درباره ما

آیا ابن ابی الحدید ، شیعه بوده است یا سنی معتزلی ؟
کد سؤال: ۱۰۳۲۲نهج البلاغه
اعلام و تراجم
تعداد بازدید: ۶۸۴
آیا ابن ابی الحدید ، شیعه بوده است یا سنی معتزلی ؟

سؤال كننده : ناصر خوشنويس

پاسخ :

در جواب اين سؤال سه نكته شايان ذكر است .

۱- معناي شيعه :

شيعه به كسي مي گويند كه اولاً قائل به امامت ۱۲ امام كه اولين آنها حضرت اميرالمؤمنين يعسوب الدين حبل المتين علي عليه الصلاة و السلام و آخرين آنها حضرت حجت امام زمان ارواحنا فداه است باشد و عقيده داشته باشد كه اينان خلفاي بر حق و بلافصل رسول خدايند و از تمامي مخلوقات خدا برترند .

۲- مذهب او :

آنچه از عبارات بعضي علماي اهل سنت برمي آيد اين است كه «عبدالحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد أبو حامد عزالدين معتزلي » شافعي مذهب بوده است .

۱ - ابن خلكان مي گويد:

۲۸۳ - عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب علي الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم علي أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.

وفيات الأعيان ج ۷ ، ص ۳۴۲ ، رقم ۲۸۳ .

علماي ديگر اهل سنت بيشتر عقيده اعتزال او را مطرح مي كنند و اين به اين معنا است كه هر گاه فردي عقيده اعتزال داشت ، ديگر امامي مذهب نيست و عقايدش با اماميه فرق مي كند .

نويسنده فوات الوفيات اينگونه مي گويد :

عز الدين ابن أبي الحديد :عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد، عز الدين المدائني المعتزلي الفقيه الشاعر....ومن تصانيفه ..... وشرح نهج البلاغة في عشرين مجلد . در حاشيه رقم ۱ مي گويد : وقال فيه ابن الشعار: ((خدم في عدة أعمال سواداص وحضرة آخرها كتابة ديوان الزمام، تأدب علي الشيخ أبي البقاء العكبري ثم علي أبي الخير مصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأ الأصول ، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن))

فوات الوفيات ج۲، ص ۲۵۹، ذيل ترجمه عز الدين ابن أبي الحديد .

استاد محمد ابولفضل ابراهيم محقق شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد در مقدمه اش بر اين شرح يكي از قصائد ابن ابي الحديد را - كه در مدح آقا اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه است - از كتاب العلويات السبع ۱۶ ، ۱۷ نقل مي كند كه ابن ابي الحديد در اين قصيده شيعه بودنش را نفي مي كند . و آن قصيده اين است :

ورأيت دين الاعتزال وأنني أهوي لأجلك كل من يتشيع

خطاب به حضرت امير عليه السلام مي گويد: مذهب اعتزال را به عنوان دين براي خود انتخاب كردم و به خاطر تو شيعيان را دوست مي دارم.

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - مقدمة المحقق ، ج ۱، ص ۱۴.

زركلي هم در« الأعلام » همين مطلب را مي گويد :

عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد، أبو حامد، عز الدين: عالم بالادب، من أعيان المعتزلة... له (شرح نهج البلاغة - ط) ... .

الأعلام ج۳ ، ص ۲۸۹ ، ذيل ترجمه عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد .

۳- اعتقادات ابن أبي الحديد :

نكته سوم كه شايسته است مورد توجه قرار گيرد نظريات ابن ابي الحديد است كه با دقت در آن ها به راحتي به دست مي آيد كه او فردي سني است و نمي تواند شيعه باشد ؛ بلكه نهايت چيزي كه درمورد او مي توان گفت ( آن هم به خاطر نقل يك سري از حقايق تاريخي ) اين است كه او يك سني معتزلي منصف است . به اين عبارات توجه كنيد :

۱- نظريه تقديم مفضول بر افضل :

الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذي تفرد بالكمال فكل كامل سواه منقوص ...... وقدم المفضول علي الأفضل .

سپاس خدايي را كه يگانه و عادل است ، سپاس خدايي را كه تمامي كمالات در وجود اوست ، پس هر كاملي غير از او ( ودرمقابل او) ناقص است . و سپاس خدايي را كه مفضول را بر افضل مقدم كرد .

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج ۱ - ص ۳ .

ابن ابي الحديد با اينكه در مسائل اعتقادي و كلامي معتزلي مذهب است وليكن در اين نظريه يك مطلب خلاف عقل را به خداوند تبارك و تعالي نسبت مي دهد ، حال خدا مي داند به چه انگيزه و به دفاع از چه كسي اين كار را انجام داده است !!! .

در مورد اين مطلب شايسته است به دو نكته توجه شود :

۱ . از اين حرف ابن ابي الحديد براحتي مي توان فهميد كه او شيعه نيست . زيرا هيچ شيعه اثنا عشري اين مطلب را قبول ندارد .

شيخ طوسي رحمة الله عليه مي فرمايند :

وأما الذي يدل علي أنه يجب أن يكون أفضل في الظاهر ما نعلمه ضرورة من قبح تقديم المفضول علي الفاضل ...... والعلم بقبح ذلك ضروري لا يختلف العقلاء فيه ، ولا علة لذلك إلا أنه تقديم المفضول علي الفاضل فيما كان أفضل منه فيه . وإذا كان الله تعالي هو الناصب للإمام يجب أن لا ينصب إلا من هو أفضل في ظننا وعلمنا .

اما آنچه دلالت مي كند بر اينكه امام د ر ظاهر بايد از همه بالاتر و افضل باشد اين است كه ما مي دانيم و بديهي و روشن است كه مقدم كردن فرد مفضول و پائين تر بر فرد افضل ( عقلا ) كار قبيحي است .... ( تا آنجا كه مي فرمايند ) و در علم به قبح چنين امر بديهيي هيچ يك از عقلا اختلاف ندارند و علت اين عدم اختلاف هم اين است كه مفضولي بر فاضلي - در چيزي كه آن فاضل براو برتري دارد - مقدم شده است . و زماني كه خداوند امر نصب امام را عهده دار است ( عقلا ) واجب است كسي را انتخاب كند كه در پيش ما ظنا و علما از همه بالاتر باشد يعني فردي كه مسلمين اطمينان و علم دارند به اينكه از همه افراد بالاتر است .

الاقتصاد - الشيخ الطوسي - ص ۱۹۱.

۲ . بر هيچ عاقلي پوشيده نيست كه هر گاه امر مهمي در بين باشد كه نيازمند به رهبر يا مسؤولي براي آن باشيم هميشه عقلا بهترين فرد و كاملترين فرد ( از جهت شرائط ) را براي آن مسؤوليت انتخاب مي كنند حال هر مصلحتي هم كه در بين باشد هيچ وقت عقلا به خود اجازه نمي دهند بخاطر آن مصلحت فرد واجد شرايط را كنار بگذارند و فرد پائين تر از او را انتخاب كنند و اگر هم كسي چنين كاري را انجام دهد از طرف عقلا مورد سرزنش و نكوهش واقع مي شود . حال وقتي عقلاي عالم چنين كاري انجام نمي دهند و اين كار را خلاف عقل مي دانند چگونه ممكن است چنين كار خلاف عقلي از خداوندي كه خالق عقل است سر بزند ؟!!

شيخ طوسي رحمة الله عليه در ادامه مي فرمايند :

ولا يجوز تقديم المفضول علي الفاضل لعلة وعارض ، لأن تقديمه عليه وجه قبح ، ومع حصول وجه القبح لا يحسن ذلك كما لا يحسن الظلم ، وإن عرض فيه وجه من وجوه الحسن - ككونه نفعا للغير - لأن مع كونه ظلما - وهو وجه القبح - لا يحسن علي حال . ولو جاز أن يحسن ذلك لعلة لجاز أن يحسن تقديم الفاسق المتهتك علي أهل الستر والصلاح ، وتقديم الكافر علي المؤمن .... وذلك باطل .

الاقتصاد - الشيخ الطوسي - ص ۱۹۱ - ۱۹۲.

به خاطر هيچ علت وعارضي مقدم كردن مفضول بر فاضل ( عقلا ) جايز نيست زيرا مقدم كردن مفضول بر فاضل قبيح است ، و با وجود وجه قبح هيچ گاه چنين تقديمي نمي تواند نيكو باشد همانطوري كه هيچ وقت ظلم نيكو نمي شود ، حتي اگروجهي از وجوه حُسن مثل نفع رساندن به ديگري و..... بر آن عارض شود و در كنار آن باشد زيرا تا زماني كه بر آن ظلم صدق مي كند اين كار قبيح است و نمي تواند نيكو باشد . حال اگر قرار باشد ظلم به خاطر علت و مصلحتي نيكو شود هر آينه جايز است انسان فاسقي را كه هتك حرمت مي كند بر انسانهايي كه اهل راز داري و صلاح و تقوا هستند مقدم شود و يا اينكه كافر بر مؤمن مقدم شود ... واين كار باطلي است .

۲- عدم قبول امامت و خلافت بلا فصل آقا اميرالمؤمنين عليه السلام

او معتقد است هيچ روايت و نص صريحي مبني بر خلافت بلا فصل حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نداريم . به اين عبارات توجه كنيد :

ومن تأملها وأنصف ، علم أنه لم يكن هناك نص صريح ومقطوع به لا تختلجه الشكوك ولا تتطرق إليه الاحتمالات ، كما تزعم الامامية فإنهم يقولون إن الرسول ص نص علي أمير المؤمنين ع نصا صريحا جليا..... ولا ريب أن المنصف إذا سمع ما جري لهم بعد وفاة رسول الله ص ، يعلم قطعا أنه لم يكن هذا النص ، ولكن قد سبق إلي النفوس والعقول أنه قد كان هناك تعريض وتلويح ، وكناية وقول غير صريح ، وحكم غير مبتوت ، ولعله ص كان يصده عن التصريح بذلك أمر يعلمه ، ومصلحة يراعيها ، أو وقوف ، مع إذن الله تعالي في ذلك .

هر كس بينديشد و انصاف به خرج دهد درمي يابد كه در اين باره ( خلافت بلا فصل حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه ) هيچ روايت صريح و روشني به گونه اي كه هيچ شك و احتمالي در آن راه نداشته باشد ، نداريم ، بر خلاف نظر اماميه كه گمان مي كنند رسول خدا در روايت صريح و روشن و آشكار و بدون ابهامي علي رابه عنوان خليفه بلا فصل خود معرفي كرده است ...... وي در ادامه مي گويد : وشكي نيست انسان منصف زماني كه جريانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود ، قطعا درمي يابد كه هيچ روايت صريحي در كار نبوده است ، ولكن آنچه به ذهن و عقل مي آيد اين است كه روايات رسول خدا در اين مورد ، درحد يك تعريض و اشاره و كنايه و گفتارغيرصريحي بيش نبوده ، و حكمي قطعي در كارنبوده است .

و شايد عدم تصريح ايشان به اين مطلب به خاطرامري بوده كه خود مي دانسته اند ( و به ما نرسيده است ) ، ويا مصلحتي در كار بوده ، و يا اينكه سرّ توقف ايشان و بيان نكردن ايشان به خاطر اين بوده كه منتظر دستور واذن خداوند دراين مسأله بوده اند . ( و دستوري هم در اين زمينه نيامد )

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج ۲ - ص ۵۹

۳- شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها :

ابن ابي الحديد به اينجا كه مي رسد به شدت ازمهاجمين وجسارت كنندگان دفاع مي كند و بحث هجوم ها و جسارتها و در نتيجه شهادت أم بيها فاطمه زهرا سلام الله عليها در اثر آن آزارها و اذيتها را از اموري مي پندارد كه هيچ اصل و اساسي ندارد و ساخته و پرداخته شيعه است . به اين عبارات توجه كنيد :

فأما الأمور الشنيعة المستهجنة التي تذكرها الشيعة من إرسال قنفذ إلي بيت فاطمة ع ، وإنه ضربها بالسوط فصار في عضدها كالدملج وبقي أثره إلي أن ماتت ، وأن عمر أضغطها بين الباب والجدار ، فصاحت : يا أبتاه يا رسول الله ! وألقت جنينا ميتا ، وجعل في عنق علي ع حبل يقاد به وهو يعتل ، وفاطمة خلفه تصرخ ونادي بالويل والثبور ، وابناه حسن وحسين معهما يبكيان . وأن عليا لما أحضر سلموه البيعة فامتنع ، فتهدد بالقتل ، فقال : إذن تقتلون عبد الله وأخا رسول الله ! فقالوا: أما عبد الله فنعم ! وأما أخو رسول الله فلا . وأنه طعن فيهم في أوجههم بالنفاق ، وسطر صحيفة الغدر التي اجتمعوا عليها ، وبأنهم أرادوا أن ينفروا ناقة رسول الله ص ليلة العقبة ، فكله لا أصل له عند أصحابنا ، ولا يثبته أحد منهم ، ولا رواه أهل الحديث ، ولا يعرفونه ، وإنما هو شئ تنفرد الشيعة بنقله .

و اما امور زشت ومستهجني كه شيعيان در مورد اينكه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازيانه فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد و بازوي او چنان ورم كرده و بالا آمده بود كه شبيه دستبد شده بود و اثر آن تا زمان وفات ايشان باقي بود ، و اينكه عمر او را بين در و ديوار تحت فشار قرار داد و او فرياد مي زد يا أبتاه يا رسول الله و در اين هنگام جنين او سقط شد ، و به گردن علي ريسمان انداختند و او را مي كشيدند و او مقاومت مي نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله مي كرد و حسن و حسين با هم گريه مي كردند و وقتي علي را آوردند به او گفتند بيعت كن او ممانعت كرد ، پس او را تهديد به قتل كردند ، پس ايشان گفت : اگر مرا بكشيد در اين صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را كشته ايد ! پس آنها گفتند : اينكه گفتي بنده خدا درست است ولي اينكه گفتي برادر رسول خدا صحيح نيست ( يعني تو برادر رسول خدا نيستي ) . و علي ( عليه السلام ) در مقابل ، نفاق آنها را به آنها گوشزد نمود ، ونوشتن صحيفه ملعونه (مبني بر ترور پيامبر اكرم ) و اتفاق و هم پيماني آنها برآن ، و اينكه آنها در شب عقبة با رَم دادن شتر پيامبراكرم قصد ترور آن حضرت را داشتند را رو در روي آنها به آنها گوشزد نمود .ابن ابي الحديد بعد از نقل اين جريانات مي گويد:

هيچ كدام از اين مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسي ندارد ، و هيچ يك از آنها اين مطالب را تثبيت نكرده است ، و اهل حديث هم اينها را نقل نكرده اند ، و چنين مطالبي نزد آنها شناخته شده نيست ( يعني اينها مطالب عجيب و غريبي است كه ساخته و پرداخته شيعيان است ) ، و قطعا اينها از اموري است كه فقط شيعيان نقل كرده اند و لاغير.

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج ۲ - ص ۶۰ .

وما در جواب او مي گوييم : ابن الحديد ! اگر ذره اي در اينجا انصاف به خرج مي دادي و لااقل كتب علماي خودتان را مطالعه مي نمودي هيچ گاه به خودت اجازه نمي دادي كه چنين حرفهايي را بر زبانت جاري كني . « أعوذ بالله مِن علم لا ينفع »

۴- ايمان حضرت ابوطالب صلوات الله عليه :

ابن ابي الحديد معتقد است نقل ها مختلف است بعضي حاكي از كفر ابوطالب است و روايات زيادي كه حكايت از اسلام او دارند ، در نهايت مي گويد :

من در اين زمينه توقف مي كنم و حكمي نمي دهم .

واختلف الناس في إيمان أبي طالب فقالت الامامية وأكثر الزيدية : ما مات إلا مسلما .

وقال بعض شيوخنا المعتزلة بذلك ، منهم الشيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي وغيرهما .

مسلمين درايمان ابوطالب اختلاف دارند : همه امامية و اكثر زيدية قائلند او مسلمان از دنيا رفته است . و بعضي از اساتيد ما معتزلة مثل شيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي وغير اين دونفر هم همين قول را پذيرفته اند .

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج ۱۴ - ص ۶۵ - ۶۶ .

قلت : فأما أنا فإن الحال ملتبسه عندي ، والاخبار متعارضة ، والله أعلم بحقيقة حاله كيف كانت .... فأنا في أمره من المتوقفين .

و اما نظر من اين است كه اخبار در مورد او متعارض است و حال او ( از نظر ايمان و كفر) نزد من پوشيده است . حقيقت حال او هر چه كه باشد خداوند مي داند . در ادامه هم مي گويد : من در امر ايمان ابوطالب از توقف كنندگان هستم . ( يعني عقيده به ايمان او ندارم و نظري نمي دهم )

شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج ۱۴ - ص ۸۲ .

اين در حالي است كه تمامي اماميه ( شيعه اثنا عشري ) همانطوري كه خود ابن ابي الحديد تصريح كرد قائل به ايمان حضرت ابوطالب عليه السلام هستند .

و در اينكه ايشان با ايمان كامل از دنيا رفت احدي از اماميه ترديد ندارد .

۵- ايمان پدران انبياي عظام الهي عليهم السلام

او معتقد است پدران انبياي عظام الهي وهمچنين پدر بزرگوار پيامبر اسلام مشرك بوده اند . در حالي كه هيچ شيعه اي ( شيعه اثنا عشري ) چنين نظري ندارد و همه شيعيان ( شيعه اثنا عشري ) قائلند كه تمامي پدران انبياي عظام الهي اهل ايمان بوده اند و لحظه اي شرك نورزيده اند. براي آشنايي بيشتروبهتربا نظراو به شرح نهج البلاغة ج ۱۴ ، ص ۶۷و۶۸ مراجعه كنيد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
* کد امنیتی:
  

بازگشت