليهم السلام را خاموش كنند اما غافل از اينكه خداوند بر اين انگاره مهر بطلان کوبيده؛ مي فرمايد:

«يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُون»؛

سوره صف:۸

مي‌خواهند نور خدا را با دهان‌هاي خود خاموش کنند؛ ولي خداوند نمي‌گذارد تا اينکه که نور خود را کامل کند و هر چند کافران خوش ندارند.

«عدنان عرعور» نيز يكي از اين دشمنان اهل بيت عليهم السلام است. وي براي انکار فضائل آن بزرگواران، به هر مغالطه اي دست مي زند. در اين نوشتار، در صدد بيان پندار عرعور پيرامون حديث نبوي «إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك» كه بيانگر منزلت والاي حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها است، مي باشيم. حديثي که منابع اهل تسنن به نقل آن اهتمام داشته و با سند معتبر آن را در کتب خود ذکر کرده اند.

بيان شبهه

«عدنان عرعور» کارشناس شبکه صفا، با رد دلالت حديث شريف «إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك» مي گويد: خداوند بالاتر از آن است كه پيرو يك انسان باشد.

وي ادعا ميکند که غضب حضرت زهرا سلام الله عليها، غضب الهي را به دنبال ندارد و دليل اين ادعا را عظمت جايگاه خداوند و غير ممکن بودن پيروي خداوند از بنده بيان مي­کند. بيان عرعور در حقيقت، دفاع از عملکرد ابوبکر به دنبال جريان فدک و غضبناک شدن حضرت زهرا سلام الله عليها بر ابوبکر است. وي مي خواهد چنين نتيجه بگيرد که اگر هم حضرت زهرا سلام الله عليها غضبناک شده باشد، باز هم مستلزم غضب الهي بر او نيست. سخن او را مي توان اينگونه تبيين کرد:

صغري: غضبناک شدن خداوند از غضب حضرت زهرا پيروي خداوند از احساس يک بنده است.

کبري: پيروي خداوند از احساس يک بنده دون شأن و جايگاه خداوند و غيرممکن است.

نتيجه: غضبناک شدن خداوند به دنبال غضب حضرت زهرا دون شأن خداوند و غيرممکن است.

«عرعور» با زير سؤال بردن دلالت حديث، در پي انكار اصل اين روايت مي باشد؛ از اين رو در پاسخ حلي به اين شبهه، ابتدا مغالطه عرعور را تبيين مي كنيم؛ سپس به بحث سند روايت و در ادامه، به بررسي دلالت آن مي پردازيم. پس از پاسخ هاي حلي، به جواب هاي نقضي در اين زمينه پرداخته، در نهايت برخي از مقامات اهل بيت عليهم السلام را بر پايه منابع شيعه ذكر مي كنيم.

پاسخ حلي بيان مغالطه عرعور

در اين روايت سخن از تبعيت خداوند از بشر نيست؛ بلكه اين حديث در مقام بيان جايگاه والاي معنوي حضرت زهرا سلام الله عليها و تسليم محض بودن ايشان در پيشگاه پروردگار است كه اين مطلب نشانگر اين است كه آن حضرت به قدري تسليم خداوند هستند و به نحوي اعمال ايشان مطابق با اراده الهي است كه نه تنها رضايت و خشم ايشان به خاطر خداست؛ بلكه خداوند نيز به خاطر ايشان خشنود و غضبناك مي شود.

بنابراين حديث شريف «ان الله يغضب لغضبك» دلالت مي كند كه خداوند با غضبناك شدن به خاطر غضب حضرت زهرا سلام الله عليها، مقامي بسيار والا را براي ايشان ثابت مي كند و مقامي بالاتر از مقام پيامبران الهي براي صديقه طاهره قائل شده است چرا كه حضرت يونس (علي نبينا و آله و عليه السلام) با آنکه پيامبر الهي ومعصوم بود؛ ولي خداوند متعال با غضب او غضبناك نشد:

«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين».

سوره أنبياء: ۸۷.

و ذو النّون (يونس) را [ياد کن]، آن‌گاه که خشمگين [از ميان مردم خود] برفت و پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمي‌گيريم، [که ماهي او را بلعيد،] پس درون تاريکي‌ها ندا در داد که معبودي جز تو نيست. منزّهي تو. به راستي که من از ستمکاران بودم.

معصومان، تجلي افعال الهي هستند

آيات متعددي در قرآن وجود دارد که رسول خدا صلي الله عليه و آله را در کنار خدا معرفي و مطرح مي کند كه حكايت از مقام والاي رسول خدا صلي الله عليه وآله دارد؛ از جمله:

خداوند در سوره ي توبه از بي نيازي مردم توسط خودش و پيامبرش سخن مي گويد:

«أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»

سوره توبة: ۷۴.

خدا و رسول او مردم را از فضلش غنا مي بخشند.

در آيه ۸۰ سوره نساء نيز خداوند اطاعت از پيامبر را برابر با اطاعت خود معرفي کرده است:

«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا»

سوره نساء: ۸۰.

هر کس پيامبر را اطاعت کند در حقيقت از خدا اطاعت کرده است و هرکه روي برتابد ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاديم.

دو آيه فوق بيانگر مقام والا و ويژه رسول خداست و كسي نمي تواند ادعا كند كه در اين آيات خداوند خود را تابع و پيرو رسولش معرفي نموده است؛ اين روايت هم مانند دو آيه فوق بيانگر مقام والاي حضرت زهرا عليها السلام مي باشد.

خداوند، چشم و گوش و دست مؤمنان

از طرفي در منابع اهل سنت، شبيه همين مقامات براي مؤمناني كه به انجام مستحبات و نوافل مي پردازند، ثابت شده است.

حديث زير در اين باره قابل توجه است:

أبي هُرَيْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إِنَّ اللَّهَ قال من عَادَى لي وَلِيًّا فَقَدْ آذَنْتُهُ بِالْحَرْبِ وما تَقَرَّبَ إلي عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إلي مِمَّا افْتَرَضْتُ عليه وما يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إلي بِالنَّوَافِلِ حتى أُحِبَّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنت سَمْعَهُ الذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ التي يَبْطِشُ بها وَرِجْلَهُ التي يَمْشِي بها...

صحيح البخاري ج ۵ ص ۲۳۸۴ ح ۶۱۳۷، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا.

خداوند مي فرمايد: هر کس با ولي من دشمني بورزد او را به جنگ با خود فراخوانده ام. و بنده من با چيزي محبوبتر از آنچه بر او واجب کرده ام به من تقرب نجسته است. پيوسته بنده من با نوافل به سوي من تقرب مي جويد تا آنکه او را دوست بدارم. پس وقتي او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود که با آن مي شنود و چشم او خواهم بود که با آن مي بيند و دست او که با آن اخذ مي کند و پاي او که با آن راه مي پيمايد...

همان طور كه ملاحظه شد،‌ در روايت صحيح بخاري، مؤمني كه به واسطه انجام مستحبات به خداوند تقرب مي جويد،‌ خداوند گوش شنواي او،‌ چشم بيناي او و دست و پاي تواناي او مي شود؛ تمامي اين تعابير نه تنها تبعيت خداوند از بندگان را به دنبال ندارد؛ بلكه تنها در مقام بيان فضايل مؤمناني است كه علاوه بر واجبات، به انجام مستحبات نيز مداومت دارند.

پس اينکه مي گوييم خداوند از غضب حضرت زهرا سلام الله عليها غضب مي کند، در اصل غضب حضرت به دنبال غضب الهي است. چون وقتي خداوند از چيزي غضبناک است معصومان هم غضبناک مي شوند و اراده آنها در تمامي لحظات از اراده خداوند جدا نيست.

عرعور با اين مغالطه در پي زير سؤال بردن اصل روايت است و مي خواهد چنين روايتي را كذب قلمداد كند؛ غافل از اينكه اين حديث بر اساس دانش رجال از اعتبار كافي برخوردار است، علاوه بر اينكه علماي اهل سنت نيز به صحت و اعتبار اين روايت اعتراف نموده اند.

بررسي سند و اثبات صحت آن الف. بررسي راويان

«حاكم نيشابوري» اين روايت شريف را با سند زير گزارش نموده است:

قال الحاكم النيسابوري(متوفاي۴۰۵): «حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا الحسن بن علي بن عفان العامري وأخبرنا محمد بن علي بن دحيم بالكوفة ثنا أحمد بن حاتم(حازم) بن أبي غرزة قالا ثنا عبد الله محمد بن سالم ثنا حسين بن زيد بن علي عن عمر بن علي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي رضي الله عنه قال قال رسول الله لفاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك...»

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري(متوفاي۴۰۵)، المستدرك على الصحيحين ج ۳ ص ۱۶۷، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

... رسول خدا صلي الله عليه و آله به فاطمه فرمود: همانا خدا به سبب غضب تو غضب مي کند و با رضايت تو راضي مي شود.

در اين مجال به بررسي شرح حال يكايك راويان مي پردازيم:

محمد بن يعقوب

نام اولين راوي: «محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان بن عبد الله» است.

«ذهبي»(متوفاي ۷۴۸ق) در شرح حال او مي نويسد:

«محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان الإمام المحدث مسند العصر رحلة الوقت أبوالعباس الأموي...»

محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله(متوفاي ۷۴۸)، سير أعلام النبلاء ج ۱۵ ص ۴۵۲، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي، الطبعة التاسعة، بيروت، النشر: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳.

محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان امام، محدث تکيه گاه دوران و محل رجوع مردم زمانه بود، [كنيه اش] ابوالعباس اموي است.

او همچنين در «تذکرة الحفاظ» چنين مي نويسد:

«الأصم الإمام المفيد الثقة محدث المشرق أبو العباس محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان الأموي»

محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله(متوفاي ۷۴۸)، تذكرة الحفاظ ج ۳ ص۸۶۰، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار الكتب العلمية، بي­تا.

الأصم، امام، مفيد، ثقه و حديث گوي درخشنده، أبو العباس محمد بن يعقوب.

«ابن جوزي»(متوفاي۵۹۷ق) نيز درباره او مي نويسد:

«محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان بن عنان بن عبد الله الأموي مولاهم، أبو العباس الأصم....وهو محدّث كبير...»

عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج (متوفاي ۵۹۷)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ج ۱۴ص ۱۱۲، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار صادر، ۱۳۵۸.

... و او محدث بزرگي است.

«ابن کثير»(متوفاي۷۷۴ق) او را چنين توصيف مي کند:

«وكان ثقة صادقا ضابطا لما سمعه ويسمعهم»

إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء(متوفاي۷۷۴)، البداية والنهاية ج ۱۱ص ۲۳۲، بيروت، النشر: مكتبة المعارف، بي­تا.

او ثقه و راستگو و حافظ آن چيزي است که شنيده است و به گوش ديگران رسانده است.

وي در جاي ديگر مي نويسد:

«محمد بن يعقوب بن يوسف بن معقل بن سنان أبو العباس الأصم مولى بني أمية النيسابوري راوي المذهب، كان إماما، ثقة، حافظا، ضابطا، صدوقا، دينا، حدث في الإسلام ستا وسبعين سنة.»

إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء(متوفاي۷۷۴)، طبقات الشافعيين ص ۲۷۰، محقق: أحمد عمر هاشم/ محمد زينهم محمد عزب، بي­جا، مكتبة الثقافة الدينية، ۱۴۱۳ هـ - ۱۹۹۳ م.

راوي مذهب، پيشوا، مورد وثوق، حافظ حديث، ضابط [اهل دقت در روايت نمودن احاديث]، راستگو و ديندار بود. هفتاد و شش سال در اسلام زندگي کرد.

حسن بن علي بن عفان

نام راوي دوم«حسن بن علي بن عفان» است.

ابن ابي حاتم الرازي(متوفاي ۳۲۷ق) درباره او مي نويسد:

«الحسن بن علي بن عفان الكوفي روى عن معاوية بن هشام وأبى أسامة وعبد الله بن نمير كتبنا عنه وهو صدوق.»

ابن ابي حاتم الرازي التميمي(متوفاي ۳۲۷)، الجرح والتعديل ج۳ ص ۲۲، الطبعة الأولي، بيروت، نشر: دار إحياء التراث العربي، ۱۳۷۱ه ـ ۱۹۵۲م.

حسن بن علي بن عفان کوفي از معاويه بن هشام و ابي اسامه و عبد الله بن نمير روايت نقل کرده و ما از او روايت نقل کرده ايم، وي فردي راستگو است.

«ابن حبان»(متوفاي۳۵۴ق) نيز نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر نموده است:

«الحسن بن علي بن عفان العامري من أهل الكوفة يروى عن معاوية بن هشام وأبى نعيم والكوفيين ثنا عنه زكريا بن يحيى الساجي وغيره كنيته أبو محمد»

ابن حبان(متوفاي۳۵۴)، الثقات ج ۸ ص۱۸۱، چاپ الأولى، بي­جا، نشر: مؤسسة الكتب الثقافية، ۱۳۹۳.

حسن بن علي بن عفان، از اهل کوفه، از معاويه بن هشام و ابو نعيم و کوفيان روايت نقل مي کند، زکريا بن يحيي و ديگران از او حديث نقل ميکنند. کنيه اش ابو محمد است.

«ذهبي»(متوفاي ۷۴۸) درباره او مي نويسد:

«ابن عفان، المحدث الثقة المسند أبو محمد الحسن بن علي بن عفان العامري الكوفي»

محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله(متوفاي ۷۴۸)، سير أعلام النبلاء ج ۱۳ ص ۲۴، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي، الطبعة التاسعة، بيروت، النشر: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳.

ابن عفان، نقل كننده حديث و مورد وثوق و [در حديث] تکيه گاه است.

محمد بن علي بن دحيم

نام وي«محمد بن علي بن دحيم بن كيسان» است.

«ذهبي» (متوفاي۷۴۸) نيز در شرح حال او مي نويسد:

«ابن دحيم: الشيخ الثقة المسند الفاضل، محدث الكوفة، أبو جعفر محمد بن علي بن دحيم، الشيباني الكوفي.»

شمس الدين ذهبي(متوفاى ۷۴۸)، سير أعلام النبلاء ج ۱۶ ص۳۶، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي، الطبعة التاسعة، بيروت، نشر: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳.

ابن دحيم: شيخ [استاد] مورد وثوق و تکيه گاه [و فردي] فاضل و محدث شهر کوفه بود.

«ابن عماد حنبلي»(متوفاي۱۰۸۹) نيز درباره او مي نويسد:

«أبو جعفر محمد بن علي بن دحيم الشيباني الكوفي مسند الكوفة في زمانه»

عبد الحي العكري الدمشقي«ابن العماد الحنبلي»(متوفاي۱۰۸۹)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب ج۳ ص ۹، بيروت، نشر: دار إحياء التراث العربي، بي­تا.

أبو جعفر محمد بن علي، تکيه گاه کوفيان در دوران خود بود.

أحمد بن (حاتم)حازم بن أبي غرزة

نام اين راوي «أحمد بن حازم بن محمد بن يونس بن قيس بن أبي غرزة» است.

«ابن حبان»(متوفاي۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر نموده و مورد اطمينان دانسته است:

«أحمد بن حازم بن أبي غرزة أبو عمرو من أهل الكوفة يروى عن جعفر بن عوف روى عنه أهل العراق والغرباء وهو من ولد قيس بن أبي غرزة مات في أول سنة سبع وتسعين ومائتين وكان متقنا وهو أحمد بن حازم بن محمد بن يونس بن حازم بن قيس بن أبي غرزة.»

ابن حبان(متوفاي۳۵۴)، الثقات ج ۸ ص۴۴، چاپ الأولى، بي­جا، نشر: مؤسسة الكتب الثقافية، ۱۳۹۳

... از اهل کوفه که از جعفر بن عوف روايت مي کند و اهل عراق و ناشناسان از او روايت مي کنند. او از فرزندان غيث بن ابي غرزه بود که در ابتداي سال ۲۹۷ از دنيا رفت. و داراي اتقان بود.

«ذهبي» (متوفاي۷۴۸ ق) درباره او مي نويسد:

«ابن أبي غرزة، الامام، الحافظ الصدوق، أحمد بن حازم بن محمد بن يونس بن قيس بن أبي غرزة، أبو عمرو الغفاري الكوفي، صاحب «المسند». ولد سنة بضع وثمانين ومئة.»

محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله(متوفاي ۷۴۸)، سير أعلام النبلاء ج ۱۳ ص ۲۳۹، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي، الطبعة التاسعة، بيروت، النشر: مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۳.

ابن أبي غرزه، امام، حافظ احاديث، راستگو و صاحب کتاب المسند بود. در سال صد و هشتاد و اندي متولد شد.

«سيوطي»(متوفاي ۹۱۱ق) نيز در شرح حال او مي نويسد:

«ابن أبي غرزة الحافظ المجود أبو عمرو أحمد بن حازم الغفاري الكوفي صاحب المسند توفي في ذي الحجة سنة ست وسبعين ومائتين.»

عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاي ۹۱۱)، طبقات الحفاظ ج ۱ ص ۲۷۰، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار الكتب العلمية ۱۴۰۳.

ابن أبي غرزة، حافظ احاديث، فردي درست كار و صاحب کتاب المسند بود. در ذي حجه سال۲۷۶ از دنيا رفت.

عبد الله محمد بن سالم

نام وي«عبد الله بن سالم بن محمد بن الوليد» است.

«ابن حبان»(متوفاي۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر نموده است:

«عبد الله بن محمد بن سالم المفلوج يروى عن عبيد الله بن موسى والكوفيين روى عنه الحضرمي ربما خالف.»

ابن حبان(متوفاي۳۵۴)، الثقات ج ۸ ص۳۵۸، چاپ الأولى، بي­جا، نشر: مؤسسة الكتب الثقافية، ۱۳۹۳.

از عبيد الله بن موسي و کوفيان روايت مي کند و حضرمي از او روايت مي کند وي [عبد الله بن محمد بن سالم] گاهي خطا مي كند.

«ذهبي» (متوفاي۷۴۸ق) درباره او مي نويسد:

«عبد الله بن سالم الزبيدي الكوفي القزاز المفلوج عن وكيع وطبقته وعنه أبو داود وابن ماجة وأبو يعلى الموصلي ثقة عابد توفي ۲۳۵. د ق.»

ذهبي(متوفاي۷۴۸)، الكاشف في معرفة من له رواية في كتب الستة ج ۱ ص ۵۵۶، تحقيق: محمد عوامة، چاپ الأولى، جده، نشر: دار القبلة للثقافة الاسلامية، ۱۴۱۳ - ۱۹۹۲ م.

وي مورد وثوق و اهل عبادت بود.

همچنين «ذهبي» در آخرين کتاب رجالي خود درباره وي مي نويسد:

«عبد الله بن محمد بن سالم القزاز المفلوج. ما علمت به بأسا. قد حدث عنه أبو داود والحفاظ إلا أنه أتى بما لا يعرف.»

شمس الدين الذهبي(متوفاي۷۴۸)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج ۲۱ ص ۴۹۲، تحقيق: علي محمد البجاوي، چاپ الأولى، بيروت، نشر: دار المعرفة للطباعة والنشر، ۱۳۸۲ ـ ۱۹۶۳م.

اشکالي در او نمي دانم. ابوداوود و حفاظ از او نقل حديث مي کنند جز اينکه [گاهي] احاديثي نقل مي كند كه شناخته شده نيست [منكر است و با اعتقاد ما (اهل سنت) سازگاري ندارد].

«ابن حجر عسقلاني»(متوفاى۸۵۲ق) نيز پيرامون او مي نويسد:

«عبد الله بن سالم أو ابن محمد بن سالم الزبيدي بالضم أبو محمد الكوفي القزاز المفلوج ثقة ربما خالف من كبار الحادية عشرة...»

ابن حجرالعسقلاني الشافعي(متوفاى۸۵۲)، تقريب التهذيب ج۱ ص۴۹۵، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ الثانية، بيروت، نشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ـ ۱۹۹۵ م.

وي مورد وثوق است و گاهي خطا مي كند. او از بزرگان طبقه يازدهم [راويان] است.

حسين بن زيد بن علي

نام وي «حسين بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب» است.

«دارقطني» او را ثقه دانسته و مي نويسد:

«قلت له الحسين بن زيد بن علي بن الحسين عن عبد الله بن محمد بن عمر بن علي عن أبيه عن جده عن علي فقال كلهم ثقات.»

علي بن عمر أبو الحسن الدارقطني البغدادي(متوفاي ۳۸۵)، سؤالات البرقاني للدارقطني ج ۱ ص ۲۲، باكستان، النشر: كتب خانه جميلي، ۱۴۰۴.

از دارقطني درباره «حسين بن زيد بن علي بن حسين از عبد الله بن محمد بن عمر بن علي از پدرش از جدش از علي»، پرسيدم، گفت همگي ثقه هستند.

«ابن عدي»(متوفاي۳۶۵ق)در الكامل في الضعفا، تصريح مي کند که اشکالي بر او نيست:

«قال الشيخ: وللحسين بن زيد أحاديث غير ما ذكرته يحدث عنه أهل الكوفة وأهل الحجاز ويحدث هو عن أبي جعفر محمد بن علي وعن أبيه جعفر وعن أخي جعفر كما أمليت ويحدث عن قوم آخرين من أهل البيت كما ذكرت بعضه وجملة حديثه عن أهل البيت وأرجو أنه لا بأس به الا أني وجدت في بعض حديثه النكرة.»

عبد الله بن عدي الجرجاني(متوفاي۳۶۵)، الكامل في ضعفاء الرجال ج ۲ ص ۳۵۱، تحقيق: يحيى مختار غزاوي، چاپ الثالثة، يروت، نشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، محرم ۱۴۰۹ - ۱۹۸۸ م.

شيخ [نويسنده همين كتاب] مي گويد: غير از آنچه ذکر کردم، حسين بن زيد احاديث ديگري نيز دارد که اهل کوفه و حجاز از او نقل مي کنند. و همانطور که املا کردم او از محمد بن علي و پدرش جعفر و از برادرم جعفر، روايت نقل مي کند؛ از قومي ديگر از اهل بيت نيز روايت مي کند همان گونه که بعضي از آنها و همه رواياتش از اهل بيت را ذکر کردم. و اميد دارم که اشکالي در او نباشد جز آنکه در بعضي از رواياتش حديث منکر [خلاف اعتقاد اهل سنت] ديدم.

«ابن حجر عسقلاني»(متوفاى۸۵۲ق) نيز پيرامون او مي نويسد:

«الحسين بن زيد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب صدوق ربما أخطأ من الثامنة مات وله ثمانون سنة في حدود التسعين.»

ابن حجرالعسقلاني الشافعي(متوفاى۸۵۲)، تقريب التهذيب ج۱ ص۲۱۵، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ الثانية، بيروت، نشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ـ ۱۹۹۵ م.

... راستگو است. گاهي خطا مي کند. وي در زمره طبقه ي هشتم راويان است. در حدود سال ۹۰ق در حالي که هشتاد ساله بود از دنيا رفت.

«علي بن مديني» (متوفاي۲۳۴ق) در توصيف او مي نويسد:

«وسألت عليا عن حسين بن زيد بن علي؟ فقال: كان فيه ضعف ويكتب حديثه قال أبو جعفر حدثنا علي عنه على المنبر، يعني حسينا.»

«علي بن مديني»(متوفاي۲۳۴)، سؤالات محمد بن عثمان بن أبي شيبة ص۱۱۳، تحقيق: موفق عبد الله عبد القادر، چاپ الأولى، الرياض، نشر: مكتبة المعارف، ۱۴۰۴

محمد بن عثمان بن أبي شيبه مي گويد از علي بن مديني درباره حسين بن زيد بن علي پرسيدم، وي گفت: ضعفي در او هست، اما حديثش نوشته مي شود. ابو جعفر [محمد بن عثمان بن أبي شيبه] مي گويد: علي [بن مديني] روي منبر براي ما از حسين [بن زيد] حديث نقل مي كرد.

«ابو نعيم اصفهاني» وقتي اين روايت را با اين سند نقل مي کند، تصريح مي کند که او از زمره اهل بيت عليهم السلام است:

«حدثنا أبو بكر الطلحي، ثنا محمد بن عبد الله الحضرمي، ثنا عبد الله بن محمد بن سالم، حدثنا حسين بن زيد بن علي بن الحسين، عن علي بن عمر بن علي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن الحسين، عن الحسين بن علي، عن علي بن أبي طالب، عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه قال: «يا فاطمة، إن الله تعالى يغضب لغضبك ويرضى لرضاك» تفرد برواية هذا الحديث العترة الطيبة خلفهم عن سلفهم حتى ينتهي إلى النبي صلى الله عليه وسلم.»

ابو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني(متوفاى۴۳۰)، معرفة الصحابة ج۱ص ۹۳، تحقيق: عادل بن يوسف العزازي، چاپ الأولى، الرياض، نشر: دار الوطن للنشر، ۱۴۱۹ ه‍ - ۱۹۹۸ م.

... اين روايت را فقط عترت پاک نبي اکرم نقل كرده اند که متاخرين آنها از متقدمين روايت نموده اند تا برسد به نبي اکرم صلي الله عليه و آله.

لازم به ذکر است که برخي نويسندگان اهل سنت، براي تضعيف اين روايت، اشکال اصلي را متوجه حسين بن زيد کرده، او را منکر الحديث معرفي کرده اند.

براي مثال، ذهبي ذيل روايتي که حاکم در المستدرک آورده و تصريح به صحت سند آن مي کند، بر اين راوي ايراد وارد کرده، چنين مي نويسد:

تعليق الذهبي قي التلخيص: بل حسين بن زيد منكر الحديث.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى ۴۰۵ هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج۳، ص۱۶۷، مع تعليقات الذهبي في التلخيص،تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

تعليقه ذهبي در التخليص: حسين بن زيد منکر الحديث است.

در پاسخ به اين اشکال، علاوه بر توثيقاتي که درباره وي ذکر شد، بايد گفت:

طبق تصريحات علماي اهل سنت، هر منکر الحديثي ضعيف نبوده و اگر ميزان سنجش ضعف راوي «منكر الحديث بودن»، باشد، تمامي محدثان اهل سنت از درجه اعتبار ساقط مي شوند چنانچه ابن حجر در شرح حال «حسين بن فضل بجلي» به اين واقعيت تصريح مي كند:

فلو كان كل من روى شيئاً منكراً استحق أن يذكر في الضعفاء لما سلم من المحدثين أحد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، لسان الميزان، ج۲، ص۳۰۷، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۶هـ – ۱۹۸۶م.

اگر هر كس كه روايت منكر نقل كند مستحق باشد كه ما او را جزو راويان ضعيف ذكر كنيم، احدي از محدثان سالم نخواهد ماند.

همچنين ذهبي در شرح حال احمد بن عتاب مروزي در ميزان الاعتدال مي­گويد:

ليس ما كل من روى المناكير يضّعف.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج۱، ص۲۵۹، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۵م.

اللكنوي الهندي، ابوالحسنات محمد عبدالحي (متوفاى۱۳۰۴هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج۱، ص۲۰۱، تحقيق: عبد الفتاح ابوغدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷.

هر كس كه روايات مُنكر نقل كند، تضعيف نمي شود.

علاوه بر مطالب فوق، گاهي واژه «منکر الحديث» به برخي از راويان مورد وثوق نيز اطلاق مي شود.

حاکم نيشابوري از دار قطني پيرامون يک راوي چنين سوال مي­کند:

فسليمان بن بنت شرحبيل قال: ثقة، قلت: أليس عنده مناكير؟ قال: يحدث بها عن قوم ضعفاء فأما هو، فهو ثقة الدار القطني.

الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاى ۳۸۵هـ)، سؤالات الحاكم النيسابوري للدارقطني، تحقيق: د. موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ناشر: مكتبة المعارف - الرياض ، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴م.

به دارقطني گفتم سليمان نوه دختري شرحبيل از نظر شما چگونه فردي است؟ گفت: مورد وثوق است؛ گفتم: آيا روايات منكر [خلاف اعتقادات] نقل نمي كند؟ گفت: اين گونه روايات را از افراد ضعيف نقل كرده است؛ اما خودش مورد اعتماد است.

ثانيا، طبق مبناي علم رجال اهل سنت، اگر يک راوي هم جرح [تضعيف] داشته باشد و هم تعديل [توثيق]، مادامي كه جرح او مُفَسَّر نباشد، تضعيف نمي شود و حداقل روايت او حسن ( نوعي از حديث معتبر ) است و در اصطلاح به او مختلف فيه گفته مي شود.

براي مثال ابن حجر عسقلاني درباره قزعة‌ بن سويد مي‌نويسد:

أما قزعة بن سويد... واختلف فيه كلام يحيى بن معين فقال عباس الدوري عنه ضعيف وقال عثمان الدارمي عنه ثقة وقال أبو حاتم محله الصدق وليس بالمتين يكتب حديثه ولا يحتج به وقال ابن عدي له أحاديث مستقيمة وأرجو أنه لا بأس به وقال البزار لم يكن بالقوي وقد حدث عنه أهل العلم وقال العجلي لا بأس به وفيه ضعيف.

قزعه بن سويد... سخن يحيي بن معين در مورد او مختلف است. عباس دوري از او نقل مي كند كه وي ضعيف است. عثمان دارمي از او نقل مي كند كه ثقه است. ابوحاتم مي گويد: راستگوست ولي قوي نيست حديثش نوشته مي شود ولي به آن احتجاج نمي شود. ابن عدي مي گويد احاديث خوبي دارد اميدوارم مشكلي در او نباشد. بزار مي گويد: قوي نيست اهل حديث از او روايت كرده اند. عجلي مي گويد: مشكلي ندارد در او ضعف است.

اما در نهايت اين گونه حكم مي‌كند:

فالحاصل من كلام هؤلاء الأئمة فيه أن حديثه في مرتبة الحسن والله أعلم.

العسقلاني، أحمد بن علي أبو الفضل، القول المسدد في الذب عن المسند للإمام أحمد، صلي الله عليه و آله ۳۰، المحقق: مكتبة ابن تيمية، الطبعة الأولى، ۱۴۰۱، دارالنشر: مكتبة ابن تيمية – القاهرة.

نتيجه سخن علما در مورد او اين است كه حديث وي، «حسن = معتبر» است.

عمر بن علي

نام وي« عمر بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب» است.

«ابن حبان»(متوفاي۳۵۴ق) نام او را در کتاب «الثقات» خود ذکر کرده است:

«عمر بن على بن الحسين بن على بن أبى طالب يروى عن أبيه روى عنه بن أخيه جعفر بن محمد بن على يخطئ.»

ابن حبان(متوفاي۳۵۴)، الثقات ج ۷ص۱۸۰، چاپ الأولى، بي­جا، نشر: مؤسسة الكتب الثقافية، ۱۳۹۳.

عمر بن على، از پدرش روايت نقل مي کند و پسر برادرش از وي[عمر بن علي] روايت مي کند.

«ابن حجر عسقلاني»(متوفاى۸۵۲ق) نيز درباره وي چنين مي نويسد:

«عمر بن علي بن الحسين بن علي الهاشمي المدني صدوق فاضل من السابعة.»

ابن حجرالعسقلاني الشافعي(متوفاى۸۵۲)، تقريب التهذيب ج۱ ص۷۲۴، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، چاپ الثانية، بيروت، نشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ـ ۱۹۹۵ م.

عمر بن علي، فردي راستگو و فاضل و از طبقه هفتم راويان بوده است.

جعفر بن محمد عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي عليهم السلام

بقيه ي راويان اين حديث، امام صادق عليه السلام و پدرشان و اجداد طاهرين شان تا اميرمومنان عليه السلام هستند که در وثاقتشان شک و شبهه اي نيست و نياز به بررسي سندي ندارد.

بنابراين روايت شريف «قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لفاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك» از نظر علم رجال، کاملا صحيح و معتبر است.

علاوه بر اينكه يكايك راويان اين حديث از وثاقت كافي برخوردار بودند، علماي اهل سنت نيز اين روايت را تصحيح نموده اند كه در ادامه به ذكر آنها مي پردازيم.

ب. تصحيح روايت، توسط علماي اهل سنت

بسياري از علماي اهل سنت اين روايت را در کتب خود ذکر و به معتبر بودن آن اذعان داشته اند که براي روشن شدن اين مسأله، مواردي را ذکر مي کنيم:

تصحيح طبراني (متوفاي۳۶۰ ق)

قال الطبراني(متوفاي۳۶۰): «حدثنا بِشْرُ بن مُوسَى ومُحَمَّدُ بن عبد اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ قَالا ثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدِ بن سَالِمٍ الْقَزَّازُ قال ثنا حُسَيْنُ بن زَيْدِ بن عَلِيٍّ وَعَلِيُّ بن عُمَرَ بن عَلِيٍّ عن جَعْفَرِ بن مُحَمَّدٍ عن أبيه عن عَلِيِّ بن الْحُسَيْنِ عَنِ الْحُسَيْنِ بن عَلِيٍّ عن عَلِيٍّ قال قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم لِفَاطِمَةَ أن اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِكِ وَيَرْضَى لِرَضَاكِ»

سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني(متوفاي۳۶۰)، المعجم الكبير ج۱، ص ۱۰۸، ح ۱۸۲ و ج ۲۲ ص ۴۰۱، ح۱۰۰۱، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، الطبعة الثانية، الموصل، النشر: مكتبة الزهراء، ۱۴۰۴- ۱۹۸۳.

محقق اين کتاب در پاورقي جلد اول مي نويسد:

«في هامش الأصل: هذا حديث صحيح الاسناد وروي من طرق عن علي عليه السلام رواه الحارث عن علي وروي مرسلا وهذا الحديث احسن شئ رأيته وأصح اسناد قرأته انتهي.»

سند اين حديث صحيح است و از چند طريق از علي عليه السلام نقل شده است. حارث آن را از علي عليه السلام به صورت مرسل روايت کرده است. اين، بهترين حديثي است که ديده ام و صحيح ترين سندي است که خوانده ام.

تصحيح حاکم نيشابوري (متوفاي ۴۰۵ ق)

قال الحاكم النيسابوري(متوفاي۴۰۵ق): «حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب ثنا الحسن بن علي بن عفان العامري وأخبرنا محمد بن علي بن دحيم بالكوفة ثنا أحمد بن حاتم بن أبي غرزة قالا ثنا عبد الله محمد بن سالم ثنا حسين بن زيد بن علي عن عمر بن علي عن جعفر بن محمد عن أبيه عن علي بن الحسين عن أبيه عن علي رضي الله عنه قال قال رسول الله لفاطمة إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري(متوفاي۴۰۵)، المستدرك على الصحيحين ج ۳ ص ۱۶۷، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۱هـ - ۱۹۹۰م.

...سند اين حديث، صحيح است؛ ولي بخاري و مسلم آن را نقل نکرده اند.

ابن حجر هيثمي (متوفاي۸۰۷ ق)

قال الهيثمي(متوفاي۸۰۷ق): «وعن علي قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك رواه الطبراني وإسناده حسن

علي بن أبي بكر الهيثمي(متوفاي۸۰۷)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج ۹ ص ۲۰۳، النشر: القاهره، دار الريان للتراث/‏بيروت، دار الكتاب العربي، ۱۴۰۷.

هيثمي مي گويد: علي مي گويد: رسول خدا صلى الله عليه وسلم فرمود: همانا خداوند از غضب تو غضب مي کند. اين روايت را طبراني نقل کرده و سندش حسن «معتبر» است.

ابن حجر عسقلاني (متوفاي۸۵۲ ق)

ابن حجر عسقلاني اين حديث را به نقل از حاكم نيشابوري نقل مي كند:

قال العسقلاني(متوفاي۸۵۲): «حديث،كم: قال لفاطمة: إن الله يغضب لغضبك، ويرضى لرضاك. كم في مناقب فاطمة: ثنا أبو العباس، ثنا الحسن بن علي العامري، وأنا محمد بن علي، ثنا أحمد بن حازم، قالا: ثنا عبد الله بن محمد بن سالم، ثنا حسين بن زيد بن علي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، بهذا، وقال: صحيح الإسناد.»

ابن حجر العسقلاني(متوفاي۸۵۲)، إتحاف المهرة ج ۱۱، ص ۳۴۵، تحقيق: عبد العليم عبد العظيم البستوي، المدينة المنورة، نشر: مجمع الملك فهد/ ومركز خدمة السنة والسيرة النبوية، ۱۹۹۶م.

وي بعد از نقل حديث، تصحيح حاكم نيشابوري را پيرامون اين حديث نقل مي كند.

سيوطي (متوفاي ۹۱۱ ق)

جلال الدين عبدالرحمن سيوطي نيز در کتاب الثغور الباسمة تصريح مي کند که سند اين روايت، حسن است:

أخرج الطبراني بسند حسن عن علي قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة: إن الله ويرضي لرضاك و يغضب لغضبك.

سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن، الثغور الباسمة في مناقب سيدتنا فاطمة، ص۱۱.

صالحي شامي (متوفاي۹۴۲ ق)

قال الصالحي(متوفاي۹۴۲): «روى الطبراني بإسناد حسن وابن السني في معجمه وأبو سعيد النيسابوري في «الشرف» عن علي رضي الله تعالى عنه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة «إن الله تعالى يغضب لغضبك ويرضي لرضاك» انتهى.»

محمد بن يوسف الصالحي الشامي(متوفاي ۹۴۲)، سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد ج ۱۱ ص ۴۵، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، الطبعة الأولى، بيروت، النشر: دار الكتب العلمية، ۱۴۱۴.

مناوي (متوفاى ۱۰۳۱ ق)

«مناوي» نيز اين روايت را از «طبراني» نقل و سپس روايت را تصحيح مي کند:

قال المناوي(متوفاى ۱۰۳۱): «عن علي رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم لفاطمة « إن الله يرضى لرضاك ويغضب لغضبك» رواه الطبراني بإسناد حسن

زين الدين محمد المدعو بعبد الرؤوف بن تاج العارفين بن علي بن زين العابدين الحدادي ثم المناوي القاهري (متوفاى ۱۰۳۱)، اتحاف السائل بما لفاطمة من المناقب والفضائل ص ۶۵، تحقيق: عبد اللطيف عاشور، القاهرة، النشر: مكتبة القرآن للطبع والنشر والتوزيع، بي­تا.

محمد بن علي الصبان الشافعي (متوفاي ۱۲۰۶ ق)

وي نيز از قول طبراني اين روايت را نقل و به حسن بودن سند آن نيز اشاره مي کند:

وروي الطبراني وغيره باسناد حسن عن علي ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال لفاطمة ان الله يغضب لغضبک ويرضي لرضاک.

الصبان، محمد، اسعاف الراغبين في سيرة المصطفي وفضائل أهل بيته الطاهرين، ص۶۷.

زرقاني (متوفاى ۱۱۲۲ ق)

زرقاني نيز در شرح المواهب اللدنية بالمنح المحمدية اين روايت را از طبراني نقل و تصريح مي کند که سند اين روايت صحيح است:

أخرجه الطبراني في الأوسط بسند صحيح على شرط الشيخين، وأخرجه ابن أبي عاصم عن علي أنه صلى الله عليه وسلم، قال لفاطمة: "إن الله يغضب لغضبك ويرضي لرضاك".

الزرقاني المالكي، أبو عبد الله محمد بن عبد الباقي بن يوسف بن أحمد بن شهاب الدين بن محمد (المتوفى: ۱۱۲۲هـ)، شرح الزرقاني على المواهب اللدنية بالمنح المحمدية، ج۴، ص۳۳۱، الطبعة: الأولى ۱۴۱۷هـ-۱۹۹۶م، دارالنشر: دار الكتب العلمية.

طبراني در اوسط با سند صحيح به روش شيخين، آن را نقل کرده است. ابن ابي عاصم از علي نقل کرده که پيامبر به فاطمه فرمود: همانا خدا از غضب تو غضبناک و با رضايت تو، راضي مي شود.

حال سؤال اينجاست، علماي اهل سنت كه اين روايت را تائيد مي كنند، آيا خداوند را تابع حضرت زهرا سلام الله عليها مي دانند و آيا حضرت فاطمه سلام الله عليها شريك خدا است؟ اگر اين گونه است،‌ آيا تمامي علمايي كه روايت فوق را معتبر شمرده اند، از نظر شما وهابيان، مشرك هستند؟!

جالب اينجاست كه مضمون فوق [رضايت و غضب خداوند به خاطر رضايت و غضب حضرت زهرا سلام الله عليها] تنها به روايتي كه گذشت، خلاصه نمي شود؛ بلكه مضمون اين روايت «إن الله يغضب لغضبك ويرضى لرضاك»، از ديگر منابع اهل سنت نيز قابل اثبات است كه در ادامه به آن مي پردازيم:

ج. وجود روايات ديگر در منابع اهل سنت به همين مضمون

رواياتي با تعابير «فاطمة بضعه مني فمن اغضبها اغضبني» که در منابع مهم اهل سنت مثل صحيح بخاري و مسلم و... آمده، بيانگر خشم پيامبر صلي الله عليه وآله به سبب خشم حضرت فاطمه سلام الله عليها مي باشد و قرار دادن اين روايت در کنار احاديثي که غضب خدا را به خاطر غضب پيامبر صلي الله عليه وآله مطرح مي کند، دليل ديگري بر خشم خدا به خاطر خشم فاطمه و اثبات مدلول اين حديث است. اينک هر دو دسته روايت ذکر مي شود:

الف. غضب فاطمه مساوي با غضب رسول اكرم است

بخاري در صحيحش چنين نقل مي کند:

حدثنا أبو الْوَلِيدِ حدثنا بن عُيَيْنَةَ عن عَمْرِو بن دِينَارٍ عن بن أبي مُلَيْكَةَ عن الْمِسْوَرِ بن مَخْرَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي

محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، صحيح البخاري ج ۳ ص ۱۳۶۱.

...فاطمه پاره وجود من است. هر کس او را خشمگين کند، مرا خشمگين کرده است.

مسلم به سند خودش از مسور بن مخرمه نقل مي كند:

قال رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم: «إِنَّمَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤذِينِي مَا آذَاهَا».

صحيح مسلم ج ۷، ص۱۴۱، ح ۶۲۰۲، كتاب فضائل الصحابة، ب ۱۵ ـباب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ.

...همانا فاطمه پاره وجود من است؛ هر چه او را بيازارد مرا مي آزارد.

ب. غضب پيامبر (ص) مساوي با غضب خداوند

هيثمي به نقل از طبراني با سند معتبر نقل مي كند:

وعن أم سلمة قالت أشهد أني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من أحب عليا فقد أحبني ومن أحبني فقد أحب الله ومن أبغض عليا فقد أبغضني ومن أبغضني فقد أبغض الله.

رواه الطبراني وإسناده حسن.

مجمع الزوائد ج ۹، ص ۱۳۲، علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: ۸۰۷، دار النشر: دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت – ۱۴۰۷.

... هر کس علي را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس علي را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و هر کس مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است.

بخاري در ماجراي دو زن [عايشه و حفصه] كه عليه پيامبر صلي الله عليه وآله توطئه نمودند به نقل از عمر چنين مي نويسد:

۲۳۳۶ حدثنا يحيى بن بُكَيْرٍ حدثنا اللَّيْثُ عن عُقَيْلٍ عن بن شِهَابٍ قال أخبرني عُبَيْدُ اللَّهِ بن عبد اللَّهِ بن أبي ثَوْرٍ عن عبد اللَّهِ بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما... فَوَاللَّهِ إِنَّ أَزْوَاجَ النبي e ليُرَاجِعْنَهُ وَإِنَّ إِحْدَاهُنَّ لَتَهْجُرُهُ الْيَوْمَ حتى اللَّيْلِ فَأَفْزَعَنِي فقلت خَابَتْ من فَعَلَ مِنْهُنَّ بِعَظِيمٍ ثُمَّ جَمَعْتُ عَلَيَّ ثِيَابِي فَدَخَلْتُ على حَفْصَةَ فقلت أَيْ حَفْصَةُ أَتُغَاضِبُ إِحْدَاكُنَّ رَسُولَ اللَّهِ الْيَوْمَ حتى اللَّيْلِ فقالت نعم فقلت خَابَتْ وَخَسِرَتْ أَفَتَأْمَنُ أَنْ يَغْضَبَ الله لِغَضَبِ رَسُولِهِ....

محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، صحيح البخاري ج ۲، صص ۸۷۱- ۸۷۲.

عمر گفت: به خدا سوگند همسران پيامبر [ صلي الله عليه وآله] به ايشان رجوع كردند، يكي از آنان يك روز تا شب پيامبر [ صلي الله عليه وآله] را رها كرد، من ترسيدم و با خود گفتم هر كدام از زنان ايشان اين كار را كرده باشد، خطاي بزرگي مرتكب شده است، لباس هايم را پوشيدم و بر حفصه وارد شدم و گفتم اي حفصه آيا يكي از شما [همسران پيامبر صلي الله عليه وآله] امروز تا شب رسول خدا را خشمگين كرده ايد؟! حفصه گفت آري! گفتم: [كسي كه مرتكب اين كار شده] زيان كار است آيا از خشم و غضب خداوند به سبب غضب رسولش در امان است؟...

همان طور كه گذشت در روايت بخاري غضب حضرت زهرا سلام الله عليها غضب پيامبر صلي الله عليه وآله را به دنبال داشت و بر اساس روايت هيثمي به نقل از طبراني و روايت بخاري، غضب رسول خدا صلي الله عليه وآله غضب پروردگار را به دنبال دارد ؛ بنابراين با ضميمه کردن اين دو دسته روايات به يکديگر، چنين نتيجه گرفته مي شود که غضب حضرت زهرا مستلزم غضب خداوند است و خداوند به خاطر غضب ايشان غضب مي كند.

پاسخ نقضي آيات قرآن

در قرآن کريم، مواردي مطرح شده که فعل خدا را در پي افعال بندگان مطرح مي کند. اگر –همانطور که عرعور مي گويد- آمدن فعل الهي در پي فعل بندگان، علامت پيروي و تبعيت خدا باشد، در اين موارد قرآني هم بايد علامت تبعيت خدا و دون شان او باشد که هيچ کس حتي خود عرعور به آن ملتزم نيست. برخي از اين آيات چنين اند:

الف: در سوره بقره مي فرمايد:

«قد نري تقلب وجهک في السماء فلنولينک قبله ترضها فول وجهک شطر المسجد الحرام و حيث ما کنتم فولو وجوهکم شطره». سوره بقره، آيه ي ۱۴۴.

ما گردش رويت را در جهت آسمان مي بينيم پس يقينا تو را به سوي قبله اي که آن را بپسندي بر مي گردانيم پس رويت را به سوي مسجد الحرام گردان و شما نيز هر جا که باشيد روي خود را به سوي آن برگردانيد.

طبق اين آيه خداوند قبله مسلمين را آن گونه که پيامبرش مي پسندد و مورد رضايت وي واقع مي­شود تغيير مي­دهد. تغيير قبله مسلمين مسئله قابل اهميت و حياتي بوده و خداوند اين امر مهم را منوط به رضايت و خشنودي پيامبرش قرار داده است.

ب: در سوره آل عمران مي فرمايد:

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعوني يحببکم الله». سوره آل عمران، آيه ي ۳۱.

بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي کنيد، تا او نيز دوستتان بدارد.

در اين آيه به صراحت محبت خدا را منوط به تبعيت از رسول او معرفي ميکند که بنا بر استدلال عرعور اين خود نوعي تبعيت خدا از بندگان است.

ج.در سوره نساء مي فرمايد:

«من يطع الرسول فقد اطاع الله و من تولي فما ارسلنک عليهم حفيظا». سوره نساء، آيه ي۸۰.

هر کسي پيامبر را اطاعت کند در حقيقت از خدا اطاعت کرده است و هرکه روي برتابد ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستاديم.

در اين آيه، خداوند اطاعت از رسول را در رديف اطاعت از خود قرار داده است. آيا بايد طبق اين آيه ادعا شود كه خداوند از رسول گرامي اسلام تبعيت مي كند؟ و آيا رسول الله صلي الله عليه وآله، شريك خداوند است؟!

«فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِيَةً». سوره حاقة، آيه ي ۱۰.

و از فرمان فرستاده‌ي پروردگارشان سرپيچي کردند پس آنها را بکيفري سخت بگرفت.

از مفاد اين آيه هم فهميده ميشود که کيفر الهي در پي عصيان مردم از امر رسولشان آمده است.

اکنون بايد از عرعور پرسيد که طبق اين آيات، آيا خدا تابع عمل بندگانش است؟

روايا ت اهل سنت

رواياتي در منابع اهل سنت وجود دارد که بيان مي کند نظر و عمل خداي متعال پيرو عمل يک بنده است.

اراده خدا تابع اراده عمر

يکي از اين روايات، تشريع حکم حجاب و برخي از احکام ديگر بر اساس نظر خليفه دوم است. بخاري نقل کرده است:

حدثنا مُسَدَّدٌ عن يحيى بن سَعِيدٍ عن حُمَيْدٍ عن أَنَسٍ قال قال عُمَرُ وَافَقْتُ اللَّهَ في ثَلَاثٍ أو وَافَقَنِي رَبِّي في ثَلَاثٍ قلت يا رَسُولَ اللَّهِ لو اتَّخَذْتَ من مَقَامَ إبراهيم مُصَلًّى وَقُلْتُ يا رَسُولَ اللَّهِ يَدْخُلُ عَلَيْكَ الْبَرُّ وَالْفَاجِرُ فَلَوْ أَمَرْتَ أُمَّهَاتِ الْمُؤْمِنِينَ بِالْحِجَابِ فَأَنْزَلَ الله آيَةَ الْحِجَابِ قال وَبَلَغَنِي مُعَاتَبَةُ النبي صلى الله عليه وسلم بَعْضَ نِسَائِهِ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِنَّ قلت إن انْتَهَيْتُنَّ أو لَيُبَدِّلَنَّ الله رَسُولَهُ صلى الله عليه وسلم خَيْرًا مِنْكُنَّ حتى أَتَيْتُ إِحْدَى نِسَائِهِ قالت يا عُمَرُ أَمَا في رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ما يَعِظُ نِسَاءَهُ حتى تَعِظَهُنَّ أنت فَأَنْزَلَ الله ) عَسَى رَبُّهُ إن طَلَّقَكُنَّ أَنْ يُبَدِّلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِنْكُنَّ مُسْلِمَاتٍ...

صحيح البخاري ج ۴ ص ۱۶۲۹ ح ۴۲۱۳، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا.

عمر مي گويد: با خدا در سه جا موافقت کردم يا خدا در سه مورد با من موافقت کرد؛ گفتم اي رسول خدا اگر مقام ابراهيم را محل نماز قرار مي دادي؛ و گفتم اي پيامبر آدم هاي خوب و بد بر شما وارد مي شوند اگر به مادران مؤمنين [همسران رسول خدا صلي الله عليه وآله] دستور دهي حجاب را رعايت كنند [بهتر است] در اين هنگام خداوند آيه حجاب را نازل كرد. به من خبر رسيد كه پيامبر [ صلي الله عليه وآله] بعضي از زنانش را سرزنش نموده،‌ بر زنان ايشان وارد شدم و گفتم يا [به آزار و اذيتتان] پايان دهيد يا خداوند بهتر از شما نصيب پيامبرش مي گرداند، پيش يكي از همسرانش رفتم، او گفت اي عمر رسول خدا زنانش را نصيحت نمي كند تا اينكه تو آنها را نصيحت كني؛ در اين هنگام خداوند اين آيه را نازل نمود: « اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان.....».

حال سوال اينجاست كه چگونه است که اگر خدا بر اساس نظر و ميل شخصي عمر حکمي بر همه بندگان خويش تشريع نمايد و موافق عمر بن خطاب عمل کند، خلاف شان او نيست اما اگر به خاطر غضب حضرت زهرا سلام الله عليها، غضب کند خلاف شان خداوند عزوجل است؟

نافرماني حاكم، مساوي با نافرماني خدا

روايت بعدي بيانگر اين است که اطاعت از امير جامعه، اطاعت از رسول و اطاعت رسول، همان اطاعت از خداست:

من أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ يُطِعْ الْأَمِيرَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ يَعْصِ الْأَمِيرَ فَقَدْ عَصَانِي.

صحيح البخاري ج ۳، ص ۱۰۸۰، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: ۲۵۶، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۷، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا.

هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هرکس مرا نافرماني کند خدا را نافرماني نموده است. و هر کس از امير و فرمانروا اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس از امير نافرماني نمايد، مرا نافرماني کرده است.

طبق روايت فوق اگر كسي از امير جامعه اطاعت كند از رسول خدا صلي الله عليه وآله اطاعت كرده و در نتيجه از خدا اطاعت كرده و هر كسي مرتكب نافرماني از امير جامعه شود، پيامبر صلي الله عليه وآله و خدا را عصيان نموده است.

حال بايد از عرعور پرسيد آيا در اينجا اراده خدا تابع اراده ظامير جامعه است؟ چرا در اينجا لب به اعتراض نمي گشايد؟

نظر ابن تيميه (غضب و رضاي خدا به خاطرغضب و رضاي مشايخ و مؤمنان)

جالب اينکه شبيه روايت مورد انکار عرعور، در کلام ابن تيميه نسبت به مشايخ و مؤمنان هم آمده است:

وي در كتاب مجموع الفتاوي چنين مي نويسد:

وَأَمَّا قَوْلُ الْقَائِلِ: إنَّ اللَّهَ يَرْضَى لِرِضَا الْمَشَايِخِ وَيَغْضَبُ لِغَضَبِهِمْ.

فَهَذَا الْحُكْمُ لَيْسَ هُوَ لِجَمِيعِ الْمَشَايِخِ وَلَا مُخْتَصٌّ بِالْمَشَايِخِ بَلْ كُلُّ مَنْ كَانَ مُوَافِقاً لِلَّهِ: يَرْضَى مَا يَرْضَاهُ اللَّهُ وَيَسْخَطُ مَا يَسْخَطُ اللَّهُ كَانَ اللَّهُ يَرْضَى لِرِضَاهُ وَيَغْضَبُ لِغَضَبِهِ مِن المَشَايِخِ وَغَيْرِهِمْ وَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ مِن المَشَايِخِ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَهْلِ هَذِهِ الصِّفَةِ

أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: ۷۲۸،‌ مجموعة الفتاوى، ج ۱۱، ص ۵۱۵، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي.

اما اين قول كه مي گويد: «همانا خدا به خاطر رضايت مشايخ راضي مي شود و به خاطر غضب آن ها به خشم مي آيد»، اين حکم براي همه مشايخ نيست، همچنين مختص به مشايخ هم نيست؛ بلکه هر کسي که با خدا موافق است يعني آنچه خدا را راضي مي كند، او را نيز راضي گرداند و از آنچه خدا ناراضي است، ناراضي باشد، خداوند نيز به خاطر رضايتش راضي و به خاطر غضبش غضبناک مي شود؛ خواه اين شخص از مشايخ باشد يا غير مشايخ. و اگر کسي از مشايخ اينگونه نباشد[ از آنچه خدا راضي است، راضي باشد و از آنچه خدا ناراضي است، ناراضي باشد] از اين دسته نيست.

ابن تيميه در چند كتاب ديگرش نيز رضا و غضب الهي را دائر مدار رضا و غضب مؤمنان مي داند:

فإن المحبة مستلزمة للجهاد لأن المحب يحب ما يحب محبوبه ويبغض ما يبغض محبوبه ويوالى من يواليه ويعادي من يعاديه ويرضى لرضاه ويغضب لغضبه ويأمر بما يأمر به وينهى عما ينهى عنه فهو موافق له في ذلك وهؤلاء هم الذين يرضى الرب لرضاهم ويغضب لغضبهم إذ هم انما يرضون لرضاه ويغضبون لما يغضب له.

أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: ۷۲۸،‌ مجموعة الفتاوى ج ۱۰، ص ۵۸، دار النشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي؛‌ أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني الوفاة: ۷۲۸، التحفة العراقية، ص ۶۴، دار النشر: المطبعة السلفية - القاهرة - ۱۳۹۹، الطبعة: الثانية؛ أحمد بن تيمية الوفاة: ۷۲۸، أمراض القلوب وشفاؤها ص ۶۴، دار النشر: المطبعة السلفية - القاهرة - ۱۳۹۹هـ، الطبعة: الثانية.

محبت، مستلزم جهاد است؛ براي اينکه محب، آنچه را محبوبش مي پسندد، دوست دارد و آنچه را محبوبش نمي پسندد، دوست ندارد. با هرکس که محبوبش دوستي کند، او نيز دوستي مي کند و با هر کس که دشمني مي کند، او هم دشمن است. به خاطر رضايتش، راضي و به خاطر غضبش، غضب مي کند. به هر چه محبوبش امر و نهي کند او نيز امر و نهي مي نمايد. با محبوبش در اين امور موافق است. اينان همان کساني هستند که خداوند به خاطر رضايشان، راضي مي شود و به خاطر غضبشان، غضبناک مي گردد؛ چرا که آنان فقط به خاطر رضاي خدا راضي مي شوند و به خاطر غضبش غضب مي کنند.

بنابر آنچه گذشت، همين مقامي را كه پيامبر صلي الله عليه وآله براي حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها بيان نمودند، ابن تيميه يعني پدر معنوي وهابيان، براي مؤمنان و مشايخ ثابت نموده است؛ اما نصب و عداوت وهابيان با اهل بيت عليهم السلام مانع پذيرش فضايل اهل بيت عليهم السلام است.

نتيجه

چنانچه گذشت «عدنان عرعور» وهابي با توسل به مغالطه اي سخيف در پي انكار فضيلت معتبر حضرت صديقه اطهر فاطمه زهرا سلام الله عليها برآمد كه بر اساس دانش رجال و گفتار علماي اهل سنت، صحت اين روايت به اثبات رسيد؛ علاوه بر اينكه بر اساس احاديث ديگر اهل سنت همانند برخي از روايات بخاري، همين مضمون درباره آن حضرت قابل اثبات است. نكته حائز اهميت ديگر نيز پيروي خدا از برخي بندگانش بود كه به عنوان پاسخ نقضي در اين نوشتار بيان شد.

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت